1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

فلسفه ی حقوق بشر (گفتار يازدهم): ارزش‌های حقوق بشری

۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

پس از بررسی فشرده ی تاريخ هستی پذيری و تکامل مفهوم حقوق بشر، اينک در ادامه ی گفتارها، به مباحث امروزين حقوق بشری باز می گرديم. کانونی ترين ارزش فلسفی حقوق بشر، همانا «منزلت انسان» است که بدوا" آن را در گفتاری جداگانه بررسيديم. در اين گفتار، روشن خواهيم ساخت که برای تبيين دقيق تر مفهوم منزلت انسان، بايد ارزشهای ديگری را که جزو آن به شمار می آيد و بطور همزمان به مثابه ارزشهای حقوق بشری محسوب می گردد، در نظر گرفت. در

https://p.dw.com/p/A7U0
عکس: TMB/Boettcher

همين راستا، به ارزشهايی مانند: «زندگی»، «آزادی و استقلال»، «عدالت»، «همبستگی»، «مسئوليت اجتماعی»، «صلح و خشونت پرهيزی» و نيز «محيط زيست سالم» می پردازيم.

۱. زندگی

زندگی به عنوان ارزش، مبتنی بر ارزشگذاری بر حيات انسانی، به مثابه پيش شرط اجتناب ناپذير برای همزيستی ميان انسانها و سرچشمه ی تمامی ايده آل ها و تصورات ارزشی پيوسته با آن است. کنشی که معطوف به تحقق ارزش زندگی است، نه تنها بايد در مقابل هر چيز و هر کس که به نفی زندگی می پردازد، مقاومت ورزد، بلکه همچنين بايد تمامی فعاليتهای حامی زندگی و سازگار با آن را با همت مورد پشتيبانی قرار دهد. يکی از عنصرهای مهم «زندگی» به مثابه ارزشی حقوق بشری، حفاظت از تندرستی جسمی و خدشه ناپذيری فيزيکی انسان است. هر انسانی در هستی خود، برخوردار از منزلتی است که ارزشی فی نفسه محسوب می گردد. چنين ارزشی، با هيچ کالايی قابل مقايسه يا معاوضه نيست و بنابراين قيمتی برای آن قابل تصور نيست و بايد آن را چونان غايتی بالذات پاسداری کرد. بنابراين، پاسداری از ارزش فی نفسه ی انسان، پيش از هر چيز، پاسداری از زندگی انسانی است و احترام به منزلت انسان را تنها می توان به مثابه با ارزش شمردن حيات انسانی فهميد. «زندگی» به مثابه يک ارزش، تبلور خود را در «حق حيات» می يابد که در ميثاقهای بين المللی حقوق بشری، بازتابی روشن يافته است.

۲. آزادی و استقلال

ارزش آزادی و استقلال از طرفی مبتنی بر آزادی همه ی انسانها از هرگونه بردگی و بندگی، شکنجه و رفتار و مجازات بيرحمانه و غيرانسانی و حرمت شکنانه، بازداشت، زندانی و تبعيد کردن خودسرانه و اقدامات مشابه، و از طرف ديگر مبتنی بر آزادی همه ی انسانها در طرحريزی آزاد و مستقل زندگی خويشتن است. آزادی و استقلال، عنصرهای کانونی مفهوم «شخص» هستند و بر شالوده ی منزلت انسان قرار دارند. بايد آنها را به مثابه خودمختاری اوليه ی اراده فهم کرد. آنها شاخص استعداد و توانايی انسان هستند، انسانی که به صورتی خود بنياد، «نقطه ی شروع» را خود مقرر می کند. آزادی و استقلال به صورتی جدايی ناپذير با منزلت انسان در پيوند قرار دارند. حق آزاديهای مصرح در ميثاقهای حقوق بشری، جمع بست مدون استقلال و آزادی به مثابه يک ارزش است. به همين دليل در اين ميثاقها، در کنار حق آزادی عمومی تدوين شده، حقوق ديگری نيز در رابطه با آزاديها، به صورت جداگانه تعريف شده اند، مانند حقوق شهروندی، حق آزادی قلم و بيان، حق آزادی انجمن ها و اجتماعات و غيره.

