«رمز داوينچى» فيلمى سرگرم کننده بر اساس رُمانى متوسط
۱۳۸۵ اردیبهشت ۳۰, شنبهيا اگر اين اديان، به جاى تک خدايى، دوخدايى میبودند، با دو پروردگار مذکر و مؤنث که از هر حيث با هم برابرى میکردند، آنگاه تاريخ به چه رنگى در میآمد؟
گذشته از تاريخ نويسان و محققان تاريخ طبيعى اديان، بسيارى از شاعران، داستان نويسان و هنرمندان غرب، در طول تاريخ، بارها و بارها از همين نظرگاه به دين يا سرگذشت شخصيتهاى دينى پرداخته و پرسشهايى برانگيزنده مطرح کردهاند. يکى از آخرين نمونههاى ادبى معروف، رمان «آيههاى شيطانى» بود که يکى از تمها يا بازمايههاى آن عبارت بود از سرکوب و انکار مقام الاهى سه تن از خدايان زن در اسلام: «عزه» (Uzza) خداى عشق و زيبايى، «مانت» (Mannat) خداى سرنوشت، و «لت» يا «ال ـ لت» (Al-lat) مادرـ خدا، که هرسه همتراز الله بودند.
فرضيهی رمان جنايى «رمز داوينچى» نيز، به نحوى مشابه، اين است که مسيحيت در حقيقت و در بادى امر دينى بود که پيام آوراناش عيسا و همسر او مريم مجدليه (مرى ماگدالن) بودند؛ اما پس از مرگ عيسا، بر راز ازدواج زمينى او و سرنوشت همسرش سرپوش نهاده شد تا قدرت مردان کليسا بر دنياى مسيحى تثبيت شود. اين بزرگترين پرده پوشى تاريخ و يکى از مهمترين «توطئه»هاى تاريخ بشريت بوده است!
در کتاب و فيلم «رمز داوينچى» اشاراتى وجود دارد به يکى از تاريکترين فصلهاى تاريخ مسيحيت که همان به قتل رساندن هزاران هزار زن پژوهنده و مستقلى بود که به نام «ساحره» شکار و شکنجه و سپس بر صليب به آتش سپرده میشدند.
«زن خدايى» به عنوان حقيقت مسيحيت «راز» کتاب است: پس از مرگ عيسا، مريم مجدليه که تحت پيگرد حواريون قرار میگيرد به فرانسه میگريزد و از آن پس شجرهی خونى خاندان عيسا را در خفا به آينده منتقل میکند. نخست، شواليههاى برگزيدهاى در قرون وسطا، و سپس در عصر حاضر انجمنى خُفيه به نام «صومعهی صهيون» (Priory of Sion) اين «راز» را ــ اين شجرهی خونى و همهی کتابها و اسناد مربوط به آن را ــ نسل به نسل حفظ کردهاند تا روزى مساعد بر همگان آشکار کنند.
نماد يا سمبول اين راز، «جام مقدس» (Holy Grail) است که برخلاف باور رايج، جام عيسا در مراسم شام آخر نيست بلکه نشانهی «پذيرا» بودگى خداى زن، رحَم او و نيروى بارورى و شور پذيرش جنسى او است. داستان «رمز داوينچى» با قتل آخرين رازدار و سرپرست «صومعهی صهيون» آغاز میشود که دمى پيش از مرگ، رشتهاى از نشانهها و رمزها و کليدها را که سرانجام به افشاى محل جام مقدس، آرامگاه مريم مجدليه، میانجامد برجا میگذارد. اين رمزها و نشانهها از مسير شواهدى، تعبيه شده در تعدادى از معروفترين آَثار لئوناردو داوينچى عبور میکنند.
چنين دستمايهاى میتوانست در دست يک استاد رمان گوتيک مدرن ــ براى مثال استاد بىهمتايى نظير «تامس هريس» مؤلف «سکوت برهها» ــ به بهترين نحو شخصيت سازى و پرورده شود. اما «رمز داوينچى» نوشتهی «دان براون» رمانى است با کاراکترهاى يک بعُدى و کارتون مانند که مثل موش و گربه سر به دنبال يکديگر دارند و در پى حلّ معماهاى بىشمار از صحنهاى به صحنهی ديگر پرتاب میشوند. تمهيدهاى سادهی رمان براى کشاندن خواننده به جلو همان تمهيدهاى کليشهاى رمانهاى پليسى است که در در پايان هرفصل کوتاهاش پرسش يا معمايى را در ذهن خواننده میکارد و در همان حال که او را در تعليق نگه داشته، به فصل ديگرى میپرد تا در پايان آن فصل همان شگرد را تکرار کند.
اين فصلها، که چند حرکت (اکشن) و چند کاراکتر را در مکانهاى مختلف همزمان و به صورت موازى دنبال میگيرند، با سرعت بىوقفهاى به جلو رانده میشوند. فيلم نيز سعى دارد همين حالت شتابزده، تعليق و هيجان را، کمابيش با همان توالى «قطع»هاى کتاب حفظ کند و موفق هم میشود، اما از آنجا که بيننده شناخت يا کشش خاصى نسبت به هيچکدام از شخصيتها پيدا نکرده (باز هم مقايسه کنيد با عمق روانکاوانهی «هانيبال لکتر» و «کلاريس ستارلينگ» در رمانهاى تامس هريس)، اينجا تنها کشش فيلم نيز همانند رمان میافتد به عهدهی حل معماهاى کوچک و بزرگ که بايد يک به يک رمزگشايى بشوند.
کارگردان فيلم رانهاوارد به شهادت آثار گذشتهاش، تشخصى از لحاظ سبک يا بينش ندارد اما میتواند فيلمهاى «بزرگ و پربودجه» را به نحوى «آبرومند» برگزار کند. امتياز فيلم در مقايسه با کتاب، صحنههاى داخلى چشمگير از موزهها و کليساها و قصرهاى قرون وسطايى در فرانسه و بريتانيا است که با نورپردازى در شب و همراه با موسيقى رمانتيکهانس زيمر (همراه با قطعات کليسايی) ابهت دلپذيرى به فيلم بخشيدهاند.
عبدى کلانترى، منتقد فيلم و ادبيات (نيويورك)