سنديكاها در آلمان
۱۳۸۵ آبان ۱۲, جمعهفرانك بزيرسكه Frank Bsirske رئيس كل سنديكاى فراصنفى در آلمان وردى Verdi در آستانهی تشكيل دولت جديد، دولت وقت شرودر را متهم كرده بود به اينكه هيچ اقدام موثرى براى حل مسئلهی بيكارى و تقسيم ثروت به سود كارگران، انجام نداده است. گفتنى است كه بزيرسكه خود عضو حزب سبزها و به گونه اى دست اندركار همان دولت ائتلافى بود. آيا بزيرسكه به مصلحت روز با مؤتلف دولتى خود مخالفت میكرد يا سنديكاها هميشه در آلمان مستقل عمل كرده اند؟ اين پرسشى است كه تنها با بازبينى تاريخ سنديكاها در آلمان میتوان به آن پاسخ داد.
تا چندى پيش، سنديكا يا اتحاديه، تنها و تنها جنبشهاى كارگرى را تداعى میكرد، زيرا اين گونه نهادها اغلب در سدههاى نوزدهم و بيستم ميلادى، در كوران مبارزات كارگران عليه استثمار، پديد آمدند. در آلمان نيز تا پس از جنگ دوم جهانى، اتحاديههاى كارگرى، مترادف با مبارزهی سرسخت كارگران براى احراز حقوق بيشتر و حتا حقوق مسلم شهروندى بودند. همزمان با تأسيس جمهورى فدرال آلمان، اتحاديه سراسرى كارگران آلمان Deutscher Gewerkschaftsbund DGB نيز شكل تازه اى به خود گرفت و صدها هزار كارگر را در چارچوب فعاليتهاى خود براى مزد بهتر و سياست كارگرپسندتر دولت محافظهكار وقت، متشكل ساخت.
اما اين اتحاديهی سراسرى در اصل مجمعى بود از سنديكاهاى كوچكتر كه هركدام صنف ويژه اى را نمايندگى میكردند و تنها براى مركزيت دادن به اقدامات خود، به ايجاد يك نهاد عظيم كه همانا DGB باشد، دست زده بودند. به عبارت ديگر مجمع DGB مركز نمايندگى چندين سنديكا بود كه آنها را در مقابل احزاب ديگر و همچنين كارفرمايان يا حتا دولت، نمايندگى میكرد.
همزمان با شكوفايى اقتصادى در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ميلادى، تلاشها و امتيازات مركز سراسرى سنديكاها نيز افزايش میيافت و كارگران و كارمندان دسته دسته به عضويت اتحاديههاى گوناگون درميآمدند و در كل به تعداد اعضاى DGB مى افزودند. طبيعى است در كشورى چون آلمان كه در آن هيچ كارى بدون تشكيلات ادارى انجامپذير نيست، كاغذبازى و دفترسازی، در كار اتحاديه سراسرى يعنى DGB نيز به اوج خود رسيد. از سوى ديگر اين نهاد به منظور افزايش بودجه خود، به خريد سهام در بخش خصوصى و حتى سرمايهگذارى در اين بخش، مبادرت ورزيد.
اگر روزگارى توجه به عدالت اجتماعی، تنها از كانال شركت دادن سنديكاى سراسرى در آلمان میگذشت، اكنون رفته رفته خود اين سنديكا به يك كارفرما و سرمايهدار بزرگ تبديل میشد. يكى از شركتهاى سهامى بزرگى كه زير نظارت مستقيم اين سنديكا بود، شركت ساختمانى نويههايمات Neue Heimat بود كه در آغاز دهه ۱۹۸۰ ميلادی، تضادهايى جدى در اهداف اصولى اين اتحاديه به وجود آورد. تعداد زيادى از اعضاى بلندپايهی سنديكاى سراسری، به جرم اختلاس مالى به دادگاهها احضار شدند و در پى آن عدهی كثيری، از عضويت اتحاديههايى كه زير كنترل سنديكاى سراسرى بودند، بيرون آمدند. كار به جايى رسيد كه بزرگترين سنديكا يعنى اتحاديه فلزكاران، براى جدا كردن خود از سنديكاى سراسری، در سال ۱۹۸۶ اساسنامهی مستقلى تدوين و بر هدفهای عدالتخواهانهی اتحاديهها تأكيد كرد.
