«زبان هنر مثل آب است»
۱۳۸۶ آذر ۲, جمعهروبرتو چولی که ایتالیاییتبار است، اکنون ده سالیست که به ایران رفت آمد دارد و سال گذشته نیز دو قطعه نمایشی خود را در جشنواره فجر به روی صحنه برد. در همان جشنواره، چولی از سه کار ایرانی بیشتر از بقیه خوشش آمدو آنها را برای نمایش در آلمان برگزید: «ددالوس و ایکاروس» از همایون غنیزاده، «سمفونی درد» از حسین پاکدل و «پلنگ خالهایش را پاک میکند» از علی نرگسنژاد. این سه گروه ایرانی، کارهای خود را در روزهای ۱۶ تا ۱۸ ماه نوامبر (۲۵ تا ۲۷ آبان ماه) به روی صحنه بردند.
ربرتو چولی و بیدار شدن عشق و علاقه به فرهنگ ایرانی
«ایرانیها همیشه آن چیزی که میبینید نیستند. بعضی وقتها کاملا برعکس آن چیزی هستند که شما میبینید، درست مثل ایتالیاییها.سالها پیش، قبل از دوره آقای خاتمی، من به دعوت اداره فرهنگ و هنر ایران به آنجا سفر کردم. البته این سفر، یک سفر توریستی بود، به همین دلیل هم، من مثل هر اروپایی دیگری، اول به اصفهان رفتم. فردای رسیدنم به اصفهان، به بازار بزرگ آنجا رفتم، ولی دیدم همه مغازهها بستهاست. بعد دیدم که سیل جمعیت به طرف بازار سرازیر میشود، مردم سیاهپوش که با صدای بلند گریه میکردند، به سر و صورتشان میزدند و خودشان را با زنجیر و دست میزدند. بعضیها هم روی زمین افتاده بودند و گریه میکردند. حتی زنها هم با صدای بلند گریه میکردند و به سینهشان میکوبیدند. کمکم ترس برم داشت. جمعیت مدام زیادتر میشد و من در آن لحظه، تنها اروپایی ساکن اصفهان بودم. فکر میکردم آن وسط غریبم و هیچکس مثل من نیست. مدام کوچک و کوچکتر میشدم تا اینکه دیدم یکی با دست به پهلویم میزند. میترسیدم برگردم چون فکر کردم حتما میخواهد بگوید تو اینجا چه کار میکنی؟ بالاخره بعد از اینکه چندبار به پهلویم زد، با ترس و لرز برگشتم و دیدم مردی است که صورتش غرق اشک است و قیافهاش کاملا غمزده. با همان قیافه غمزده و خیس از اشک از من پرسید: میخواهی یک فرش بخری؟! و من آنجا فهمیدم که درست آمدهام و وطن دوم من بعد از ایتالیا ایران است».
این داستان آشنایی «روبرتو چولی» کارگردان بنام ایتالیایی-آلمانی تئاتر با ایران است که همهجا آن را نقل میکند. چولی از آن به بعد متوجه نزدیکی فرهنگی زیادی که بین مردم ایران و ایتالیا وجود دارد شد و به همین دلیل هم رابطهاش را با ایران بیشتر و بیشتر کرد.
برای اینکه کمی تخصصیتر به این سؤال جواب دهیم که واقعا چرا چولی، تئاتر ایران را برای دعوت به آلمان انتخاب کرده، مستقیم سراغ خودش رفتیم: «ما پروژهای داریم به نام پروژه جاده ابریشم. هنگام شروع این پروژه برای ما کاملا روشن بود که اگر قرار بر این است که در جاده ابریشم سیر و سفری فرهنگی کنیم و همچنین دست به تبادلات بزنیم، نباید جای ایران خالی باشد، چون از لحاظ فرهنگی، ایران در بین کشورهایی که در مسیر جاده ابریشم قرار دارند، چه کشورهای عربی و چه کشورهای آسیای مرکزی، از همه غنیتر است.»
چولی، هنرپیشهها و کارگردانهای تئاتر را در ایران بسیار بااستعداد میداند و معتقد است مسئله سانسور باعث شده که هنرمندان ایرانی به زبانی دست پیدا کنند که بتوانند از طریق آن، اندیشه خودشان را بیان کنند.
به عقیده چولی، مخاطبهای تئاتر ایران هم بسیار باهوشند. او میگوید تئاتر ایران تماشاگر آگاهی دارد که دقیقا میداند چه میخواهد: «از طرف دیگر، ما با تماشاگران و مخاطبانی سروکار داریم که فوقالعادهاند. علت آن هم این است که ماده مخدری به نام «تئاتر» از آنان گرفته شده، از تماشاگرانی که به تئاتر معتادند. تماشاگران تئاتر و قطعات نمایشی در ایران به خوبی، زبان استعاره را میفهمند و آنچه را که به زبان و نمایش نمیآید، درک میکنند. آنان بسیار هوشیار هستند و هربار که به ایران سفر میکنم، برای من تعجبآور است که تا چه اندازه هنر تئاتر در ایران طرفدار دارد».
