روشنفکران ما خیلی عاقلتر شدهاند!
۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبهبه همین سبب با دکتر سیروس آموزگار، نویسنده مقیم پاریس، که بهار سی سال پیش را در زندان جمهوری اسلامی تجربه کرده و سالهای درازی بهاران ساکت و مغموم را پشت سر گذاشته است، به گفت و گو نشستیم.
آقای آموزگار، با توجه به رویدادهای چند ماههی اخیر، آیا بهار امسال را بهار متفاوتی میبینید؟
به نظر من نوروز امسال دستکم از سه جهت با نوروزهای دیگر فرق دارد؛
اولاً این که سال گذشته نوروز به عنوان یک روز جهانی ثبت شد که سابقه نداشت. الان دیگر نوروز یک روز بینالمللی است و نه تنها کشورهای آن منطقه مانند تاجیکستان، افغانستان، ایران، کردستان عراق و ترکیه این عید را جشن میگیرند، بلکه یک روز بینالمللی شده است و هرجایی در دنیا این روز را جشن خواهند گرفت. ضمن این که کنگرهی امریکا هم این روز را به رسمیت شناخته است و برای آن برنامههایی دارد.
دوم این که نوروز امسال، یک نوروز کاملا سیاسی است؛ نورزوهای ما تاکنون یک نوروز ملی مبتنی بر سنتها بود. ولی امسال به علت اختلاف سلیقهی شدیدی که در مورد مراسم نوروز بین حکومت و مردم پیش آمده است، این روز هم یک روز سیاسی شده است. مردم تمام تلاششان را بهکار میبرند که همهی سنتها را اجرا کنند و اگر قرار است روز چهارشنبهسوری از روی آتش بپرند، این کار را بکنند. اگر قرار است بر سر هفتسین ماهی قرمز بگذارند، ماهی قرمز بگذارند و خلاصه هرچیزی را که حکومت با آن مخالفت کرده است، انجام بدهند. این است که به نظر من، نورزو کمی سیاسی شده است.
سوم این که به هرحال بهار مژدهی سبز شدن، طراوت، روییدن برگهای درختان سبز و… است و در سال گذشته جنبشی در کل مملکت با عنوان «جنبش سبز» ایجاد شده است که جوانها پیشقراول و پرچمدار آن هستند. این بهار نیز که با نوروز شروع میشود، نوعی هماهنگی طبیعت است با خواستهای آنان که این را هم باید به مبارکی تلقی کرد. به نظر من، این سه تفاوت اصلیای است که نوروز امسال با نوروزهای سالهای پیش دارد.
برگردیم به کار نویسندگی که شما دستاندر کار آن هستید ؛ آیا فکر میکنید در چند ماههی اخیر و در سالی که پیش رو داریم، در زمینهی نویسندگی و قصهنویسی، تحولی ایجاد میشود؟ و رو به شکوفایی میرود؟
قصهنویسی مانند هر کار هنری دیگری، مسالهای نیست که در عرض سه یا چهار ماه پیش برود یا عقب بماند. مانند هر مکتب هنری دیگر، باید جامعه نفس بکشد، فکرهای جدید و آدمهای جدید بیایند کارها را انجام بدهند. به خصوص در شش ماه اخیر، جامعهی ایران بسیار درگیر مسائل سیاسی بوده است و کمتر به هنر پرداخته است.
اما آقای آموزگار، اینترنت را که باز میکنید، تمام ترانههای نوی که سروده شده، همه متعلق به چند ماه اخیر است.
بله؛ شما راجع به نویسندگی از من سؤال کردید.
اما شما به طور کلی به هنر هم اشاره کردید.
طبیعی است که شما چون به یک خانوادهی هنری تعلق دارید، همهی این هنرها را در نظر میگیرید، ولی منظور من از نظر نویسندگی بود. بله همهی خوانندگان معروف و مطرح ایرانی هرکدام یکی دو ترانه در این مورد خواندهاند. حتی کار قشنگی دیدم که در ارتباط با دستگیری آقای پناهی و آقای رسولاف تهیه شده بود و به خصوص موزیک متن آن که یک نفر دایره میزد، کار بسیار قشنگی بود و خود این دایره، یک حالت طبیعی انسانی ایرانی به آن میداد.
