صدرالدین الهی: وطن آنجاست کازاری نباشد
۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعهصدرالدین الهی نویسنده و روزنامه نگار و ازبنیانگذاران کیهان ورزشی است. وی ضمن تدریس در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی، سالها مدیریت بخش روزنامهنگاری را نیز در دانشکده برعهده داشت. از دکتر الهی علاوه برمقالههای در یاد ماندنی، گفتوگوهای درخشان با نامداران ادب فارسی نیز به یادگار مانده است. او از پاورقینویسان بنام دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ در ایران است. بیش از سی سال از زمان مهاجرت دکتر الهی به آمریکا میگذرد: عمری به سان انقلاب ایران. به همین مناسبت با او به گفتوگو نشستهایم.
دویچه وله: آقای الهی شما در زمان انقلاب در ایران نبودید. چطور شد که بعد از آمدن انقلابیون بر سر کار از بازگشت به ایران منصرف شدید؟
صدرالدین الهی: خیلی ساده است. من در آمریکا بودم برای دو سال فرصت مطالعاتی در دانشگاه برکلی. من پیش از آن تمام وقایع را با دقت دنبال میکردم. روزی که آقای خمینی وارد پاریس شد ،همین که دیدم که جریان دارد به صورت یک مبارزهی غیرسیاسی ولی مذهبی پیش میرود ، به این نتیجه رسیدم که حکومت آیندهی ایران اگر مذهبی باشد، جایی برای من ندارد. نه این که من لامذهب باشم، بلکه آن آدمی هستم که مخالف حضور مذهب در سیاست و اجرائیات مملکت است. بنابراین وقتی آقای خمینی وارد پاریس شد، من ایشان را دیدم و قبل از آن هم من از معدود کسانی بودم که کارهای ایشان را خوانده بودم، از جمله رسالهی ولایت فقیه را یکی از بچهها سه سال پیش از آن در دانشکده به من داده بود. من خوانده و وحشت کرده بودم. با حکومتی که ایشان میخواهد بیاورد سر کار تکلیف آدم معمولی چه میشود. به این دلیل تصمیم گرفتم که برنگردم.
آیا در آن روزها فکر میکردید که حرفهی روزنامهنگاری را با آن عشقی که به آن میورزیدید، باید سالها ببوسید و کنار بگذارید؟
در آغاز چنین بود. نه ببوسم و نه کنار بگذارم. اضطرار زندگی وادارم میکرد که کارهای دیگری بکنم برای اینکه زندگی روزمره بگذرد. ولی این کار برای من همیشه با شیر اندرون شد و با جان به در رود بوده است. این به آن معنا نبود که من روزنامهنگاری حرفهای را دنبال کرده باشم. چون الان دیگر روزنامهنگاری حرفهای وجود ندارد. متأسقانه نه در خارج از کشور و نه در داخل. این یک عشق است که آدم کاری را که دوست داشته دنبال کند. بنابراین تقریبا بی جیره و مواجب این کار را برای این که صدایم به گوش مردم برسد دنبال میکنم.
شما هیچ فکر میکردید که زمان اقامت شما در آمریکا به سی سال برسد؟
حقیقتش این است که وقتی در داخل ایران جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد، من فکر کردم تا وقتی که این طرز تفکر و این طرز اداره در ایران حکومت میکند، من اینجا خواهم بود. اما نمیدانستم که چقدر طول خواهد کشید.
شما به عنوان یک روزنامهنگار معترض در ایران شناخته شده بودید، چرا آنگونه که از نوشتههایتان بر میآید با تغییراتی به صورت انقلاب مخالف بودید؟
من اصولا با انقلاب مخالفم. انقلاب هیچ حاصلی جز زیر و رو کردن و نساختن ندارد. من همیشه معتقد بودم باید یک نوعی تحول محکم پیشرفته در ایران داشت. و برای این کار از سالهای اول جوانیم معتقد بودم که جامعه را به کمک ورزش میشود عوض کرد. برای این که ورزش تنها عامل انسانی است که انسان را آزاد بار میآورد و در عین حال محدودیتهای خودش را دارد. و نوعی ضد هرج و مرج است. قوانین ورزش به شما اجازه نمیدهد هرج ومرج داشته باشید. آزاد بار میآیید برای این که میتوانید تا آن جایی که میخواهید پیش بروید. بنا براین نمیتوانستم هیچوقت با انقلاب موافق باشم. من با تحول اساسی، با شکل گرفتن، با معقول فکرکردن و معقول پیش رفتن همیشه موافق بودهام و همچنان خواهم بود.