نکته جالب دیگری که چولی به آن اشاره میکند، مسئله ضعف تکنیک است یعنی دقیقا چیزی که از آن در داخل ایران به عنوان یک کمبود یاد میشود. اما چولی همین نقطه ضعف را، علت جذابیت تئاتر ایران برای تماشاگر اروپایی میداند: «ما در غرب با تکنیکی شدن بیش از حد هنر و تئاتر روبرو هستیم. شما در غرب کمتر قطعه نمایشی میبینید که در آن ویدئوکلیپ و یا فیلمی نشان داده نشود. شاید دلیل موفقیت تئاتر ایران و استقبال از آن در غرب، همین سادگی و زبان ساده باشد».
نام فستیوال مولهایم این بود: «چشمانداز نمایش ایران: حکایات، شکنجه، فرار». از چولی پرسیدم که آیا منظورش از انتخاب این نام، تنها اشاره به موضوع نمایشهاست یا با این نام میخواسته اوضاع ایران را هم نشان دهد. او میگوید: «ایران کشوری است که بخشی از مردم آن با چشمان خود به گذشته نگاه میکنند، اما بخشی هم وجود دارد، به خصوص در بین نسل جوان که به جلو نگاه میکنند و میخواهند به جلو قدم بردارند. شاید بشود گفت که حتی اکثریت مردم ایران اینطور فکر میکنند. به عقیده من محدود کردن ایران به سه لفظی که برگزیدهایم یعنی، حکایات، شکنجه و فرار، کار درستی نیست. این دقیقا روش نادرستی است که ما در رسانههای غرب شاهد آن هستیم و من به آن انتقاد دارم».
اسطوره یونانی در قالب طنز
اولین اجرا «ددالوس و ایکاروس» بود. این قصه، یک اسطوره یونانی است و داستان پدر و پسری است که میخواهند با بالهای خودساختهشان از زندان فرار کنند.
همایون غنیزاده کارگردان ۲۷ ساله این نمایش، یک فرم دیگر به این قصه داده. مثلا به جای بال، این پدر و پسر یک ماشین خیالی میسازند و با آن فرار میکنند.
غنیزاده در مورد علت انتخاب این قصه میگوید: «خب من میخواستم اول به مقولهی پرواز بپردازم، چون میخواستم پرواز را نشان بدهم. بعد دنبال یک داستان خوب میگشتم برای پرواز. چون بهرحال برای اینکه بخواهم فرم نشان بدهم یک بهانه میخواهم برای نشاندادن فرم. اول به فکر جنگ جهانی دوم بود، بعد به فکر جنگ جهانی اول بودم و بعد احساس کردم که بهتر است کمی در پرداخت داستان سنتشکنی کنم. یعنی فکر کردم میتوانم با این ابزار مدرن یک داستان کهنتر حکایت کنم. این داستان ظرفیت خیلی دارد. این داستانی که انتخاب کردم محدودم نکرد، اتفاقا ظرفیت خیلی دارد و اتفاقا در بستر این داستان،کار فرم و شکلی که داشت روی صحنه بیشتر میتوانست پرورش پیدا کند. خیلی راضی هستم که این داستان به ذهنم رسید».
روبرتو چولی که این نمایشها را انتخاب کرده، مضمون ددالوس و ایکاروس را فرار میداند. خود غنیزاده اما «فرار» را تنها بخشی از مضمون نمایشش میداند: «یک بخشاش به قضیهی فرار میپردازد. بخش دیگرش به مقولهای بهنام عادت، قضیهای که همه دست به گریبانش هستیم، یعنی تمام ابنای بشر به شکلی. این بخش خیلی مورد توجه ما بود برای بازیگرها و همینطور زمانی که مینوشتیم. ولی هدف اصلی ما، یعنی گروه بیشتر روی فرم فکر میکند تا مضمون».
و تغییر دیگری که غنیزاده در اسطوره ددالوس و ایکاروس داده، این است که داستان را در قالب کمدی و طنز بیان کرده که این جنبه، خیلی مورد توجه تماشاگران آلمانی قرار گرفت. اما خودش میگوید این اتفاقی بود: «من میخواستم کار فرم بکنم. میخواستم یک شکل نشان بدهم، یک پرواز میخواستم نشان بدهم. اتفاق افتاد. یعنی به این که کمدی باشیم فکر نمیکردیم. ما کمدی شدیم».
جالب آنکه «ددالوس وایکاروس» تنها نمایشی بود که متنش به آلمانی ترجمه نشدهبود اما با این حال تماشاگران آلمانی خیلی خوب توانستهبودند با آن ارتباط برقرار کنند. یکی از تماشاگران که یک مرد جوان آلمانی بود در مورد این نمایش چنین گفت: «به نظر من این قطعه فوق العاده بود. برای من جالب بود که آدم با چنین ابزار کمی میتواند چنین نمایشی ارائه کند. باید بگویم خلاقیت موجود در این قطعه قابل تحسین بود. من در تئاتر ایران در مقایسه با تئاتر آلمان خلاقیت بیشتری میبینم. کارهایی که گروهای ایرانی عرضه میکنند، فوقالعاده است».
و یک زن جوان آلمانی نیز چنین نظر داد: «این قطعه خیلی خوب بود، هم سرگرم کننده بود و هم خنده دار. خوشبختانه من پیش از نمایش اطلاعات لازم را در بروشور خواندم و خیلی بهتر توانستنم با آن ارتباط برقرار کنم. به نظر من خوب کارگردانی شده بود»
ادامه در بخش دوم: