1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

سیروس آموزگار: عمر رمان به آخر رسیده

الهه خوشنام۱۳۹۲ فروردین ۱۴, چهارشنبه

سیروس آموزگار، روزنامه‌نگار و قصه‌نویس، پاورقی‌هایش در مطبوعات پیش از انقلاب طرفداران بسیار داشت. سال نوی خورشیدی دستاویزی بود تا در مورد وضعیت قصه‌نویسی در ایران و دیگر مسائل فرهنگی با او به گفت‌وگو بنشینیم.

https://p.dw.com/p/185DN
عکس: Zakhar Butyrskyi

دویچه وله: آقای آموزگار وضعیت قصه‌نویسی را در آستانه سال ۱۳۹۲ چگونه می‌بینید؟ آیا قصه‌نویسی در سال‌های اخیر در ایران افول کرده است؟

سیروس آموزگار: من اخیرا هیچ کتابی از نویسندگان ایرانی نخوانده و ندیده و حتی نشنیده‌ام که نوشته باشند که چیز بسیار جالبی باشد. یک دوره‌ای بود که ناگهان چندین نویسنده و اغلب‌شان هم زن در ایران ظهور کردند که داستان‌هاشان واقعاً داستان‌های خوبی بود. خیلی تنه و اسکلت زیبا و محکمی داشت. وقتی که فضا و محیط آماده نباشد برای رشد فکر و پیداکردن راه‌های تازه، داستان ‌هم مثل هر چیز دیگری افول می‌کند. تنها داستان نیست، شعر هم افول کرده است. ما هیچ شاعر حسابی در ایران نداریم که به تازگی ظهور کرده باشد.

شاید به دلیل سانسور به دست ما نمی‌رسد. چون خفقان گاهی هم زاینده هست؟
خفقان زاینده هست، ولی زایندگی‌اش پنهان است. من یادم می‌آید که پس از انقلاب از احمد الوند، طنزنویس، پرسیدم چیزی نمی‌نویسی. گفت کی گفته چیزی نمی‌نویسم. خیلی هم زیاد می‌نویسم، ولی پنهانی. هنوز زمان برای اینکه این‌ها را عرضه کنم و به مردم نشان بدهم نرسیده است.

"حسین‌قلی مستعان، آلکساندر دومای ایران"

در ایران نویسندگان و شاعرانی بودند که در وطن خود را بیگانه حس می‌کردند. ازجمله حسینقلی مستعان پاورقی‌نویس، که نه به گروه سبعه‌ی متشکل از فرهیختگان سنتی تعلق داشت و نه از "گروه ربعه" ساخته و پرداخته‌ی صادق هدایت بود. آیا مستعان تا پایان عمر در این غربت ناخواسته باقی ماند؟

ماجرای مستعان ماجرای کهنه‌ایست با مقداری اختلافات خیلی خصوصی و کوچک. حسینقلی مستعان یک داستان نوشته بود به نام "ناز". او ماهی یک داستان به صورت کتاب جیبی منتشر می‌کرد. این از نوع داستان‌هایی‌ست که در خارج معروف هستند به کتاب‌های "رُز" یا صورتی، که شرح ماجراهای عشقی‌ست. ماجراهای عشقی سطحی بین یک پسر و دختر، دانشجو، کاسبکار و از این حرف‌ها که خیلی هم مشتری دارد. اما در سال ۱۳۱۸ که اوایل دورانی‌ست که ادبیات ایران و  سیستم مطبوعاتی اندکی شبیه کشورهای خارجی می‌شود، اولین‌رمان‌ها و داستان ها نوشته می‌شود. فضا هنوز کوچک است. سبعه‌ای‌ها بین قدیمی‌اندیش‌ها نفوذ داشتند و گروه ربعۀ هدایت بین روشنفکران معدود آن زمان.
یک گروه دیگری پیدا شد که نوشته‌های به اصطلاح "رُز" را در ایران مرسوم کرد که همین آقای حسین‌قلی مستعان به‌عنوان مظهر اساسی آن بود. طبیعتاً به علت این که خواندن و فهمیدن این کارها آسان بود، نفوذش هم بیشتر بود درمیان مردم عادی که تازه به کتاب روی آورده بودند و این مساله گروه‌های دیگر را کمی عصبانی می‌کرد. هدایت در مجله‌ موسیقی آن زمان مقاله‌ای نوشت در انتقاد از همین کتاب "ناز" که نقدش هم یک نقد درست به مفهوم خارجی بود. به دنبال نشر این نقد، اقدام صادق هدایت یک خصومت شخصی و  تعدی به مستعان و کتاب او تلقی شد. آن عده‌ای که شروع کرده بودند به روشنفکربازی مثل طرفداران بزرگ علوی، چپ‌های آن دوران و هدایت و آدم‌های تازه از اروپا آمده بودند، به این اعتقاد رسیدند که بایستی با داستان‌های مستعان در افتاد. در حالی که مثلاً خود صادق هدایت داستان‌هایی از این نوع کم ندارد. مثلاً...

