غوغا در میهمانی زیرزمینی دویچه وله
۱۳۸۷ شهریور ۲۳, شنبهاز پشت در ورودی ساختمان دویچه وله، همه چیز آرام و معمولی به نظر میرسید. کرهی زمین بزرگی که سالهاست مقابل در، روی یک پا ایستاده، شب ۱۲ سپتامبر هم اولین حجم بزرگی بود که به چشم میخورد. در، یکباره باز شد و زمین شروع کرد به لرزیدن:
نازی نازی ناز گل من، نازی نازی ناز گل من
نازی تو که یار نداشتی، قصد فرار نداشتی....
چند متر جلوتر، تبلیغ "میهمانی زیر زمینی" دویچه وله، بالای سر سالن محل برگزاری جشن، دیده میشد. برای پیدا کردن منبع صدا باید از پلهها پایین میرفتی. ساعت۳۰:۸ شب بود و هنوز خبری از میهمان نبود. مجری برنامه که بد جوری قر توی کمرش آمدهبود، تمرین میکرد: میهمانان عزیز به "مهیمانی زیر زمینی" دویچه وله خوش آمدید.
روی سن، پشت میز، یک کلاه خم شده بود روی دستگاههایی پر از دکمه. دو تا دست ماهر با یک انگشتر بزرگ به شکل نعل اسب، دکمههای مختلف را که آدم ناوارد از آنها سر در نمیآورد، انگولک میکردند. صاحب کلاه و انگشتر، DJ هومن، قول داده بود که در شب میهمانی غوغا بر پا کند.
آخرین تمرینها، آزمایش صدا و نور. وسط سالن که میایستادی زرد میشدی، قرمز میشدی، آبی میشدی. رقص نورها میچرخیدند. طنین آهنگ نشت کرده بود توی رگهای زمین. لرزش زمین سرایت میکرد به پاهای آدم و میآمد و میآمد و میرسید به کمر و قر میشد و میزد بیرون.
مُ سوختم مو برشتم که دیشو نومه نوشتم، آی تاکسی بیا شوفر برو مال اندیمشکم
مُ سوختم مو برشتم که دیشو نومه نوشتم، آی تاکسی بیا شوفر برو مال اندیمشکم
میهمانان یکی یکی از راه میرسیدند. میهمانیانی سفید، زرد، سیاه. از هر کجای دنیا که فکرش را بکنی اما نه از اندیمشک. اولین میهمانان کنجکاوانه سرک میکشیدند و اول بیرون در سالن، در کنار خدمه که مشغول چیدن میز نوشیدنی بودند، میماندند. اما پس از گذشت چند دقیقه، طاقت نمیآوردند و وارد میشدند.
مبتکر جشن و نخستین رقصنده
دور و بر ساعت ۹، توی میدان رقص، تنها یک نفر خودش را با آهنگی از "مایکل" تکان میداد، مردی لاغر اندام، با پیراهن سفید و شلوار جین، همان کسی که ایدهی برپایی چنین جشنی به کلهاش زده بود: دکتر گرو اشلیس (Gero Schließ) از بخش ارتباطات و بازاریابی دویچه وله.
اشلیس که در برپایی جشنوارهی بتهوون بن هم دست دارد، میگوید وقتی شنید که موضوع جشنوارهی بتهوون امسال، رابطهی موسیقی و قدرت است، ناخودآگاه به یاد ایران افتاد، به یاد جوانان ایرانی که میهمانی میدهند، و در میهمانیهایشان، مثل دیگر کشورها، موسیقی طنین میاندازد، تنها با یک تفاوت که چنین میهمانی و موسیقی در ایران ممنوع است اما در کشورهای دیگر مانند آلمان، آزاد.
اشلیس میگوید، با دعوت کردن از خوانندگان سایت فارسی دویچه وله برای ارسال آهنگ محبوبشان، قصد داشته پلات فرمی در اختیار آنان بگذارد، که از خواستههای خود و سلیقهی موسیقی خودشان بگویند. او معتقد است که با برپایی این میهمانی میتواند چهرهی جوان ایران و صحنهی موسیقی در ایران را به مهیمانان نشان دهد و خواست جوانان ایرانی را به گوش جهان برساند. او با تاکید بر این که، این کار تنها از دویچه وله برمیآید میگوید:« دویچه وله با ۳۰ هیئت تحریریه از ۳۰ کشور جهان، میهمانانی خواهد داشت از همه جای دنیا.»
سالن پر میشود
دور و بر ساعت ۱۰، سالن مملو از جمعیت بود. در میدان رقص جای سوزن انداختن نبود. DJ هومن خوب میدانست چه طور جمعیت را به وجد بیاورد و با هر گروه از میهمانانش، با زبان خودشان سخن بگوید. میهمانان عرب، یک دفعه از خود بی خود شدند و صدایشان از سایرین بلندتر شد. گناه این شور و هیجان به گردن آهنگی از "نانسی عجرم" بود.
