1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

فراز و فرود زندگى پناهجويان ايرانى در آلمان

مهيندخت مصباح۱۳۸۴ فروردین ۲۷, شنبه

پناهجو اميدوار است در جامعه ديگر، دشوارى ها و فشارهاى قديمى را فراموش كند. اما آيا در كشور جديد بهشت در انتظار پناهجويى است كه گاه در راه رسيدن به مقصد، از گذرگاههايى جهنمى عبور ميكند يا به دام شيادى قاچاقچيان مى افتد؟

https://p.dw.com/p/A7Ro
عکس: dpa zb

همه ساله عده زيادى از هموطنان ايرانى به منظور پناهندگى به آلمان ميايند. انگيزه ها و دلايل تصميم آنها متفاوت است. هر چند براى اداره امور پناهندگى تنها يك دليل براى پذيرش تقاضاى پناهندگى وجود دارد و آن در خطربودن آزادى يا جان فرد در صورت ادامه زندگى در جامعه خودش است، اما لزوما همه كسانى كه متقاضى پناهندگى اند، بطور مستقيم درگير فعاليت سياسى و اجتماعى يا تحت تعقيب نبوده و نيستند. با اين همه روشن ترين علت در تصميم به ترك ميهن ، يك چيز است و آن قابل تحمل نبودن شرايط زيست در كشور خودى است.

پناهجو ميخواهد زندگى را از نو شروع كند و نقشه ها در سر دارد. اما نخست بايست مدرك اقامت داشت. بايست زبان جامعه جديد را آموخت. بايد پول در جيب داشت و لاجرم بايست كار كرد. اما وقتى براى هر قدمى بايد مجوز اقامت داشته باشى، آنوقت به دراز كشيدن بلاتكليفى ونداشتن پاسپورت، دردسرآفرين ميشود. به ويژه براى كسانى كه به اميد درست شدن هرچه زودتركار، تنها آمده اند تا خانواده را بعدا به خود ملحق سازند.

اقدام به گروگان گيرى چهار دانش آموز توسط يك پناهجوى ايرانى كه خواستار كمك دولت آلمان به آمدن خانواده اش به آلمان بود، فرصتى شد تا از خانم ناهيد كشاورز مشاور و مدد كار اجتماعى امور پناهندگان بپرسيم مشكلات پناهجويانى كه كارشان طول ميكشد چيستند و آنها را چگونه ميتوان دسته بندى كرد؟

“ مشكلات را به دو دسته ميتوان تقسيم كرد. مشكلات اجتماعى و حقوقي كه پناهنده ها اينجا دارند و ناشى ازشرايط دشوار پناهندگى، نامشخص بودن وضعيت اقامتى آنها وشرايط نابسامان دو ناخوشايند كمپ هاى پناهندگى است كه من تاكيد ويژه روى آن دارم. به نظر من پناهجويانى كه در شهرهاى بزرگ زندگى ميكنند جزو خوشبخت ترين ها هستند چون كمپ هاى دورافتاده و متروك شرايط غير قابل تحملى دارند. مسئله ندانستن زبان، ناآشنا بودن به شرايط زندگى در آلمان، درهم ريختگى فرهنگى مليت هايى كه درخود كمپ زندگى ميكنند هم بسيار مهم است. علاوه بر اين مشكلات روانى است. ترس از بازگشت، ترس از اين كه قبول نشود، اضطراب دايم ناشى از زندگى در محيط تازه و ناآشنا بودن به محيط، بيكارى و مشكلات خانوادگى همه مزيد بر علت ميشوند. در آنها خشمى برانگيخته ميشود كه امكان بروز پيدا نميكند و اين به تدريج تبديل به افسردگى عميقى ميشود.”

آقاى حميد نوذرى نيز كه در شهر برلين مشاور كانون پناهندگان سياسى است در مورد شاخص هاى روحى و رفتارى پناهجويانى كه بلاتكليف مانده اند و مدرك موجه اقامت ندارند ميگويد:

” نگرانى زياد، كمى بدبيني نسبت به خود و محيط و هر چيز كه رنگ و بوى رسمي دارد. بعضى وقت ها كه جواب دادگاه دير ميايد، آنها حتى به نهادهايي مثل ما هم بدبين ميشوند. در خود رفتگى و كمى افسردگى و تقصير را از تمام عالم ديدن و در بسيارى موارد، خشونت نسبت به خود و اطرافيان نشان ميدهند”.

