فراخوان آشوری: بازکردن زبان به روی جهان
۱۳۸۷ شهریور ۷, پنجشنبه"زبان باز، پژوهشی دربارهی زبان و مدرنیت"، نام کتاب جدید داریوش آشوری است که به تازگی از سوی "نشر مرکز" در تهران منتشر شده است. آشوری در این اثر، آخرین نظریات زبانشناختی خود را مطرح کرده است، نظریاتی حاصل چهل سال کار پژوهشی دربارهی « زبان فارسی در برخورد با جهان مدرن و خواستههای زبانی آن».
آشوری در این رسالهی ۱۱۲ صفحهای، به مباحثی چون زبان گفتار و زبان نوشتار، تاریخ پیدایش زبان مدرن، کارکرد زبانمایهی علمی، تکنیکهای واژهسازی مکانیکی، رویارویی زبان فارسی و مدرنیت پرداخته است. از نگاه او «زبانی مانند فارسی، همچون همهی زبانهای دیگری که به مایهی بومگویشی خود تکیه دارند و ذهنیت علمی نیز در آنها غایب است، نه تنها از نظر مایهی واژگانی در برابر فراخنای زبانی مدرن کم میآورند، که از نظر تکنیکهای اشتقاقسازی نیز درمانده و گرفتارند، زیرا مایهی بومگویشیشان در بند تنگناهای دستوری یا عادتهای زبانیشان مانده است.»
او در گفتوگویی با دویچه وله میگوید: «طرحِ نظریّهی زبان باز و کوشش برای روشن کردنِ رابطهی زبان و مدرنیّت را من به زبانِ فارسی نوشتهام و برای فارسیزبانان انجام دادهام. زبانی که زبان من است. این پروژه دنبالهی کارهای دیگری ست که تاکنون در این جهت و به این زبان و برای این زبان کردهام. هدف آن، در یک بررسی فشرده، و در حقیقت آغازین، روشنگری وضعِ زبانیِ ما در پرتوِ فهم روشنتر وضعِ تاریخی و زبانشناختی زبانهای پیشاهنگِ مدرنیّت است.»
زبانهای پیشاهنگ مدرنیت
از دید آشوری زبانهای پیشاهنگ مدرنیت، زبانهایی هستند که «پا به پای رشد ذهنیت و فرهنگ و مدنیت مدرن، از خلال جنبش رنسانس در غرب اروپا، از دل فضای زبانی اروپا برآمدهاند. این زبانها از سویی، در درون خود، حاصل دگرگشتهای تاریخی زبانیاند و، از سوی دیگر، برآمده از دل تاریخ فرهنگ در اروپا.» بنا به تعریف او مدرنیت «نامی است برای صورت نوینی از زندگی و رفاه بشری که در قالب شناخت علمی، سازمانبندی تکنیکی و صنعتی، همراه با صورت تازهای از نهادهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگ درخورآن، شکل گرفته است.»
آشوری پس از مشخص کردن این تعریفها، به زبانمایهی علمی میپردازد و قلمرو آن را از حیطهی زبان همگانی جدا میسازد؛ از جمله به این دلیل که زبان همگانی، «حامل بارهای معنایی و ارزشی در بستر فرهنگی خاص است، حال آن که علم و اندیشهی علمی نیازمند زبانی است از نظر بار ارزشی خنثا.» او همچنین معتقد است که زبانمایهی علمی و فنی و نظری، در کل، نیازمند «دستگاه واژگانی آزاد از محدودیتهای زبان طبیعی و ادبی است؛ دستگاهی با امکان بینهایت. به عبارت دیگر نیازمند زبانمایهای است که بتوان بر طبق قاعدههای معین و یکسان، یعنی به صورت مکانیکی، برای هر نیاز تازه به یک مفهوم، یا ترکیب و اشتقاقی از یک مفهوم، بهکار برد.» آشوری در این رابطه دستگاه واژگان برساخته از مایهی یونانی ـ لاتینی را مثال میزند که «با تکینیکهای برخهچسبانی (blending) و اشتقاق مکانیکی، امکان توسعهی شتابان و بینهایت زبان علمی و فنی را فراهم میکند.»
