سراسر حادثه، لبريز از هيجان: کار تازهی مارتين سکورسيزى
۱۳۸۵ آبان ۴, پنجشنبهمارتين سکورسيزى در فيلم تازهاش به نام «متوفى» يا «درگذشته» (The Departed) که حال روى پرده سينماهاى آمريکا آمده است، تعدادى از بهترين هنرپيشههاى امروز هاليوود را گرد آورده که نقش پليسها و دزدها را بازى کنند: مارتين شين، جک نيکلسُون، ليوناردو دى کاپريو، مَت ديمُن، آلک بالدوين، مارک والبرگ، و رى وينستون ــ در داستانى که اقتباس از يک فيلم ماجرائى هنگ کنگى است و همان ويژگىهاى فيلمهاى هنگ کنگى را هم دارد: تحرک و آکسيون سريع و جابه جائىهاى غيرمنتظرهء موقعيتهای به تله افتادن يا به قتل رسيدنِ غيرمنتظرهی کاراکترها، بدون لحظهاى مکث.
آنچه که به اين ترتيب فدا مىشود البته عمق دادن به شخصيتها و کمبود «دراما» يعنى انگيزه هاى واقعى تقابلهاى حياتى ميان اين شخصيتها است که به يک موقعيت مشخص، وزن و اعتبار دراماتيک مىدهد، چيزى که ما از فيلم هاى حادثهاى هنگ کنگى انتظار نداريم اما از مارتين سکورسيزى داريم چون از او شاهکارهائى چون «رانندهی تاکسى» و «گانگسترها» و «کازينو» را ديدهايم. البته بايد گفت سکورسيزى پيش از اين هم فيلمهاى خوشدست و خوشساخت اما کم مايه ساخته است.
در اين فيلم دو دسته کاراکتر خوب و بد روبروى هم قرار مىگيرند: کارآگاههاى پليس شهر بوستون و مافياى ايرلندى جنوب همان شهر. اين شخصيتها همه با هم زندگى کردهاند و بزرگ شدهاند و راه و رسم يکديکر را خوب مىدانند. جک نيلکسون سردستهء آدم بدها، يک جوان را از کودکى زير بال و پر خودش مىگيرد تا بعد او را در داخل کادر پليس شهر ، خبرچين و مأمور خودش بکند. نقش اين پليس زرنگ و فاسد را هنرپيشه ردهی اول هاليوود مَت ديمن بازى مىکند.
از سوى ديگر، پليس شهر هم بيکار ننشسته و يکى از فارغ التحصيلهاى مدرسهء پليس را از همان روز اول استخدام، با نقشِ مبدل يک گانگسترِ خشن و تازه از راه رسيده ، به داخل گروه نيکلسون مىفرستد تا در زمان مساعد تمام دارو دسته را به تور بيندازند. نقش مامور مخفى را ليوناردو دى کاپريو بازى مىکند.
بعد درميان دعواهاى کلامى خشن و حرفهاى نژادپرستانهء تيپيک پليسها و دزدها، سرها و دستهاست که روى در و ديوار له مىشوند، کارد مىخورند، جمجمهها با پرواز گلولهها پخش هوا مىشوند و با حرکت آشناى دوربينِ روى ريلِ سکورسيزى به سمت جلو يا عقب صحنه، روى موسيقى راک (رولينگ ستونز يا وان موريسون براى مثال) ، ريتم تند فيلم تثبيت مىشود.
جک نيكلسون قرار است به راحتى شکنجه کند و آدم بکشد اما با شکلکهاى صورتش و شوخىها و کلمات قصارش، حالت تهديدآميز را از کاراکترخود سلب مىکند و به آن جنبهای نيمه دلقکوار میدهد.
جذابيت فيلم يا تنش و دلهرهی آن از جايى اوج مىگيرد که دو مأمور مخفى خوب و بد، از وجود يکديگر با خبر مىشوند بدون آنکه هنوز هويت هم را شناخته باشند، و با هرنيرنگ و بىرحمى ممکن، براى حفظ پوشش خودشان، در صدد شکار آن ديگرى بر مىآيند. در نتيجه صحنههائى را شاهد مىشويد که طپش قلبتان را بالا خواهد برد. فقط به ياد داشته باشيد با دوستى که پيش از شما اين فيلم را ديده يک کلمه هم حرف نزنيد که دانستن ذره اى از «پلات» فيلم و آنچه بر سر شخصيتها مىآيد، لذت و هيجان فيلم را برباد خواهد داد!
عبدى کلانترى، منتقد فيلم و ادبيات (نيويورك)