طنز هادى خرسندى درباره اوضاع مهاجران ايرانى
۱۳۸۳ اردیبهشت ۱۹, شنبهوى كه چندسالى است ضمن انتشار اصغرآقا در لندن از چارديوارى خانه ى خود پا بيرون گذاشته و تحت عنوان خرسند آپ كمدى در برابر ايرانيان مهاجر و دور از وطن با نكته سنجى خاص و بيان شيرين و موجز خود، مضامين اجتماعى داخل و خارج را بازگو مى كند:
“بعد از انقلاب اينجورى شده. از ايران سرهنگ اومده اينجا و پيتزايى شده. استاندارد اومده نانوا شده، مديركل اومده بزازى باز كرده. در ايران برعكس شده. بزاز رفته مديركل شده، نانوا رفته استاندار شده. همه چيز قاطى پاتى شده. اصلا ما ملت بامزه ى قاتى پاتى اى هستيم. مى گن: ?Wer are you from و ما نمى دونيم حالا به اين سوال لعنتى چى جواب بديم. بگيم ايرانين، خيال مى كنن حال مى خوايم بگيريم. بگيم پرشين، خيال مى كنن ما از نسل گربه هستيم. چون ما ملتى هستيم كه گربه مون از خودمون معروف تره. هيچ ملتى گربه اش معروف نيست. چون ما تنها ملتى هستيم كه ميگيم: گربه را بايد دم حجله كشت. البته من در لندن يك منيجر گرفتم. چون گفتن كه نميشه بايد يك مدير برنامه داشته باشى. چون ما در لندن برنامه هاى خيلى بزرگ ميذاريم، در سالنهاى خيلى بزرگ. منيجر من هم خيلى خوب بود. اون روزى كه برنامه داشتم، صبحش به من زنگ زد و
گفت: هادى جون امشب برنامه هست، آماده اى؟
گفتم، آره.
پرسيد: كارهاتو كردى.
گفتم: كردم.
گفت: پس قربونت اين برادر زن من برو از فرودگاه بيار. يك خانمى از آشنايان ما از هلند آمده و مى خواد از شوهرش طلاق بگيره.
چرا زنها اينقدر اينجا طلاق مى گيرن؟ من مى دونم چرا. چون با حقوق خودشون آشنا شدن ولى حق شوهر را هم محترم مى شمارن. مى گن اين بدبخت هم گناهى نكرده. قبل از اينكه ايرانيها بيان خارج، سوئدى ها در طلاق در دنيا اول بودن. يادتونه؟ از وقتى كه ايرانيها اومدن، سوئدى ها سوم شدند. من هميشه به زنم ميگم بيا بريم با هم در سوئد زندگى كنيم.
ايرانيها اصلا در خارج، هركدامشون ساز خودشونو مى زنن. اغلبشون كه فقط اهل رستوران نيستن، اهل ديسكو و بار و رستوران، همچين چپيده به هم، اون داره مى رقصه، اون داره چلوكبان مى خوره، اون قر مى ده، اون مى لونبونه، آى خانوم بكش كنار خوردى به كوبيده ى من.
وقتى ايرانيها در خارج توى اين پيست هاى رقصى كه توى رستورانهاست، مى رقصن، شما از طرز رقصيدنشون مى تونين وضعيت اقامتى شون را هم بفهمين. اگه تند تند برقصن، يعنى با پرواز بعدى ايران اير بايد برگردن. ايشااله يك روز برمى گرديم مملكت خودمون. نه؟ آره. توى خيابونهاى تهران همديگه رو مى بينيم. نه؟ آخى. شما منو مى بينين، منم شما رو مى بينم، چه غلطى كرديم برگشتيم. نه؟ نونم كم بود، آبمون كم بود.“