زندگی در تلاش برای آزادی معنا مییابد
۱۳۸۶ دی ۱۵, شنبهسعدی در "گلستان" از تاجری حریص حکایت میکند که میگفت «سفری دیگرم در پیش است، اگر آن کرده شود، بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم» و آنگاه که سعدی میپرسد «آن کدام سفر است»، پاسخ میشنود که «گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به روم بَـرَم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حَلـَب و آبگینه حلبی به یمن و بُردِ یمانی به پارس، وزان پس ترک تجارت کنم و به دکانی بنشینم.» سعدی تمام این تلاش را پوچ میداند و معتقد است این پوچی، ناآرامیای با خود دارد که فقط مرگ به هرزهگردی ناشی از آن پایان میدهد، مگر این که انسان قانع شود و به این بازی پایان دهد.
این حکایت سـعــدی مشابهتی دارد با آنچه سیمـون دوبوار در آغاز کتاب "پیروس و ســینهآس" (Pyrrhus et Cineas) نقل میکند. این کتاب جزو کارهای اولیهی سیمون دوبوار است. آن را در سال ۱۹۴۴ نوشته است. آغاز نوشته چنین است:
«پلوتارک [مورخ یونانی] حکایت میکند که چگونه پیروس [شاه جنگجوی یونانی، قرن سوم پیش از میلاد] یک روز در حال کشیدن نقشه برای جهانگشایی بود. نخست گفت که "یونان را تسخیر خواهیم کرد." سینهآس [مشاورش] میپرسد:
- "بعد چه خواهید کرد؟"
- "پس از آن آفریقا را فتح خواهیم کرد؟"
− "و پس از آفریقا؟"
- "به سمت آسیا روان میشویم و آسیای صغیر و عربستان را تصرف میکنیم."
- "پس از آن؟"
- "پس از آن به سوی هندوستان میرویم."
- "و پس از فتح هندوستان؟"
- "آخ، پس از آن آرام خواهم گرفت"
و در اینجا سینهآس میپرسد: "پس چرا هماکنون آرام نمیگیری؟"
آنچه دوبوار در پی نقل گفتوگوی پیروس و سینهآس میآورد، نقد هدفهای ایستاست. به نظر دوبوار ما نباید آزادیمان را با تمرکز تلاشمان بر روی هدفهایی که ماهیت شیءوار دارند و در حوزهی آزادی قرار نمیگیرند، از دست بدهیم.
رسیدن به مقام و مکنت، رسیدن به یک چیز مرده است. تلاش آزاد، بایستی هدفش را در خودش داشته باشد، تا اصولاً آزادی معنایی بیابد. در برابر هر هدف بیرونی میشود گفت که آن را برای چه میخواهیم، برای چه برای رسیدن به آن تلاش کنیم. در مورد آزاد بودن نمیتوان چنین گفت. از نظر دوبوار معنای آزادی در خودش است؛ آزادی، تلاش برای آزادی است، به این اعتبار معنا دارد و به این اعتبار تلاش برای آزادی، تلاش پوچی نیست. هر تلاشی جز این، پوچ و بیمعناست.
م. رضا