زبانِ "راحتالحلقومی"
آشوری در پاسخ به این پرسش که «تلاش برای واژهسازی مکانیکی، ابداع نوعی زبان اسپرانتویی در زمینههای علمی ـ فنی نیست؟» میگوید:
«شاید همهی زبانها بتوانند برای توسعهی زبانی از شیوههای واژهسازی مکانیکی الگوبرداری کنند. اما این یک فرمول جهانروا برای همهی زبانها و همهی قلمروهای زبانی نیست. مسائل زبانی تنها به ساختار زبان پایان نمییابد، بلکه فرهنگ هر جامعه و نگرهی آن به زبان و روانشناسی اجتماعی کاربرندگان زبان از عوامل اساسی تعیین کنندهی شکل فرگشت (evolution) زبانهاست. قلمرو زبان ادبی و زبانِ علوم انسانی و علوم طبیعی نمیتوانند پیرو حکمهای زبانی یکسان باشند. شمسالدین ادیب سلطانی، کوششِ شگفتی کرد تا روش واژهسازی مکانیکی را، با کاربرد لغتمایهی زبانهای ایرانی باستان (پیشوندها، پسوندها، ستاکها)، در قلمرو فلسفه در زبان فارسی جا بیندازد، اما این کار با ایستادگیهای سخت و پرخاشجویانه رو به رو شده است. اما آقای حیدری ملایری در قلمرو شاخهای از علوم طبیعی، یعنی اخترفیزیک، همین روش را با کاربرد همان لغتمایه دنبال میکند. بخش عمدهی این کار سترگ به انجام رسیده (برروی اینترنت میشود دید). چه بسا این روش در این زمینه آیندهای داشته باشد و به دیگر زمینههای علوم طبیعی نیز یاری رساند. به هر حال، جامعهی ایرانی روشِ واژهسازی "اُرگانیک" (ساختن مشتق و ترکیب بر بنیاد لغتمایه و قاعدههای دستوری "زنده") را آسانتر تاب میآورد تا روش مکانیکی را. تجربهی من در "فرهنگ علوم انسانی" هم- که روش آن در اساس واژهسازی اُرگانیک با گرایشی به واژهسازی مکانیکی ست ـ همین را نشان میدهد. با توجه به تجربهی صد سالهای که در کار توسعهی زبان داشتهایم و نگرهی جامعهی ایرانی به زبانِ ملی خود، به گمانام رهیافت ما به توسعهی واژگان باید ترکیبی از روش مکانیکی و اُرگانیک با توجه به طبیعتِ زبانی هر زمینهی خاص باشد.»
داریوش آشوری در گفتوگو با دویچهوله در ادامهی این سخن میگوید:
«این را هم ناگفته نگذارم که زبانِ "راحتالحلقومی" که همه در هر زمینهای بتوانند بخوانند و بفهمند، زبان تخصصی علم و فلسفه نمیتواند باشد. اما این نگرش برآمده از استبداد ذهن عوامانه در فضای ما حاکم است که زبان همهی زمینهها، باید راحتالحلقومی باشد و هیچ کوششی از سوی خواننده برای فهم نطلبد.»
جهان باز، زبان باز
نظریهی "جهان باز" آشوری بر پایهی آگاهی بر بازبودگی جهان مدرن است. او استدلال میکند: «جهان مدرن، یک جهان باز است. جهانی است که همهی چارچوبها را میشکند، همه چیز را از نو میسنجد... جهان پیشرفت است و برای پیشرفتن نیز به شناخت علمی نیاز دارد و برای شناخت علمی به زبان كارآمد در خور آن. هم به شناخت زبان نیاز دارد، همچون زمینهای از ابژههای شناخت و هم، براساس شناخت آن، به کاربرد ابزاری آن، همچون ابزاری توسعهپذیر تا بینهایت. جهان مدرن به زبان باز نیاز دارد.»