۳. عدالت

ارزش عدالت، که بايد آن را از جنبه ی قانونی، قضايی، اجتماعی و اقتصادی مورد توجه قرار داد، شالوده ی جوامعی را می سازد که در آنها منزلت انسان و امنيت و استقلال شخصی او از تعرض مصون است. اين جوامع با شاخص هايی چون: برابری انسانها در مقابل قانون و دادگاه، برخورداری از امکان ارضای نيازهای اوليه و تقسيم عادلانه ی نعمات مادی متعين می گردند. اگر ارزشهای يادشده در فوق را نيز به آن بيفزاييم، می توانيم بگوييم که آن نظام اجتماعی عادلانه است که افزون بر محترم شمردن ارزش بنيادين «زندگی»، بتواند ارزشهای «آزادی» و «برابری» را در تناسبی عادلانه با يکديگر تحقق بخشد. چنين جامعه ای، با ايجاد و حفظ برابری، برای هر فرد فضای آزادی خلق می کند که بتواند در چارچوب آن حرکت کند، بدون اينکه اين کار، حرکت آزاد ديگران را دچار خدشه سازد.

«عدالت اجتماعی» يکی از مفاهيم نزديک به مفهوم عدالت بطور کلی است. «عدالت اجتماعی» با توجه به منزلت برابر انسانها، خواهان شرايط زندگی انسانی برای همگان، ايجاد شانس برابر و برآوردن عادلانه ی نيازهای انسانی است. ايجاد شانس برابر، به معنای رفع هرگونه تبعيض ميان انسانها به دليل تعلق آنان به جنس، طبقه، نژاد، اعتقادات مذهبی و ايدئولوژيک خاص است. از حقوقی که می توانند «عدالت اجتماعی» را به مثابه ايجاد شانس برابر تضمين کنند، می توان از حق اشتغال، حق تحصيل، حق مشارکت در حيات فرهنگی، حق برخورداری از شرايط کار انسانی، حق برخورداری از دستاوردهای پيشرفت علمی و حق محافظت از کودکان و نوجوانان نام برد. «عدالت اجتماعی» در آنچه که فراتر از نيازهای اوليه ی انسانی مانند خوراک و پوشاک و مسکن، به برآوردن ساير نيازهای مهم انسانی مربوط می شود، دربرگيرنده ی حقوقی مانند: حق امنيت اجتماعی، حق برخورداری از يک معيشت مناسب، حق استفاده از خدمات درمانی و بهداشتی و حق دريافت کمک اجتماعی درموارد بيکاری، بيماری و بازنشستگی است.

منشور جهانی حقوق بشر، منزلت کليه ی اعضای خانواده ی بشري و حقوق برابر و انتقال ناپذير آنان را پايه ی عدالت در جهان می داند. از همين رو تلاش می شود تا پاسداری از حقوق بشر، در يک سيستم جهانی و از طريق قراردادها و ميثاقهای بين المللی تضمين گردد. اما واقعيت جهان کنونی ما نشانگر آن است که «عدالت اجتماعی» حتا در جوامع پيشرفته، در رابطه ای پرتنش با مشکل اختلاف طبقاتی ميان انسانها قرار دارد. به همين دليل می توان گفت که حقوق بشر به مفهوم امروزين آن و در واقعيت جهان کنونی ما، به ناگزير تنها می تواند طرح حداقلی از عدالت را مطرح نمايد.

۴. همبستگى

همبستگی به مثابه يک ارزش، شالوده‌ی کنش مشترک انسانی را می‌سازد و دستيابی به يک همزيستی موفق ميان همه‌ی انسان‌ها را هدف خود می‌داند. همبستگی، فقط از انسان مطالبه نمی‌کند تا نسبت به رنج و محنت ديگران ابراز همدردی کند، بلکه انتظار دارد که انسان رنج و محنت همنوعان را از آن خود بداند و در رفع آنها بکوشد. مفهوم «همبستگی» به مثابه يک ارزش، پايه‌ی استدلال خود را در اجتماعی بودن انسان باز می‌يابد. انسان از منظر توانايی‌های بيولوژيک خود، دچار کمبودها و نارسايی‌هايی است که تنها در يک اجتماع انسانی می‌تواند بر آنها چيره گردد. بنابراين انسان محتاج ياری ساير انسان‌هاست، چه در دوران کودکی که وابسته به سرپرستی والدين است، چه در سنين بلوغ که وابسته به تقسيم کار اجتماعی برای تضمين موجوديت مشترک همه‌ی انسانهاست و چه در ايام پيری که وابسته به رسيدگی و دستگيری ديگران است. از طرف ديگر، انسان تنها می‌تواند بسياری از مشخصه‌های برجاهستی شخصی خود را که منزلت او ناشی از آنهاست، فقط در تبادل با ديگر انسان‌ها شکوفا سازد. انسان بويژه برای تکامل آگاهی خود، عميقا" وابسته به جامعه است. بنابراين، انسان‌ها در انسان بودن خود، متقابلا" وابسته به يکديگرند.

