رسوايى يعنى...
۱۳۸۶ دی ۱۶, یکشنبهرسوايى، حادثهاى كليدى است كه به انقلابى آرام ختم مىشود. متن كوتاهى كه روى ديوار، كنار قسمت ورودى نوشته شده، پس از معرفى نمايشگاه به اين جمله ختم مىشود.
بازيد از نمايشگاه رايگان است. با اينكه سه هفته از تاريخ افتتاح مىگذرد، جمعيت بازديد كننده قابل توجه است. محل برگزارى نمايشگاههاى موقت موزه "خانه تاريخ" با ديوارهاىپيشساخته به قسمتهاى مختلف و كوچكتر تقسيم شده است.
در مسير راهروها، روى ديوارها جاى كافى براى تصوير و نوشته و تكههاى بريده و قاب شده روزنامه هست. در بيشتر قسمتها مانيتور كوچكى نصب شده كه فيلمهاى آرشيو شده مربوط به ماجرا را پخش مىكنند. البته نه بيشتر از چند دقيقه.
اولين ايستگاه، یک فضای شش هفت مترى است كه وسط آن مبل دونفره قرمز و بزرگى گذاشتهاند. مىشود اينجا نشست و چند صحنه از يكى از جنجالىترين فيلمهاى دهه پنجاه را تماشا كرد: گناهكار. فيلم سياه و سفيدى با بازى هيلدگارد كنف هنرپيشه معروف آلمانى.
جنجالى كه كليساى كاتوليك سال ۱۹۵۱سر اين فيلم برپا كرد به دليل لباسهاى كوتاه و يقه باز هيلدگارد كنف نبود. داستان فيلم، داستان دخترى بود كه پس از جنگ جهانى دوم، به روسپىگرى روى مىآورد. اما مدتى بعد با نقاش بيمارى آشنا مىشود كه مسير زندگى او را تغيير مىدهد.
در انتهاى داستان، هيلدگارد با خوراندن سم به نقاش بيمار و عشق بزرگ زندگىاش، به زندگى پر درد او پايان مىدهد و بعد خودكشى مىكند.
مرگ داوطلبانه؟! رسوايى! مايه ننگ و آبروريزى! جريحهدار كردن احساسات اخلاقى! كلسياى كاتوليك، جنجالى در محافل عمومى برپا مىكند. جنجالى كه بر خلاف انتظار كليسا، ميليونها نفر را به سينما مىكشد. فيلم گناهكار يكى معروفترين فيلمهاى تاريخ سينماست.
ديوار پارتيشنهاى اين قسمت پر از تكههاى بريده شده روزنامههاى مختلفى است كه از جنجال آن روزها خبر مىدهند.
بيست داستانى كه در اين نمايشگاه درآمده موضوعات مختلفى دارند. موضوعات سياسى، فرهنگى، اجتماعى يا اقتصادى. تكههاى بريده و قاب شده روزنامهها، شرايط اجتماعى روزهايى را به تصوير مىكشند، كه اين داستانها اتفاق افتادند. مثل "جنجال قتل رزمارى نيتريبيت" (Rosemarie Nitribitt) در سال ۱۹۵۷ كه كمى آنطرفتر است.
جنجال رزمارى نيتريبيت
ماجرا، داستان قتل زن خودفروشى است كه جنازهاش، چندروز پس از اينكه به قتل رسيد، در يكى از خيابانهاى فرانكفورت پيدا شد. سروصدا وقتى بالا مىگيرد كه روزنامهها خبر مىدهند، رزمارى معشوقه چهرههاى سياسى و سرمايهداران معروف بوده و مرگ او نمىتواند بىارتباط با اين افراد باشد.
"رسوايى روزمارى" موضوع روز مطبوعات مىشود. پاى چهرههاى معروفى به دادگاهى كه براى اين پرونده تشكيل شد، كشيده مىشود. دادگاهى كه چند سال طول مىكشد اما در انتها بدون يافتن قاتل، پرونده را مختومه اعلام مىكند.
با اينكه بخش بزرگى از زندگى بيستوچهار ساله رزمارى، از دوران كودكى تا روزى كه به قتل مىرسد، در پرده ابهام باقى مىماند، داستان زندگى او پس از اين جنجال، موضوع يك رمان و دو فيلم مىشود.
النا!
روبهروى تصوير قاب شدهاى از پوستر يكى از اين فيلمها، دختر سيزده چهارده سالهاى ايستاده. نامش الناست و از طرف مدرسه، با معلم و همكلاسىهايش براى ديدن موزه آمده.
وقتى مىپرسى چرا دوست داشتنى از اين نمايشگاه ديدن كنى در حاليكه مىخندد مىگويد:« دوست نداشتم! از طرف مدرسه آمديم. فكر نمىكردم خوشم بيايد. ولى جالبه. در هر قسمت كه مىايستى با اين ديوارهاى پر از تكه روزنامه، انگار به آن روزها برگشتى. من از هيچ كدام از اين داستانها خبر نداشتم.»
