1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

رشد و گسترش ادبيات زنان و توهم جهاني شدن

۱۳۸۳ دی ۲۳, چهارشنبه

داستان‌نويسي ايران در چند دهه‌ي گذشته رشد چشمگيري داشته و سهم زنان نويسنده در اين روتق قابل چشم‌پوشي نيست. در چهار پنج سال گذشته که جايزه‌هاي ادبي در ايران رواج پيدا کرده‌اند کمتر جايزه‌اي است که در ميان کتابهاي به مرحله‌ي نهايي راه يافته و برگزيدگانش نام و اثر زنان به چشم نخورد. در پي دريافتن چند و چون اين تحول با مژده دقيقي، روزنامه‌نگار و مترجم گفتگويي داشتيم.

https://p.dw.com/p/A6Hu
مژده دقيقى، پژوهشگر و مترجم
مژده دقيقى، پژوهشگر و مترجمعکس: DW

مژده دقيقي: نوشتن کار خيلي دشواري نيست ولي بازگو کردن درونيات در يک جامعه‌ي سنتي کار به هيچ‌وجه اساني نيست. يعني شما بايد خيلي قيد و بندها را بشکنيد، خيلي چيزها را زيرپا بگذاريد، با خيلي از مسائل خانوادگي مبارزه بکنيد تا بتوانيد از درون خود و از نفس خود بنويسيد. و اين نکته بارزي است که در کار داستان‌نويسان زن امروز مي‌بينيم. ديگر فقط راجع به مسائل اجتماعي نمي‌نويسند، راجع به دنياي بيرون نمي‌نويسند. از خودشان مي‌نويسند.
ما در اين سالها و به‌خصوص در اين بيست ساله‌ي اخير شاهد بوده‌ايم که هر چه زنان را محدودتر کردند زنان فعالتر شدند. و هرچه مردها در جامعه منفعل‌تر شدند، انگار زنها انگيزه‌ي بيشتري براي کار و تلاش پيدا کرده‌اند.

مژده دقيقي که اکنون دبير سرويس ادبي مجله «زنان» است در مورد ترجمه‌هايش مي‌گويد:

«من مترجم زياد پرکاري نيستم. اخيرا و آخرين کتابي که ترجمه کردم مجموعه داستاني بود از «ايزاک بشويک سينگر» نويسنده‌ي لهستاني‌تبار آمريکايي، به اسم «يک ميمهاني، يک رقص». قبل از آن هم دو سه مجموعه داستان از داستانهاي برگزيده‌ي جهان، داستانهاي معاصر، را ترجمه کردم. دو مجموعه از اينها درآمده؛ يکي به اسم «مشقتهاي عشق» و قبل از آن، مجموعه‌ي اول به اسم «اينجا همه آدمها اينجوريند» يک کتاب از کازو ايشي‌گورو ترجمه کردم به اسم وقتي يتيم بوديم» که فکر مي‌کنم هنوز هم آخرين رمان ايشان باشد و بعد از آن کار ديگري نداشته باشد. يک اثر از خانم لاهيري ترجمه کردم به اسم «ترجمان دردها» که همان مجموعه‌اي از ايشان بود که جايزه‌ي پوليتزر را گرفت. و مجموعه‌اي هم از داستانهاي شرلوک هلمز را ترجمه کردم که پنج جلد است. من به داستان کارآگاهي خيلي علاقه دارم.»

دقيقي گسترش داستان‌نويسي در ميان زنان را چنين ارزيابي مي‌کند:

«نويسندگان زن ما، اگر توجه داشته باشيم، در دوره‌هاي قبل و بخصوص قبل از انقلاب، نويسندگاني هستند که از طبقات ممتاز جامعه بيرون آمده‌اند. و نويسندگان امروز تقريبا به همه‌ي اقشار اجتماعي متعلق هستند. و اين نشانه‌ي يک تحول است، يعني نويسندگاني داريم که از خيلي چيزها و به‌طور گسترده مي‌توانند بنويسند. فقط حکايت يک طبقه نيست و از يک نگاه روايت نمي‌شود. اين قضيه خيلي مهم است و اين تحول خيلي بزرگي است. تعداد زياد آنها هم به همين دليل است. يعني زنها، در همه‌ي عرصه‌ها، از همه‌ي قشرهاي اجتماعي احساس مي‌کنند که مي‌توانند بنويسند. و اين جوشش نوشتن در آنها وجود دارد.»

به دلايل و با انگيزه‌هاي گوناگون، حضور زنان در صحنه‌ي اجتماع گسنرده‌تر شده است. حتا در ميان دانشجوياني که در اين سالها به دانشگاه راه يافته‌اند درصد تعداد دختران از پسران بيشتر بوده، آيا نوشتن هم يکي از راههايي است که زنان از طريق آن حضور مشخص و موثرتري در جامعه پيدا مي‌کنند؟

«طبعا همين‌طور است. نوشتن زاييده‌ي يک سري مسائلي است که در اجتماع به وجود آمده. يکيش شايد رسيدن زنان، تا حدي، به تامين مالي و استقلال اجتماعي است. نوشتن کار خيلي دشواري نيست ولي بازگو کردن درونيات در يک جامعه‌ي چنين سنتي کار به هيچ‌وجه اساني نيست. يعني شما بايد خيلي قيد و بندها را بشکنيد، خيلي چيزها را زيرپا بگذاريد، با خيلي از مسائل خانوادگي مبارزه بکنيد تا بتوانيد از درون خود و از نفس خود بنويسيد. و اين نکته بارزي است که در کار داستان‌نويسان زن امروز مي‌بينيم. ديگر فقط راجع به مسائل اجتماعي نمي‌نويسند، راجع به دنياي بيرون نمي‌نويسند. از خودشان مي‌نويسند. گويي که مي‌خواهند هويت خودشان را بشناسند و وجود و جايگاه خودشان را در اين جامعه پيدا کنند. اين خيلي جاي اميدواري است.»