"بوف‌ کور" پاورقی‌ست...
بله، خود او هم "بوف کور" را به‌عنوان پاورقی نوشته است و اول هم به صورت پاورقی در روزنامه‌ ایران منتشر شد. ولی منظور من مثلاً داستان "شب‌های ورامین" است، که داستانی واقعاً درجه چهار از همین داستان‌های "رز" است. یا مثلاً "عروسک پشت پرده" این اصلاً یک داستان غیرطبیعی‌ست. یعنی یک داستان رُز بد است. ولی آن موقع چون هدایت مد بود، مردم کارهای او را می‌پسندیدند. ولی داستان‌های مستعان با آن قابل مقایسه نبود. در نتیجه این مد شد که همه مردم از حسین‌قلی مستعان بد بگویند.

این مردم که شما می‌فرمایید، منظورتان روشنفکران هستند؟
بله، آدم‌های معمولی که خواننده‌های واقعی حسین‌قلی مستعان بودند که اصلاً دسترسی نداشتند به رسانه‌های جمعی. در میان داستان‌های مستعان، به دلیل این که پُر می‌نوشت، داستان بد هم وجود دارد. بر خلاف بعضی از داستان‌هایش که اسکلت‌بندی دقیق و خیلی خوبی دارد. یعنی از اولین رمان‌هاست. رحمت مصطفوی معتقد بود که حسین‌قلی مستعان یک بالزاک ایرانی‌ست. اما به نظر من او بیشتر الکساندر دومای ایران بود. این رمان "آفت" او واقعا بسیار قوی ست.
بسیاری از داستان‌هایش بهترین خوراک بود برای یک سریال تلویزیونی. بعداً یک عده آدم آمدند که استعدادهای درجه یکی هم داشتند، مثل صدرالدین الهی، منوچهر مطیعی که رفتند دنبال راه مستعان و بسیار هم گل کردند. این اواخر دیگر یک نوع آشتی حاصل شده بود، چون خواننده و منطقه‌ی نفوذ مطبوعات در ایران به حدی گسترده شده بود که همه می‌توانستند در آن جا داشته باشند. نویسنده‌های خیلی خوب داستان‌‌های بلند داشتیم، پاروقی‌نویس‌ها،... که همه مشتری‌های خودشان را داشتند.

یعنی مستعان در اواخر عمر حداقل لعن و نفرین نمی‌شد از سوی روشنفکران؟
محمدعلی سپانلو شروع کرد به نوشتن چندین دفاعیه از داستان‌های او و دیگر دفاع از مستعان باب شد. او متأسفانه این اواخر عمر دیگر نمی‌توانست کاری کند. اما پاورقی‌نویس‌های دیگری بودند. حمزه سردادور، حسین مسرور و... این‌ها داستان‌های خیلی خوبی نوشتند. یعنی سبک و چارچوب فعالیت ادبی حسین‌قلی مستعان از طرف بسیاری دیگر تقلید شد که یکی از نمونه‌های درخشانش صدرالدین الهی ا‌ست.

شما علت روی آوردن مردم به داستان فارسی را نبود تفریحات می‌دانید. در این سه دهه نه تنها بر تعداد تفریحات افزوده نشده بلکه کاسته هم شده. سرانه‌ی کتاب‌خوانی در ایران اما پایین‌تر هم آمده است. علتش را شما در چه می‌بینید؟
رقیب قدرتمندنش تلویزیون. الآن سریال تلویزیونی حتی سریال‌های رادیویی، مشتریان خیلی زیادی دارند. آن موقع رادیو و تلویزیون وجود نداشت، تفریحات نبود. مردم سریال‌های تلویزیونی را با این که خیلی خوب نیستند، تماشا می‌کنند. از طریق ماهواره‌ها سریال‌های خارجی را می‌بینند.

با این شتاب فشرده‌ی زندگی امروز آیا می‌شود گفت که عمر رمان به پایان رسیده؟
کاملاً. نه تنها در ایران، در تمام دنیا. مردم دیگر حوصله‌ی خواندن مطالب طولانی را ندارند. الان در فرانسه تنها جایی که مردم رمان‌های طولانی می‌خوانند، فقط در مترو است. نوول‌نویسی هم در فرانسه خیلی افول کرده، جز در مجلات زنانه. ولی رمان‌های خوب هست. منتها رمان‌های بلندی شبیه آلکساندر دوما یا کارهایی شبیه حسین‌قلی مستعان مشتری زیادی ندارد و اغلب‌شان هم مسافران مترو هستند.

قصه‌ی کوتاه که بد شده و خواننده ندارد، رمان هم که خواننده ندارد، یعنی ما دیگر قصه‌خوان نداریم؟
قضاوت من فقط روی فرانسه است. در آمریکا می‌دانم که داستان کوتاه خیلی مشتری دارد و نویسندگانش هم خیلی موفق هستند. ولی فرانسوی‌ها بیشتر سیاسی‌اند و به نوشته‌های سیاسی بیشتر توجه دارند تا رمان.