بعد در حاليكه قيافه جدى به خودش گرفته اضافه مىكند:« نمايشگاه تاثيرگذارى است.» و بعد همراه دوستش جلوتر مىرود.
ميانه راه، بعد از چند پيچ و خم به قسمتى مىرسى كه روى ديوار پوستر زن جوانى نصب شده كه روسرى سرش كرده و همراه چند مرد مسن قدم مىزند. زن جوانى كه در بيشتر عكسهاى چاپ شده در روزنامههاى سالهاى ۱۹۶۸ روسرى به سر دارد. ولى داستان ربطى به روسرى ندارد!
سيلى كلارسفلد
اين زن جوان كه روسرى سر كرده بئاته كلارسفلد Beate Klarsfeldاست. خبرنگار جوانى است كه روز ۷ ماه نوامبر سال ۱۹۶۸سيلى محكمى به صورت صدراعظم آلمان مىزند. آن هم در ملا عام و جلوى چشم محافظان شخصى صدراعظم.
در فاصله سالهاى ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۹يعنى اين زمان، صدراعظم آلمان كورت گورگ كيسنگر Kurt Georg Kiesinger بود. كيسنگر مدت كوتاهى در دوران نوجوانىاش، عضو حزب نازى بود. گذشتهاى كه پذيرفتش براى نسل جوان آن دوره، آسان نبود.
كلارسفلد خبرنگار جوانى بود كه چندى قبل از اين ماجرا، هنگام سخنرانى صدراعظم در مجلس از ميان جمعيت فرياد زده بود: كسينگر نازى، برو به جهنم!
او همان زمان در مقالهاى نوشته بود:« در اين جمهورى نوپا، باور كردنى نيست كه يك عضو سابق حزب نازى صدارت اعظمى را برعهده بگيرد.»
البته اين سيلى كه كلارسفلد آن را سيلى خجالت ناميد و پايين چشم چپ صدراعظم، هاله كبودى انداخت، رسوايى نبود. داستان وقتى باعث رسوايى شد كه كلارسفلد همان شب بازداشت شد. قاضى او را به جرم ضربوشتم به يك سال زندان قطعى فرستاد.
اين در حالى بود كه درست در همان سال، ماجراى كتك خوردن يكى از اعضا سابق حزب نازى به روزنامه كشيده شده بود. با اينكه مضروب به شدت كتك خورده بود حكم دادگاه، پرداخت حدود صد يورو جريمه نقدى بود.
حكم شبانه دادگاه براى سيلى كلارسفلد، يكى از رسوايىهاى تاريخ شصت ساله جمهورى آلمان به شمار مىآيد. بريده يكى از روزنامههاى روى ديوار شامل بخشى از مصاحبه با خانم كلارسفلد بعد از آزادى از زندان است.
او مىگويد:«قبول دارم كه اين حركت، حركتى بود كه
فقط به صدراعظم ختم نمىشد. اين سيلىیی بود به صورت همه آنهايى كه در انتخابات آزاد به او راى داده بودند. سيلى نسل جوان به نسلى كه نازى را تجربه كرده بود.»
بئاته كلارسفلد خبرنگار آلمانى–فرانسوى، چهره شناخته شدهاى است كه بخش بزرگى از زندگىاش را وقف روشنگرى و مبارزه با نژادپرستى كرده است.
البته حكم زندان او چهار ماه بعد، با پرداخت وثيقه به حالت تعليق درآمد.
به نمايش گذاشتن فضاحت، شهامت مىخواهد
بحث كردن در مورد داستانى كه به رسوايى و جنجال ختم شده آن هم در محافل عمومى، فرصتى است براى اظهار نظر و شناخت بيشتر جامعه. اين تفسير خانم آلمانى مسنى است كه روبهروى مانكى ايستاده كه يونيفورم ارتشى دوران نازى برتن دارد.
دفترچه خاطرات هيتلر
يكى از بخشهاى شلوغ اما ديدنى نمايشگاه، بخش مربوط به "دفترچه خاطرات هيتلر" است. به عقيده بسيارى، رسوايى "دفترچه خاطرات هيلتر"، بزرگترين رسوايى است كه مطبوعات آلمان طى شست سال گذشته به خود ديده است.
در آپريل سال ۱۹۸۳ مجله خبرى Stern اعلام مىكند كه دفترچه خاطرات هيتلر را به قيمت گزافى (۹،۳ ميليون مارك) از فردى كه با يكى از نازيهاى قديمى در ارتباط است، خريده و از انتهاى آپريل، نوشتههاى دفترچه را به صورت سريال چاپ مىكند.
معرف و واسط خريد مجله، گرد هايدمن ((Gerd Heidemann خبرنگار مجله بود. جعلى بودن دفترچه با وجود تست خط شناسى هم مشخص نمىشود.