تنها در يك مرحلهی كوتاه ديگر بود كه مركز سراسرى سنديكاها DGB تا اندازه اى اهميت پيشين خود را بازيافت و آن زمانى بود كه پس از وحدت دوبارهی آلمان، دولتمداران در پى بدست آوردن يك نهاد مستقل عدالتخواه، به اين مجمع روى آوردند. اما باز پس از چندى تك تك سنديكاها راه خود را رفتند و اين مركز میرفت كه علت وجودى خود را از دست بدهد، تا اين كه در سال ۲۰۰۱ ميلادى سران اتحاديههاى بزرگ كارگرى و كارمندی، تصميم گرفتند يك اتحاديهی عظيم فراصنفى بنياد نهند كه هر كارگر و كارمندى كه به گونه اى در بخشهاى خدماتى كار میكند، بتواند به عضويت آن درآيد.
در آن سال چندين سنديكاى بزرگ مانند سنديكاى كاركنان وسايط نقليهی عمومى ÖTV، سنديكاى كاركنان تجارتخانهها و بانك و بيمه، سنديكاى كاركنان پست و تلگراف و سنديكاى كاركنان رسانههاى همگانی، انحلال خود را اعلام كردند تا يكجا به عضويت اتحاديه جديد درآيند. در اينجا بود كه بزرگترين اتحاديهی جهان يعنى سنديكاى فراصنفى خدمات عمومى وردی Verdi متولد شد كه هم اكنون بيش از ۳ ميليون كارگر و كارمند را در بيش از ۱۰۰۰ شاخه شغلی، نمايندگى میكند.
ناگفته پيداست كه اتحاديهی نوپا، تشكيلات و تأسيسات ادارى سنديكاهاى پيشين را صاحب شد و مقامات بلندپايهی آن سنديكاها نيز جذب اين نهاد عظيم شدند. از سوى ديگر، اكنون كارگر پست و كارمند عاليرتبهی دانشگاه، به عنوان اعضاى اين مجمع نوين، در كنار هم قرار دارند و در موقع لزوم میتوانند يگانگى خود را براى رسيدن به خواستهاى اقتصادى و اجتماعى خود به نمايش گذارند. البته شاخههاى صنفى و محلى نيز در اين سنديكاى سراسری، همچنان وجود دارند كه به موقع، نيازهاى كارگران و كارمندان در يك صنف ويژه يا يك محل بخصوص را اعلام و براى برآوردن آنها تلاش كنند.
با اين اوصاف، جاى شگفتى نبود وقتى در آغاز سال گذشته ميلادى سنديكاى Verdi براى كاركنان مؤسسات خدمات عمومی، تقاضاى حقوق بيشتر نمود، علاوه بر نمايندگان سنديكا و مجمع كارفرمايان، وزير كشور آلمان و چند مقام بلندپايهی دولتى ديگر نيز در اين مذاكرات شركت جستند. در آن نشست بى سابقه بود كه پس از ۳۰ ساعت مذاكره، وزير كشور و مسئول اول Verdi در برابر جمع روزنامه نگاران منتظر، قرار گرفتند و نتايج مثبت مذاكرات را اعلام كردند.
واقعيت اين است كه با وجود چنين پيروزيهايی، سنديكاهای آلمان ديگر از نفوذ و قدرت پيشين برخوردار نيستند. از سال ۱۹۹۱ كه اوج عضوگيری سنديكای سراسری آلمان بود، ۱۵ ساال میگذرد. در اين مدت تعداد اعضای اين سنديكا تقريباً به نصف، كاهش يافته است. از سوی ديگر بايد اقرار كرد كه سنديكاهای آلمانی هيچگاه مانند همتايان فرانسوی و انگليسی خود پيگير و تندرو نبوده اند و جز در دههی ۱۹۸۰ كه سنديكای سراسری با تظاهرات و اعتصابات عمومی توانست در بسياری از كارخانهها و ادارات برای برقراری كار ۳۵ ساعت در هفته تلاش نتيجه بخش كند، هيچگاه به پيروزيهای عظيم دست نيافته است.
چندى پيش يكی از گزارشگران صدای آلمان از اقدام تازهای خبر داد كه میتواند به رشد سنديكاها كمك شايانی كند: او از كامپِينی سخن گفت كه سنديكاليستهای مقيم برلين برای جذب كارگران جوان و هنرجويان آموزشگاههای حرفهای به راه انداخته اند. اين گزارشگر سن متوسط نسبتا بالای اعضای سنديكاها در آلمان را با سن متوسط بالای جمعيت كل آلمان مقايسه كرده و گفته است كه تا دير نشده بايد كاری كرد.