فرايند سكولاريزاسيون در اسلام (بخش چهارم و پايانى)
۱۳۸۳ بهمن ۲۶, دوشنبهحال ببينيم چه مىتوان آموخت، اگر اين سنجه را در مورد آسياى جنوبى بكار ببنديم. پيش از اين اشاره كرديم كه حدود سال ۱۸۷۰ ميلادى در هند مستعمره اعتبار قوانين شريعت اسلامى به حوزه حقوق احوال شخصيه تقليل يافت، آنهم به شكل مثله شده كه التقاطى از قوانين بريتانيايى و اسلامى بود. با اين حال تا اواسط سدهى بيستم تحولات مهمى در تغيير و اجراى آنها روى دادند. در طول تاريخ اسلام در آسياى جنوبى، همانند ديگر جوامع اسلامى، شريعت اسلامى «حق عادت» آندسته از مردم را رعايت مىكرد كه به تازگى، و نيز حتا نه چندان جديد به محيط اسلامى وارد شده بودند. ولى «قانون اجراى شرع اسلام» (shari’a Application Akt) سال ۱۹۳۷ ميلادى تقريبا نقطه پايانى گذارد بر اين تساهل و روادارى نسبت به «حق عادت». تا جايى كه به زندگى خصوصى مربوط مىشد، مسلمانان هندى تحت قوانين شرع اسلام مىزيستند.(۲۸) در گذشته پهنهى اقتدار دولت در نواحى روستايى و نيز در اجراى قوانين در اين نواحى همواره محدود بوده است. اما دستگاه برتر دولت استعمارى و بعدها دولتهاى ملى هند و پاكستان قوانين شرع اسلام را به زندگى يكايك مسلمانان نزديكتر ساختند. در اواسط سدهى بيستم قوانين احوال شخصيهى اسلامى، يعنى عرصهاى كه كتاب آسمانى قرآن بويژه بدان پرداخته و فرد مسلمان احساس مىكند، بنا به نوشتهى «اندرسن»، كه شريعت در امر و نهى زندگىاش بطور تنگاتنگى دخيل است، با چنان وسعتى بكار بسته شد كه تا آنزمان در آسياى جنوبى پيشينهاى نداشت. ولى اين پديده تنها به جنوب آسيا محدود نبود. چنين روند مشابهى را مثلا در مالزى، اندونزى و عربستان سعودى نيز مىتوان شاهد بود.(۳۰)
حال اگر بخواهيم بررسيم كه از شريعت اسلام چگونه پيروى مىشد، آنگاه به نظر مىآيد كه تا سدهى هيجدم بسيارى مىدانستند كه مسلمان هستند، ولى كمتر كسى مىدانست كه بر يك فرد مسلمان چگونه رفتارى بايسته است. در آن برهه كسب معارف اسلامى، يعنى معارف مبتنى بر امر به معروف و نهى از منكر، امرى دشوار بوده است.(۳۱) چنانكه «بوليه»، «گرتس» و «ايتون» و بسيارى ديگر بدان اشاره داشتهاند، روند اسلامىشدن و تغيير الگوهاى جامعه بر اساس انديشهى شريعت با دشوارى و كندى بسيار توأم بوده است. ميان نخستين باورهاى دينى و گسترش سلطهى سنت مكتوب سدهها فاصله بوده است. نيز مىدانيم كه جنبشهاى تجددخواهى و اصلاحطلبى اوايل سدهى نوزدهم در كربلا، بنگال و شمال هند اشاره بدين دارند كه شكاف ميان رفتار دينى جوامع روستايى و داعيهى اصلاح دينى تا چه اندازه عميق بوده است. ولى سدههاى نوزدهم و بيستم شاهد پيشروىهاى تا آنروز بىنظيرى بود كه از جنبشهاى پيگير اصلاحطلب، از تعاليم در حال گسترش اسلامى و از تحولات مفيد اقتصادى و اجتماعى تغذيه مىكردند؛ پيشروىهايى كه مسلمانان را برانگيخت تا حيات خود را با شدت بيشتر بر اساس شريعت اسلامى سامان دهند.(۳۳) كاربست هرچه وسيعتر حقوق احوال شخصيهى اسلامى توسط دولت توأم بود با گسترش آموزههايى حول شريعت اسلام و به احتمال تبعيت از شريعت در ميان جامعهى هندى مسلمان. اين روند رشد تنها شاخص كشورهاى آسياى جنوبى نيست. جلوههاى آن را مثلا در ميان شاخههاى اخوانالمسلمين تقريبا در سراسر منطقهى خاورميانه و برغم ظاهر قاطعانه سكولار دولت تركيه، در ولع بىپايان مسلمانان تركيه به كسب تعاليم اسلامى مىتوان ديد، ولعى كه شايد واكنشى نسبت به ظاهر سكولار دولت بود.(۳۴)
بنابراين آنچه براى ما مىماند، چشماندازهايى متعارض هستند. اگر از نظريهى سكولاريزاسيون «ماكس وبر» عزيمت كنيم، چنين به نظر مىآيد كه جامعهى هند/اسلامى و حتا جامعهى اسلامى بطور كلى گامى در جهت اعجاززدايى و چندپارگى و در مسير سكولاريزاسيون برداشته است. اما اگر تاريخ تكوين اسلام به مثابهى عقلانىشدن جهاننگرى را بپذيريم، آنگاه تصوير پيچيدهترى را در برابرمان خواهيم يافت. شك نيست كه كاربست قدرت اروپايى در سدههاى نوزدهم و بيستم ميلادى شريعت اسلام را از ساحت عمومى به عرصه خصوصى حيات اسلامى عقب راند. شك نيست كه اين قدرت اروپايى جهاننگرى اسلامى نخبگان مسلمان را مدفون ساخت. ولى از سوى ديگر دولت مدرن و فنآورى مدرنى كه اروپايىها براى اين كشورها به ارمغان آوردند، به نزديكشدن بسيارى مسلمانان به شريعت اسلامى يارى رساند. از آنگذشته در اين اواخر عقبنشينى اروپايىها و اقتدار روزافزون دولت، دستكم در برخى جوامع اسلامى با كاربست مجدد شريعت اسلام در حيات عمومى و تأييد مجدد جهاننگرى اسلامى توأم بوده است. بر اين اساس به نظر مىرسد كه در تاريخ معاصر اسلام، روند پيگير اسلامىشدن و فرايند سكولاريزاسيون دو جريان قابل تأمل را تشكيل دهند. (پايان)
فرنسيس رابينسون / برگردان: داود خدابخش