۵. مسئوليت اجتماعی

آگاهی نسبت به مسئوليت اجتماعی، يکی ديگر از ارزشهای حقوق بشری و پيامد مستقيم ارزش «همبستگی» است. مسئوليت اجتماعی، انسانها را فرا می‌خواند که به ياری همنوعانی که دچار رنج و مصيبت و محروميت اند بشتابند. اگر «همبستگی» بيشتر ارزشی در توصيف «آنچه هست» اجتماعی باشد، می‌توان «مسئوليت اجتماعی» را ارزشی در توصيف «آنچه که بايد باشد» ارزيابی کرد. مسئوليت اجتماعی، انسان را موظف می داند تا به مثابه موجودی اجتماعی نيز رفتار کند. آگاهی نسبت به مسئوليت اجتماعی، يعنی تعيين وظيفه ای برای انسان، تا کنش خود را در راستای تحقق ارزشهای حقوق بشری سمتگيری کند.

انتقال ارزش «مسئوليت اجتماعی» به درون مناسبات بين المللی، با خود يکسری مسئوليتها و حقوق بين المللی همراه می آورد، از جمله حقوقی مانند صلح و حفاظت از محيط زيست.

۶. صلح و خشونت پرهيزی

صلح ارزشی است که نه تنها فقدان منازعات سازمان يافته را توصيف می کند، بلکه بيانگر وضعيتی است که در آن همزيستی ميان انسانها نشان از موفقيت دارد. صلح به معنای آنست که منازعات به عنوان محصول اجتناب ناپذير همزيستی ميان انسانها، به عوض کاربرد روشهای خشونت آميز و ويرانگر، با استفاده از روشهای مسالمت آميز و سازنده حل شوند. «فقدان قهر شخصی و ساختاری» که در ايضاح مفهوم صلح به کار می رود، بيانگر آنست که برای حل منازعات ميان افراد يا گروههای اجتماعی يا دولتهای مختلف، نبايست از خشونت استفاده شود، تا منزلت انسان در امان باشد. از همين رو، صلح کمال ضروری خود را در ارزشهايی مانند خشونت پرهيزی و تکامل تدريجی می يابد. تکامل تدريجی از طريق اصلاحات، ارزشی است که در نقطه ی مقابل روشهای انقلابی قرار دارد که خواهان ويران سازی و از نو ساختن می باشند. به اين ترتيب می توان گفت که صلح، تکامل تدريجی از طريق اصلاحات و خشونت پرهيزی، ارزشهايی هستند که اصولا" يک زندگی با منزلت انسانی را ميسر می سازند.

۷. محيط زيست سالم

ارزش رابطه ی سالم ميان انسان و طبيعت، ريشه در اين شناخت دارد که بشريت به دليل ويرانسازی زيستجهان و زيست محيط طبيعی خود از طريق: نظام اقتصادی جهانی، نارسايی مدلهای رشد، عدم توازن در استفاده ی معقول از منابع طبيعی، آلودگی صنعتی و هسته ای، مصرف سيری ناپذير و همچنين کوير فقر، تهديدی جدی برای طبيعت و محيط زيست بوجود آورده است. «محيط زيست سالم» به مثابه يک ارزش، مبتنی بر اين واقعيت است که انسانها فقط در هماهنگی با طبيعت و زيست محيطی سالم قادر به يک زندگی انسانی و با منزلت هستند. انسانها درست به دليل اينکه برای برآوردن نيازهای اساسی خود و از جمله خوراک و آب وابسته به طبيعتند، نمی توانند و نمی بايست کارکرد سالم طبيعت را دچار اختلال سازند، چرا که در غير اينصورت، بنياد زندگی خود را ويران کرده اند. امروزه حفاظت از محيط زيست، ارزشی حقوق بشری و يک وظيفه ی جدی انسانی است.

بهرام محيی