تفاوت دو بهار
میتوانید بهار امسال را با بهاران دیگر مقایسهای هم بکنید؟ مثلا با بهار سال ۵۷؟ ایا فکر میکنید شباهتهایی بین این دو بهار وجود دارد؟
بهار ۵۷ هم مانند بهار امسال، بهار سیاسیای بود. اتفاقی که افتاد از ۲۲ بهمن تا اول بهار و به خصوص که قرار بود رفراندوم یک روز قبل از روز سیزده انجام بگیرد، همچنین انتظارهایی که جامعه داشت و این که اولین نوروز بعد از استقرار انقلاب اسلامی بود و جامعه هم مقداری حالت کنجکاوی نسبت به نوروز و بهاری که خواهد آمد داشت، آن بهار را هم تبدیل به یک بهار سیاسی کرده بود.
اما این دو بهار زیاد به هم شبیه نیستند؛ در آن زمان که بیش از یک ماه از انقلاب گذشته بود، مردم به تدریج احساس میکردند که این حرکت آن حرکتی که انتظارش را داشتند، نیست. من هنوز به زندان نرفته بودم، (روز ششم فروردین به زندان رفتم) که احساس میکردم لااقل گروههایی در میان روشنفکران کمکم متوجه میشوند که دارند اشتباه میکنند.
الان درست برعکس است؛ امروز جامعه و به خصوص روشنفکران هر روز بیشتر متوجه میشوند که راهی که داشتند میرفتند و حرکتی که دارند انجام میدهند، درست است. جنگیدن با ارتجاع، جنگیدن با سیاهی، جنگیدن با ظلم عمومیای که در ایران وجود دارد، حرکتی است که باید انجام شود.
جامعهی امروز ایران به علت رویدادهای مختلف و به خصوص مقاومتی که دولت و حکومت در مقابل تمایلات ملی از خود نشان میدهد، میخواهد به تمام سنتهای نوروزی خود بپردازد. خود این رودررویی بسیار امیدبخش است. روشنفکران امروز نسبت به روشنفکران سال ۱۳۵۷ خیلی عاقلتر شدهاند که بیخود و بیجهت واله و شیدای حرکتی شده بودند که از بیخ و بن ارتجاعی بود.
عمق ماجرا را هم از دستپاچگی حکومت میشود احساس کرد که حتی آقای خامنهای تا این حد پیش میرود که فتوا میدهد: «چهارشنبهسوری نباید کاری کرد؛ برای این که وقتی شما از روی آتش میپرید و میخواهید که آتش سرخیاش را به شما بدهد و زردیاش را از شما بگیرد، در واقع نوعی تمنا از آتش است در حالی که تمنا را باید از خدا داشت» (نقل به مضمون)
این حرف به نظر من، اصلا عمق ندارد و به هیچوجه قابل قبول نیست. آیا سنگ سیاهی که افرادی که به مکه میروند، به آن دست میکشند و از او استدعای کامیابی و برآورده شدن آرزویشان را دارند، خدا است؟ قطعا نیست. مردم آن را به عنوان یک سمبل و نشانهای از خداوند میپذیرند و درددلی را که دارند، با او درمیان میگذارند.
عین همین ماجرا در مورد آتش هم هست و چسباندن آن به افکار زرتشتی بسیار غلط است. به خصوص که اصلا چنین سابقهای ندارد. آقای دکتر روحالامینی در یکی از تحقیقات خود نوشته بود که سنت چهارشنبهسوری بعد از اسلام و حتی بعد از ماجرای عاشورا و در ماجراهای مربوط به مختار ثقفی بهوجود آمده است.
به درستی یا نادرستی این نظر کاری ندارم، اما چهارشنبهسوری هیچ نوع مشابهتی با سنتهای رایج در میان زرتشتیها ارتباط و آشناییای ندارد. به نظر من، پریدن از روی آتش، حرکت بسیار زیبایی است. نور آتش پاککننده است. حتی در اسلام هم آتش پاککننده است. بنابراین کمک خواستن از او هیچ اشکالی هم ندارد.
