1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

فلسفه‌ی حقوق بشر (گفتار دهم): دستاوردهای فلسفه‌ی روشنگری در زمينه‌ی حقوق بشر

۱۳۸۴ اردیبهشت ۴, یکشنبه

انسان دوران جديد، بريده از تکيه گاه آسمانی و رها‌شده در روی زمين، ديگر نمی‌توانست برای حفظ خويشتن به مراجع مافوق و متافيزيکی متکی باشد و به ناگزير بايد روی پای خود می‌ايستاد. اين وضعيت تازه ولی ناخوشايندی بود که انسان در آن صرفا" به مدد خرد خودبنياد و مدرن می‌توانست رفتار عملی حقوقی و اخلاقی خود را در چارچوب منافع عمومی جامعه و برای حفظ خويشتن متعين سازد. ضروری بود که به اين نياز انسان مدرن برای حفظ خويشتن، بر

https://p.dw.com/p/A7U2
گوتفريد ايفراهيم لسينگ، از متفكران عصر روشنگرى و مدافع سرسخت تساهل و روادارى و آزادى اديان و انديشه
گوتفريد ايفراهيم لسينگ، از متفكران عصر روشنگرى و مدافع سرسخت تساهل و روادارى و آزادى اديان و انديشهعکس: dpa

�ايه‌های اخلاقی و حقوقی محکم و استوار، پاسخی درخور داده شود.

فلسفه‌ی روشنگری، شالوده‌های نظری حقوق بشر در دوران جديد را مستحکم ساخت و برای آن شاخص‌ها و تعريف‌های روشنی ارائه کرد. در فلسفه‌ی روشنگری، خرد انسانی به مثابه تنها سنجيدار تعيين حق طبيعی مطرح شد و سلطه‌ی آموزه‌های دينی و غيرعقلايی در اين زمينه بی اعتبار اعلام گرديد. ديگر اراده ی يک فرد يا جمع کوچکی از نخبگان برای تعيين مصلحت انسانها کافی نبود و آنچه که اعتبار روزافزون می يافت، خرد جمعی شهروندان آگاهی بود که طبق رهنمود روشنگری از عقل خود استفاده می کردند. روشنگری برای اولين بار در تاريخ بشريت، ايده ی آزادی و برابری همه انسانها را سرلوحه ی کار خود قرار داد و بر شالوده ی سه پايه ی حق حيات، حق آزادی و حق مالکيت، بنيادهای محکمی برای حقوق بشر پی ريزی کرد. ايده های حاکميت مردم و تقسيم قوا در عصر روشنگری، به ستونهای پايدار آزاديهای بنيادين شهروندان تبديل شد. بر طبق انديشه ی روشنگری، حقوق بشر قابل تعطيل و يا واگذاری نبود و به زمان و مکان خاصی بستگی نداشت. در فلسفه ی روشنگری، انديشه ی حقوق بشر به آنچنان درجه رفيعی از تعالی معنوی خود رسيد که تا امروز هم بالاتر از آن چيزی قابل تصور نيست. روشنگری بر درفش خود، اين گفتار آموزگار بزرگ اخلاق ايمانوئل کانت را نقش کرد که شايسته و بايسته انسان آنچنان رفتاری است که بشريت را در وجود هر شخصی، همواره به مثابه يک غايت و نه هرگز همچون وسيله ای به شمار آورد. انديشه های فلسفه ی روشنگری در گستره ی عمل، در ميدان های آتش و خون جنگ استقلال طلبانه ی آمريکا و انقلاب کبير فرانسه صيقل خورد و آبديده شد و سرانجام در اعلاميه ی استقلال آمريکا و نخستين اعلاميه ی حقوق بشر و حقوق شهروندی در فردای انقلاب فرانسه به ثمر نشست.

به اين اعتبار، حقوق بشر به مفهوم امروزين آن، يکی از محصولات انديشه ی دوران جديد است. پيش شرط آن، نگاهی ويژه به عالم و آدم است. از زاويه ی اين نگاه، انسان جايگاهی مرکزی اشغال می کند و در کانون عالم می ايستد. حرمت انسان، بر چکاد جهان قرار می گيرد. کنش اخلاقی او، ناشی از ايده ی منزلت خود او به مثابه ذات خردمندی است که از هيچ قانونی تبعيت نمی کند، مگر قانونی که خود مقرر کرده است. برای فلسفه ی روشنگری، حرمت انسان از منظر فايده مندی قابل فهم نيست. چنين حرمتی اساسا" فايده ای در برندارد، زيرا که از آن نمی توان استفاده ی ابزاری کرد. اين حرمت، وسيله ای در خدمت هدف نيست، بلکه غايتی فی نفسه است. يعنی اينکه از طريق غايتی مافوق خود، تعديل و تعطيل بردار نيست. انسان مدرن، به حرمت ذات خود متعهد است. نه برای اينکه از اين حرمت چيزی عايد او می شود، بلکه به اين دليل که چنين حرمتی فی نفسه وجود دارد. ضابطه ی تضمين چنين حرمتی، خرد بشری است. خردگرايی، رکن اساسی انديشه ی دوران جديد است. خردگرايی يعنی پذيرش مرجعيت عقل در تبيين امور و تبعيت محض از آن، به مثابه ضابطه و معيار اصلی در همه ی تصميم گيری ها.

يکی از خصائل ذاتی حقوق بشر، اعتبار آن به مثابه حقوقی اخلاقی است. يک حق اخلاقی، زمانی وجود دارد که هنجاری که متضمن آن است، از اعتباری اخلاقی برخوردار باشد. و يک هنجار، زمانی اعتبار اخلاقی دارد که در مقابل هر کس که استدلال عقلی را بپذيرد، توجيه پذير باشد. پس حقوق بشر، از طريق استدلال عقلی، در مقابل هر کس که به خرد به مثابه معيار ارزيابی و ارزشگذاری تمکين کند، قابل دفاع است.

بهرام محيی