داستان وقتى برملا مىشود كه پس از انتشار دو قسمت از خاطرات، گروهى از پژوهشگران تاريخ معاصر آلمان و كسانى كه روى زندگى هيتلر تحقيق مىكردند مدعى مىشود كه اين سبك نوشتارى، سبكى نيست كه با روحيات هيتلر سازگارى داشته باشد.
با پافشارى اين گروه كه موضوع روز مطبوعات مىشود، از مجله خواسته مىشود كه دفترچه را براى انجام تستهاى فيزيكى و شيميايى به آزمايشگاه تحقيقاتى ارتش تحويل بدهد.
مجله با اطمينان خاطر، دفترچه را تحويل مىدهد. اما نتيجه آزمايش به آبروريزى ختم مىشود. تست نور ماوار بنفش نشان مىدهد، كاغذ دفترچه از جنس كاغذى است كه اولين بار پس از سال ۱۹۵۰، يعنى پنج سال پس از خودكشى هيتلر، توليد و منتشر شده است. دادگاه اين رسوايى سالها طول كشيد. البته سالها هم، موضوع داغ مطبوعات بود.
عدهاى هميشه آنطور كه دوست دارند، ماجراها را تفسير و برداشت مىكنند!
اما جالب اينجاست كه با وجود آزادى مطبوعات و قوانين سفت و سختى كه بر اطلاع رسانى صحيح پافشارى مىكنند، برداشت همه قشرهاى جامعه از واقعيات يكسان نيست. عدهاى هميشه آنطور كه دوست دارند ماجراها را تفسير و برداشت مىكنند!
آقايى روبهروى يك صفحه كوچك تلويزيون ايستاده و با دقت فيلمى كه پخش مىشود را تماشا مىكند. فيلم بخشى از كنفرانس مطبوعاتى اووه بارشل Uwe Barschel است. وقتى مىپرسم ماجرا را يادتان هست مىگويد:« خيلى خوب! بارشل دلال اسلحه بود. وقتى دستش رو شد خودكشى كرد.»
اووه بارشل سياستمدارحزب دموكرات مسيحى، مدتى نماينده مجلس و مدتى معاون وزير فرهنگ بود. او پنج سال نخستوزیری ايالت اشلسويگ–هولاشتاين Schleswig-Holstein، شمالىترين ايالت آلمان را برعهده داشت.
در سال ۱۹۸۷ ، مدتى كوتاهى پس از انتخابات ايالتى، بارشل متهم به تحريف افكار عمومى قبل از برگزارى انتخابات مىشود. داستان به مطبوعات كشيده مىشود و بارشل در يك نشست مطبوعاتى شركت مىكند.
صفحه مانيتور نمايشگاه، بخشى از اين كنفرانس را نشان مىدهد. بارشل مىگويد:« من در برابر همه اهالى اين ايالت و تمامى مردم آلمان به شرافتم قسم مىخورم كه تمامى اين اتهامات عليه من، بىاساس هستند.»
بارشل به دليل پا فشارى حزبش، از حزب دموكرات مسيحى استعفا مىدهد و كمتر يك ماه، پس از اين كنفرانس جنازهاش در حاليكه لباس برتن داشت، درون وام حمام اتاقش، در هتلى در ژنو پيدا مىشود.
چگونگى مرگ بارشل همچنان در پرده ابهام است. اما آقايى كه روبهروى صفحه مانيتور ايستاده با جديت مىگويد:«من معتقدم كه مقصر بود.»!
رسوايى يعنى...
خانم مسنى كه چند قدم با من همراه شده توضيح مىدهد كه در اين نمايشگاه همه رسوايىهاى بزرگى كه آلمان ظرف شست سال گذشته به خود ديده به نمايش گذاشته نشده.
خيلىها با برگزارى نمايشگاه مخالف بودند. از نظر حقوقى هم توانستند داستانشان بيرون بكشند. با اين وجود، اين نمايشگاه گفتنى زياد دارد.
يكى از جالبترين بخشهاى نمايشگاه، يك اتاق تاريك و كوچك است. روى ديوارهاى تاريك، نوار باريك و سفيدى ديده مىشود كه جملههاى مختلفى روى آن در حركتند.
راهنمايى كه گوشه اتاقك ايستاده ميز كوچك كنار اتاقك را نشان مىدهد كه دو كامپيوتر روى آن گذاشته شده و مىگويد:«اينجا مىتوانيد بنويسيد كه، رسوايى از نظر شما چه مفهومى دارد. ما بازديد كنندگان مختلفى داريم. خيلىها آلمانى نيستند. براى برگزاركنندگان نمايشگاه، نظر بازديد كنندگان مهم است.»
روى صفحه مانتيور جمله ناتمامى نوشته شده : به نظر من رسوايى يعنى، ...
شما چه فكر مىكنيد؟