امروز که شما به گذشته نگاه میکنید، برای از دست دادن چه چیزی بیش از همه حسرت میخورید؟
حسرت؟ هیچی. زندگیم را کردهام، ناراضی نبودم و ناراضی هم نیستم. من همیشه این شعر سعدی را مثال میآورم که میگوید: وطن آن جاست کازاری نباشد/ کسی را با کسی کاری نباشد. هرجا که تو توانستی به خودت برسی و تنها باشی و در این تنهایی به جمع فکر کنی، همان جا وطن ما است.
شما سالهاست که با روزنامهی کیهان لندن همکاری دارید. آیا به نظر شما انتشار روزنامهی فارسی زبان به نقطهی پایانیاش نزدیک نشده است؟
ممکن است که تشخیص شما درست باشد. اما فراموش نکنید که نسل جوان ما در این جا اصلا نسلی است که با زبان فارسی دیگر آشنا نیست. مسالهی خود روزنامه به معنای کاغذ یواش یواش شکلش دارد عوض میشود. نه اینکه روزنامه از بین برود. تمام کسانی که میگویند با آمدن اینترنت روزنامه از بین خواهد رفت در اشتباهاند. روزنامههای موجود فارسی که در خارج منتشر میشوند، ممکن است که عمر طولانی نداشته باشند. اما این دلیل نمیشود که روزنامه به کلی از بین برود. این به همان اندازه اشتباه است که وقتی تلویزیون آمد همه گفتند که رادیو از بین خواهد رفت. روزنامه هست، اینترنت هم هست. روزنامه فارسی در خارج از کشور شرایط اقتصادی و امکان حیاتش باید فراهم بشود. اگر در خارج از کشور کسانی نتوانند منابع مادی این روزنامهها را تامین بکنند، طبعا روزنامهها از بین میروند. این روزنامههایی که منتشر میشوند اغلب نتیجهی علاقههای شخصی است. یعنی کسانی که کار میکنند برای این که حرفشان را نوشته باشند و این نوشته رنگ مرکب چاپ به خودش بگیرد. در آیندهای نه چندان دور شاید برود به طرف وب سایتها و اینترنت.
با وجود بیش از دو میلیون جمعیت ایرانی در خارج از کشور، آیا شما هیچ فایدهای هم در این مهاجرت میبینید؟
بسیار بسیار. این مهاجرت امکان به نسل جوان ما داد که خودش را در جهان خوب عرضه کند. در آمریکا بسیاری از استادان طراز اول دانشگاه بچههای ایرانی هستند که اکثرا هم فارسی خوب حرف میزنند. در تکنولوژی، کارخانهها و شرکتها ایرانیها جای خیلی درخشانی دارند. البته نمیشود گفت که این به لطف انقلاب بوده. به هر حال این مهاجرت اجباری و همرنگ شدن با جامعهای که دارند با آنها زندگی میکنند، بهشان امکان داده که گسترش پیدا کنند و خودشون را به نمایش بگذارند.
آیا این مهاجرین روزی به ایران باز خواهند گشت؟
اگر اوضاع و شرایط عوض بشود، میروند برای اینکه کاری برای سرزمین نیاکانشان بکنند. نه این که بروند و بمانند. این روش حکومتی اشکالش این است که با این جماعت معقول و درس خوانده نتوانسته است کنار بیاید. و در نتیجه اینها چندان میلی به رفتن به ایران ندارند. گاه ترجیح میدهند مثلا به سنگاپور بروند، ولی به ایران نه.