1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

روزی که همه چيز در آلمان دگر شد

مهران براتی۱۳۸۶ خرداد ۱۲, شنبه

مهران براتی: «حادثه دوم ژوئن ۱۹۶۷ و تيری که از تپانچه يک پليس ايالت برلين، نا هدفمند، به زندگی کوتاه دانشجويی در برلين پايان داد، همه چيز را در آلمان و شايد در اروپای غربی دگر کرد. »

https://p.dw.com/p/AnNB
مهران براتیعکس: DW

يکم پيوستن هاينريش آلبرس، شهردار اعظم برلين و رئيس دولت اين ايالت در زمان ديدار شاه ايران از برلين، به "کميته ايران" بود، کميته ای که ابتدا برای دفاع از حقوق بشر و حمايت از زندانيان سياسی و خانوادهايشان به وجود آمده بود. پس از حادثه دوم ژوئن هاينريش آلبرس، که کشيش کليسای پروتستانت هم بود، همراه با دو نماينده مجلس فدرال، يک خبرنگار برجسته تلويزيون، يک روزنامه نگار، دو نويسنده نامدار و سه استاد برجسته دانشگاههای آلمان، زنده ياد اکبر ويسی زاده، احمد طهماسبی و نويسنده اين سطور به آن پيوستند. اعضای اين کميته حتی بخشی از درآمد ماهيانه خود را در اختيار صندوقدار میگذاردند، تا از طرق ممکن به ايران برساند. در راس اين کميته هانريش آلبرسی قرار گرفت، که در کنفرانس مطبوعاتی، روز پس از حادثه، گفته بود، مسئول مرگ بنو اوهنه زورگ تظاهرکنندگان عليه حضور محمد رضا شاه پهلوی در آلمان هستند. سه ماه بعد ابتدا وزير داخله برلين و سپس خود او با قبول مسئوليت سياسی مرگ آن دانشجو از مقامات دولتی کناره گرفتند.

تا آن زمان مفاهيم "دنيای سوم"، "عقب ماندگی" و علل خارجی آن در دنيای آکادميک و فراتر از آن حضور ويژه ای نداشتند. بخشی از دانشجويان و روشنفکران آلمانی حتی با جنگ آمريکا در ويتنام مشکل نداشتند. در اين راستا کتاب بهمن نيرومند با عنوان "ايران مدل يک کشور درحال توسعه" در شکل گيری آگاهی نسبت به مسائل و مشکلات دنيای سوم و آغاز جنبش ضد ديکتاتوری و دفاع از حرکت های آزادی خواهانه در ايران و ديگر کشورهای دنيای سوم نقشی به سزا داشت. جنبشی که با شليک تيری در روز دوم ژوئن ۱۹۶۷ آغاز شده بود با شليک گلوله ای ديگر به مغز رودی دوچکه، رهبر برجسته جنبش دانشجويی آلمان، اوجی غير قابل تصور يافت.

هانريش آلبرس در همايشی که دانشجويان و روشنفکران آلمانی برای اعتراض به مطبوعات دست راستی و نقش تحريکات اين روزنامه ها در مقابله با جنبش تحول طلب آلمان ترتيب داده بودند خود را مستقيما مسئول شناخت و گفت، "من در ارزيابی خود از تيری که بنواوهنه زورگ را کشت اشتباه کردم، اين اشتباه را در ارزيابی تيری که رودی دوچکه را کشت، تکرار نمی کنم، بايد علت و معلول را درست شناخت. مسئول مرگ بنو اوهنه زورگ ديکتاتوری در ايران و حمايت بی دليل ما از شاهی بود که ما تنها دل به اصلاحات ارضی او بسته بوديم و کاری به آنچه بر سر مردم ايران می آمد نداشتيم".

زندگی هاينريش آلبرس پس از پذيرش مسئوليت سياسی مرگ آن دانشجو تغيير مسير داد، او تا زنده بود ديگر هيچ مسئوليت سياسی، حزبی و اجرايی نپذيرفت.

خاطره دوم به هورس مالر، وکيل دعاوی چپ آنروز، و رهبر فاشيست های آلمانی امروز، بر می گردد. پس از آنکه کالبد بی جان بنو اوهنه زورگ به درازا روی اسفالت خيابان افتاد، همه کسانی که دور او را گرفتند، او رانشناختند. چه او جوان دانشجويی بود که شايد برای اولين بار به تظاهرات اعتراضی رفته بود، جايی ديده وشاخته شده نبود. از جستجو در جيب هايش نام و آدرس او را يافتند. هورس مالر و کس ديگری را که نامش را فرموش کرده ام با اين پرسش جستند و يافتند که، چه کسی خبر را به خانواده مقتول برساند؟ نمی خواستند که پليس پيام آور مرگی باشد که به دست خودشان کشته شده. هورس مالری که بعدها به جرم شرکت در گروه تروريستی به سالها زندان محکوم شد، در آن روز دل رفتن پيش زن و مادر دانشجوی کشته شده ناشناس را و خبر مرگ دادن را نداشت. هورس مالری که آنروز چهره سياسی ويژه ای نداشت، با اين ماجرا روز به روز بيشتر به جنبش اعتراضی پيوست و يکی از چهره های شاخص آن شد. شايد اگر حادثه دوم ژوئن پيش نيامده بود روال زندگی هورس مالر جز اين می شد که شد.

ياد سوم من به "کمون برلين" بر می گردد. آلمان تا زمان جنبشی که پس از دوم ژوئن ۱۹۶۷ پيدا شد جامعه ای محافظه کار و از نظر اجتماعی و فرهنگی نسبتا سنتی بود. فکر آزادی های جنسی و نفی مالکيت بر جسم و جنسيست انسان هنوز در نظريه پردازی های آکادميک راه نيافته بود. در فضای تازه و ناشناخته ای که در پی حرکات گسترده اعتراضی پس از دوم ژوئن پيدا شد، لايه های متنوع اجتماعی و فرهنگی شرکت داشتند، که به لحاظ فکری و اخلاقی از هم متاثر می شدند. روزی که چند مرد و زن جوان اعلام سنت شکنی کردند و با تشکيل "کمون برلين" شعار آزادی از مالکيت جسم و مال سر دادند، آنچنان ناباوری در مورد فرهنگ زيستی نوآوران بر سر ها سنگينی کرد، که تا آمدند دهان به نقد اخلاقی بگشايند، روح زمان همگان را به تسليم وسکوت کشاند، تنها کسانی از کليساها يادآور گناهان کبيره شدند، ولی صدايشان در هياهوی شيفتگان آزادی های جديد شنيده نشد. کموناردهای آنروزی امروز آدم های خسته کننده ای شده اند، ولی تاثيرات آنچه آنان پس از دوم ژوئن ۱۹۶۷ آغازکردند هنوز در فرهنگ بخش قابل توجهی از جامعه آلمان بر جای مانده و خواهد ماند.