در خصوص رابطهی این زبان باز با فرهنگ، این پرسش را با آشوری مطرح میکنیم:
"زبان باز" یک فرهنگ باز میخواهد. فرهنگ ما اما برای باز شدن، نخست بایستی از زیر فشار سیاسی و ایدئولوژیک در آید. فکر نمیکنید در نهایت سیاست، سرنوشت زبان ما را تعیین میکند؟
آشوری در پاسخ میگوید: «سیاست را اگر محدود به حوزهی کاربرد قدرت و پراکنش ایدئولوژی به دست دولت و اهرمها و رسانههای آن ندانیم و روابط قدرت را، به پیروی از میشل فوکو، پخش شده در تمامی سطحهای روابط اجتماعی بدانیم، آنگاه میتوان گفت که اهل فرهنگ هم با "سیاست"های خود البته اثرگذاراند، اگرچه نه چندان حسپذیر و آشکار. از جمله، چنان که در این چند دهه شاهد بودهایم، مترجمان در زمینههای گوناگون در فرگشتِ واژگانی و معناییِ زبانِ فارسی نقشِ اساسی داشتهاند. خطای بزرگ نظری مارکسیسم- لنینیسم این بود که فرهنگ را تنها "روبنا"یی از ساختار قدرت اقتصادی- سیاسی میگرفت. اما آنچه آن رژیمها را در هم شکست، قدرتِ ایستایی فرهنگ ( به معنای گستردهی کلمه) در برابرشان بود. قدرت فرهنگ و سیاست فرهنگی و ارادهی انسان آزاداندیش را در دراز مدت دست کم نگیریم. گردانندگان روزنامهی کیهان در تهران و دستگاههای پشت سرشان هم این نکته را بهخوبی میدانند و به همین دلیل در جنگ شبانهروزی با اهل فرهنگاند و گاهی جسدشان را هم در بیابان رها میکنند تا مایهی عبرت همگان شوند.»
طرح نظری مسئله
آشوری ۱۹ صفحه از کتاب خود را که با عنوان "زبان فارسی در بحران" آغاز میشود، به بررسی وضعیت کنونی زبان ملی ایرانیان اختصاص داده است. یک راه اساسی برونرفتن از وضع آشفتهی کنونی آموزش اندیشیده و کارآمد زبان است. دربارهی ویژگیهای آموزش زبان باز، پرسش زیر را با آشوری در میان میگذاریم:
فرض کنیم که مانع سیاسی نداشته باشیم. "زبان باز" احتیاج به آموزش دارد. فکر میکنید در مدارس و دانشگاهها چه تحولی از نظر آموزش زبان فارسی بایستی صورت بگیرد، تا مردم به این زبان باز، خو بگیرند؟ کدام یک از رسانهها در این میان نقش مهمتری را بازی میکنند؟
داریوش آشوری پاسخ میدهد: «کار من "پیاده کردن" پروژهی زبانِ باز در سطحِ جامعه و نظام آموزشی نیست. چنان سیاستهایی را کارشناسان آموزش و استادان دانشگاه باید طرحریزی و دنبال کنند. کار من ـ اگر که توانسته باشم ـ طرح نظری مسئله است و دنبال کردن آن در حوزهی واژگان علوم انسانی، که در آن تجربهی دور-و-دراز دارم و میتوانم بگویم که کارشناسام. رسانهای هم که من میشناسم و به کار میبرم کتاب و نوشتارِ چاپی ست و بس. در این میدان هم آنچه تاکنون، دستِ تنها، از من برمیآمده، کردهام. (در بارهی پیشنهادها و روش من برای بهکرد و توسعهی زبان فارسی نگاه کنید به: "بازاندیشی زبان فارسی" و پیشگفتار و متنِِ "فرهنگ علوم انسانی"، ویراست دوم.)
آشوری در پایان کتاب خود نتیجه میگیرد:
«زبان فارسی، همچون دیگر جنبههای زندگی ایرانی، در کل، تا حدودی خود را با خواستههای زندگانی مدرن سازگار کرده است. زبان ملی ما، آینهای است که بیش از هر عامل دیگر، آشوب ذهنی جامعهی ایرانی را در برخورد با مدرنیت باز میتاباند.»