آيا بين اين نياز، براي بيان درون خود، و فشارها و محدوديتهاي تحميل شده به زنان ارتباطي وجود دارد؟ يا نوشتن راهي براي برون رفتن از محدوده‌ها نيز هست؟

«ما در اين سالهاي اخير و به‌خصوص در اين بيست ساله‌ي اخير شاهد بوده‌ايم که هر چه زنان را محدودتر کردند زنان فعالتر شدند. و هرچه مردها در جامعه منفعل‌تر شدند، انگار زنها انگيزه‌ي بيشتري براي کار و تلاش پيدا کرده‌اند. همان‌طور که گفتيد ما اين را در دانشگاهها مي‌بينيم، در آمار قبولي دخترها و شرکتشان در تحصيلات عالي، در عرصه‌هاي مديريت و در عرصه‌هاي اقتصادي مي‌بينيم. زنهاي بسيار موفقي را در عرصه‌هاي توليد و اقتصاد مي‌بينيم که قبلا نمونه نظيرشان را نداشتيم و تعدادشان هم کم نيست. مثل اين که يک قابليتهاي سرکوب شده‌اي در زنها بوده که يکهو جوشش پيدا کرده و اينها با انگيزه‌هاي خيلي زيادي دارند تلاش مي‌کنند تا در عرصه‌ي اجتماع حضور داشته باشند. نوشتن هم يکي از آنهاست. من نوشتن را براي زنها در اين مرحله به اين صورت مي‌بينم.»

نوشتن با چنين انگيزهايي تاثيري در کيفيت آثار زنان به وجود نمي‌آورد و ارزش ادبي کار آنها را تقليل نمي‌دهد؟

«مسلما نوشتن زنها در اين حالت يک جريان نو است. ما چه در کل ادبياتمان، و چه به طور مشخص در داستان‌نويسي زنان از نظر کيفي با ضعفهاي خيلي عمده مواجه هستيم. تا حدي که خيلي مشکل مي‌شود کتابي را، رمان يا مجموعه داستاني را، عاري از ضعف پيدا کرد. عاري از ضعفهاي عمده. چه زنان داستان‌نويس و چه مردان داستان‌نويس همه بايد الان براي اين که يک جايگاه و براي طرح در سطح جهان پيدا کنند به کيفيت کارشان توجه کنند. با تعريف کردن چيزي حل نمي‌شود، ما نمي‌توانيم با تعريف کردن از خودمان عيبهايمان را بپوشانيم. اين عيب وجود دارد. الان ادبيات جهان در ايران کم عرضه نمي‌شود. و تفاوت عمده را ما مي‌بينيم، خيلي زياد است. فاصله‌ي ما با ادبيات داستاني دنيا خيلي زياد است.»

به اين ترتيب، و گرچه تلاش زنان داستان‌نويس در سطح ملي از ارزش بسيار برخوردار است و کيفيت رو به رشد قابل توجهي دارد، صحبتهايي که در مورد جهاني شدن ادبيات ما مطرح است را به چه بايد تعبير کرد؟

«صحبت از توهمي است که وجود دارد. ما نه جايگاه خودمان را در دنيا مي‌شناسيم و نه به‌طور کامل تصوري از ادبيات دنيا داريم. اگر داشتيم الان اين صحبتها را نمي‌کرديم. يا در چارچوب ديگري مي‌کرديم. در جايگاه خودمان اين صحبت را مي‌کرديم. وقتي شما از جهاني شدن در ادبيات بايد صحبت کنيد که چه از نظر کيفي و چه از نظر کمي، به‌خصوص الان منظورم تعداد نويسنده‌هاست، يک تعداد زيادي اثر براي ارائه دادن داشته باشيد. آيا داريم؟ همچين چيزي نيست. ما غير از تعداد انگشت‌شماري نويسنده .... حتا اون تعداد انگشت‌شمار هم يک اثر يا دو اثرشان را مي‌توانيم به عنوان طرح در ادبيات جهاني ارائه کنيم. بيشتر نه. و خيلي زود است براي اين که همچين بحثي در ادبيات ما مطرح بشود.»

مي‌توان گفت که ما به رغم اين گسترش هنوز چيز چنداني براي عرضه به ادبيات جهان نداريم؟

«چرا! من هم نظرم صريحا همين است که ما فعلا به آن‌صورت کار قابل عرضه شدن در سطح جهان نداريم.»

بهزاد کشميري‌پور، گزارشگر راديو صداي آلمان در تهران