بالای سن، برخی از جملههای خوانندگان دویچه وله که برای "میهمانی زیر زمینی" ایمیل فرستاده بودند، به دو زبان ایرانی و آلمانی دیده میشد:
هدیه: «جای ما رو در میهمانی خالی کنید.»
کیوان:« ای کاش میتونستم در میهمانیتون شرکت کنم.»DJ هومن "چند خط در میان"، یکی از آهنگهای درخواستی خوانندگان را پخش میکرد و عجیب اینکه میدان رقص خالی نمیشد. گویا همه میهمانان فارسی میفهمیدند. هومن گاهی اوقات هم میکروفن را بر میداشت و به آلمانی چیزی دربارهی آهنگ میگفت و یا به زبان فارسی چند تا "تکه" میانداخت.
جشن، میهمان ایرانی کم داشت. یکی از بچههای ایرانی که مردد بود بین رقصیدن و نرقصیدن، از جشن تعریف میکرد و میگفت همهی آهنگهایی را که پخش شده نمیپسندد، اما آهنگ محبوبش هم در میان آنها بوده: آهنگی از "منصور".
کسانی که در سالن جا نمیشدند، بیرون ایستاده بودند. یکی از میهمانان بلغاری گفت، مدتها بوده که "چنین جشن باحالی" ندیده بوده و با خنده ادامه داد: «نمیدانم کدام آهنگ فارسی است، اما کلی به من خوش میگذرد.»
وسط برنامه، وقتی به ویژه بر و بچههای هندی با آهنگی از "آرش" میرقصیدند، به یکباره همه جا ساکت شد. جمعیت به DJنگاه میکرد و DJ هومن به جمعیت. او خندید و به آلمانی گفت:« برق رفته، تقصیر من نیست.» مسئولان بخش تکنیک دویدند. هومن با خنده ادامه داد:« برای ما ایرانیها برق رفتن یه چیز کاملا طبیعی است و فرقی نمیکند کجا باشیم، لندن، تهران، دبی یا بن. هر جا جمعی ایرانی باشد، برق هم میرود. تازه اینکه چیزی نیست، بعضی وقتها هم یکچیزی از سقف میافتد پایین.»
صدای خندهی جمعیت در صدای بلند آهنگی از "پینک فلوید" گم شد. اشکال برطرف شد.
"شکیرا" میخواند، نوبت به "مدونا" میرسید. "ابی" کلمهی آخر "مدونا" را میگرفت و جمعیت را مشغول میکرد و بعد گوی و میدان را میداد به "مهرداد".
رئیس بخش آسیای دویچهوله، خانم گولته (Golte) هم که در میهمانی حضور داشت، میگفت وقتی که ایران بوده، دیده که جوانان ایرانی هم، درست همان سلیقهها و خواستهای جوانان اروپایی را دارند، آنها فقط نمیتوانند آزادانه از خواستههایشان بگویند و آنها را برآورده کنند. به نظر او این میهمانی فرصت خوبی بود که سایر کشورها هم ببینند، ایران روی دیگری هم دارد.
DJ از موسیقی زیرزمینی ایرانی گفت و جمعیت را دعوت کرد به شنیدن گوشههایی از این صحنهی زیرزمینی.
یکی از میهمانان انگلیسی درخواست آهنگی از بنیامین را کرد. در میدان رقص، ولولهای به پا شد. همه بالا و پایین میپریدند:
دنیا دیگه مثل تو نداره
نداره نمیتونه بیاره
دلا همه بیقراره عشقه
اما عشه که واسه تو بیقراره
برخی میهمانان آلمانی که خیلی بهشان خوش گذشته بود، میخواستند بدانند، جشن بعدی بخش فارسی دویچه وله کی بر پا میشود. ساعت از یک نیمهشب گذشته بود. DJ قسم میخورد که تا یک نفر در میدان رقص است، صحنه را خالی نکند. برخی میهمانان کمکم میرفتند. میدان رقص اما خالی نمیشد.
از در که بیرون میرفتی، زمین هنوز میلرزید و آدم را به فکر فرو میبرد؛ عجب قدرتی دارد این موسیقی. مرزی نمیشناسد. زبانش را همه میفهمند حتی اگر فارسی باشد.
هدیه، محسن، محمد، سام، عسل سنبل،... جایتان در میهمانی دویچه وله خالی بود. دستتان درد نکند عجب موسیقی بود موسیقی محبوبتان، چه زیبا ما را میهمان خود کردید.
هیشکی مثل تو نمیتونه
نمیتونه قلبمو بخونه
بگو بگو کدوم خیابونه
که میتونه منو به تو برسونه
الف