از آن مهمتر، این یک سنت و یک حرکت شاد است. آن موقع که ایران بودم، میدیدم که در هر محلهای آتش روشن میکردند و تمام اهل محل از روی آن میپریدند و نوعی وسیله برای نزدیک شدن مردم یک محله با هم بود. نمیدانم اساساً چرا حکومت تا این حد عداوت بهخرج میدهد که حتی فتوای مذهبی میدهد.
ولی در هر حال، به نظر من، مردم راه خودشان را میروند. راه خودشان را هم درست انتخاب کردهاند. مانند تمام موارد دیگری که وقتی مردم از فرهنگ خودشان دفاع میکنند، حتما پیروز میشوند، این بار هم قطعا پیروز خواهند شد.
خاطره کودکی
آقای آموزگار، خاطرهی خوبی هم از نوروز برایمان دارید؟
من در خوی بزرگ شدهام و از دوران کودکیام در آنجا خیلی خاطرات شیرین و مفصلی دارم که تعریف کردن همهی آنها وقت زیادی لازم دارد. اما این که میگویند، عید مال بچهها است، واقعاً همینطور است. ما هم عیدی میگرفتیم، لباس و کفش نو میپوشیدیم و با دوستان و رفقا بودیم. خوی هم شهری بسیار سنتی است و هم این که آن زمان که من در خوی زندگی میکردم، شهر کوچکی بود که دو خیابان اصلی داشت که شهر را به چهار قسمت تقسیم میکرد.
روزهای اول عید رسم بر این بود که به دیدن خانوادههایی میرفتند که فردی را از دست داده بودند و به آنها سرسلامتی میدادند؛ روز اول تا چهارم، هرروز نوبت ساکنین یکی از چهار محلهی اصلی شهر برای دیدار نوروزی بود. روز پنجم هم در قسمت خارج شهر شرقی و روز ششم در قسمت غربی، برای عید دیدنی میرفتند.
یکی از زیباترین کارها به خصوص زمانی که من کمی بزرگتر شده بودم و کلاس هشتم و نهم دبیرستان بودم، این بود که با دوستان، به عنوان شوخی، دستهجمعی به منزل افرادی میرفتیم که در آن روز بخصوص جلوس کرده بودند تا همه به دیدنشان بروند؛ جیبهایمان را پر از شیرینی میکردیم و تمام غذاها را برمیداشتیم و میرفتیم. به طوری که بعد از هربار که ما غارت میکردیم، صاحبخانه مجبور بود دوباره شیرینی بیاورد و در اتاق بگذارد.
سال بعد در تمام خانههایی که ما معمولا میرفتیم، نوکری جلوی در گذاشته بودند و ماها را راه نمیدادند. در نتیجه مبارزهی شدیدی پیش آمده بود میان ما بچههایی که میخواستیم به هر ترتیبی که شده وارد آن خانه شویم و کسانی که جلوی ما را میگرفتند. البته به هرنحوی که شده، ما نوکر را دور میزدیم و وارد خانه میشدیم. وقتی هم وارد خانه میشدیم، صاحبخانه چیزی نمیگفت. البته نوعی سنت بود و صاحبخانهها هم از این که ما این کار را میکردیم، خیلی ناراحت نبودند. نوعی شوخی و شادی بود.
معمولا همهی ما هم لباس نو برتن داشتیم و این شیرینیها، کشمش، نخود، باسلوق و… را که در جیبهایمان میگذاشتیم، لباسهایمان را کثیف میکرد. ولی خُب، دوران کودکی بود و بسیار هم لذتبخش بود.
الان در هر خانهای همیشه شیرینی هست و شیرینی جزو چیزهایی است که خوردن آن مرسوم است. اما در دوران کودکی ما اینطوری نبود. ما در خانه در ماه رمضان زولبیا میدیدم و عید هم شیرینی. شاید به همین دلیل به نوعی عید ما هم بود که اینطوری به این خانهها برویم و دست به این بازی بزنیم. البته آنها هم متقابلا این کار را میکردند و روزی که خانوادهی من جلوس میکرد، بچههای دیگر به خانهی ما میریختند و شیرینیها را غارت میکردند. پدر و مادرها هم خیلی عصبانی نمیشدند. به نظرشان میآمد که این نوعی شادمانی است و تا حدی شریک جرم هم بودند.
الهه خوشنام
تحریریه: مصطفی ملکان