آيا مشاوره هاى ويژه اى براى پناهجويانى كه به ناگاه در سرزمين جديد در محاصره انواع موانع و مشكلات قرار ميگيرند و خود را به سختى غريب و رها شده احساس ميكنند وجود دارد و اگر آرى، ميزان استفاده از آنها چقدر است؟ ناهيد كشاورز در اين مورد ميگويد:

” نياز آنها خيلى زياد است و هر امكاني را هم استفاده ميكنند. اما اين امكانات محدود است و معمولا هم در شهرهاي بزرك وجود دارد. اطلاع پناهجويان از اين مراكز نيز بصورت دهان به دهان است ولى در جاهاى دورافتاده چنين امكانى نيست.”

به گفته حميد نوذرى پناهجويان وقتى دچار عوارض روحى شديد ميشوند، بسيار سخت به مشاوره ميايند واين خودش يك مشاوره لازم دارد كه به آنها فهمانده شود كه احتياج به گفتگو و كمك دارند. حميد نوذرى مى افزايد غالب پناهجويان پس از پشت سرگذاشتن مشكلات اوليه و گرفتن پاسپورت، تازه با مشكلات واقعى جامعه آشنا ميشوند چون بايد كار كنند، تجصيل كنند، زندگى خود را مستقل اداره كنند. موردى كه در اين مرحله بسيار چشمگير است، تفاوت هايى است كه در روحيه زنان و مردان پناهجو وجود دارد. هم ناهيد كشاورز و هم حميد نوذرى هر دو تاكيد ميكنند كه روحيه زنان قوى تر و منعطف تر است.

” تجربه پانزده شانزده ساله من اينست كه زنها خود را زودتر با محيط تطبيق ميدهند و آمادگي شان براي پذيرش جيزهاى نو بيشتر است. مردها سخت ترند و در اولين پله شروع به ناملايمتى با آدمهاى دور و بر ميكنند. چون جامعه جديد يكسرى مسائلى در خود دارد كه با روحيه مرد ما بخصوص مرد سنتى ما نميخواند. جامعه جديد به سرپرستى نوع ايرانى يا شرقي نياز ندارد و اتكاء به نفسى به آدمها ميدهد كه اگر ندانند چگونه بايد از آن استفاده كنند دجار سرخوردگى ميشوند. خوشبختانه زنها و دخترهاى ما خيلى خوب از اين امكانات ميتوانند استفاده كنند در حاليكه اينجا اتوريته سنتي مردان ما زير سوال ميرود”.

اما همين زنان با روحيه در مسير زندگى در كمپ ها دچار مخاطراتى بخاطر جنسيت هستند. چگونه؟ خانم كشاورز ميگويد:

” به نظر من ميرسد كه برخورد زنان با شرايط منطقي تر است و تطابق شان با محيط بهتر از مردهاست. ضمن اين كه بخاطر زن بودنشان در كمپ هاى پناهندگى با مشكلاتى مواجه ميشوند كه مردها آن را ندارند. مثلا مورد آزار جنسى قرار ميگيرند. در بسيارى از موارد كسانى كه در كمپ هاى دور افتاده بوده اند شكايت كرده اند كه از اتاقشان نمى توانسته اند بيرون بياند و حمام كنند. در ساعت هايى ازشب مجبور بوده اند در اتاق را قفل كنند و حتى براي استفاده از دستشويى بيرون نيايند. چون ترس داشته اند كه مبادا مورد آزار جنسى قرار گيرند”.

به مورد گروگانگيرى باز ميگرديم. به گفته پليس آلمان هموطن ۵۰ ساله اى كه دست به اين كار زد، دچار اختلال روانى است. اما آيا مشاوران مراكز مددكارى پناهجويان در مراجعاتى به آنها شده، نمونه هاى داشته اند كه افراد از فرط فشار، دست به تهديد هايى زده باشند؟ حميد نوذرى ميگويد:

” من فشارها و مسائل را مى فهمم اما اينها باعث نميشود كه گروگانگيري توجيه شود. خوشبختانه در اين سطح ما كسى را نداشته ايم اما كساني بوده اند كه وفتى خانواده خيلـي دور بوده وميخواهند كاري كنند. در كانون ما كسانى بوده اند كه گفته اند ميرويم خودمان را به زنجير ميكشيم. اعتصاب ميكنيم، پاى خودمان را به در فلان وزارت قفل ميزنيم و از اين قبيل. ما در مشاوره هايمان ميگوييم اين اعتراض ها را بايست درسطوح قابل قبول و مدنى كرد.”