دوربین فیلمبرداری، پاشنهی آشیل مقامهای ایرانی
۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبهآنکه لوکه (Anke Leweke) یکی از روزنامهنگاران آلمانی متخصص در زمینهی سینما و بهترین خبرنگار رادیویی سال ۲۰۰۸ در این کشور است که به تازگی مقالهای را دربارهی سانسور در سینمای ایران، به خصوص در نخستین دورهی ریاستجمهوری محمود احمدینژاد برای روزنامهی "تاگس تسایتونگ"، شمارهی روز ۹ ژوئن نوشته است.
لوکه نوشتهاش را با این نکته آغاز میکند که این روزها برای پاسخ گرفتن ایمیلهایی که به ایران ارسال میشوند، باید چند روز منتظر ماند، با این فرض که اگر اصلا آنها به دست گیرندگانشان برسند. اما با این حال اطلاعات اندکی که از ایران به بیرون درز پیدا میکند، همگی حاکی از توقف کنونی تولید فیلم در ایران است، زیرا ادارهی نظارت و ارزیابی فیلمهای سینمایی به فیلمنامههای ارسالی رسیدگی نمیکند. در همین شرایط نیز طبیعی است که تهیهکنندگان نگران نیز تاریخ اکران فیلمهایشان را به عقب میاندازند.
در یکی از ایمیلهای ارسالی آنکه لوکه به ایران، گیرنده در پاسخ مینویسد: «در حال حاضر فیلمبرداری در خیابانها فوقالعاده سخت است و پلیس به محض دیدن عدهای آدم نگران میشود. گرفتن مجوز از نهادهای مسئول برای فیلمبرداری در خیابان تقریبا کار غیرممکنی است.»
وجود دوربین در مکانهای عمومی در شرایط فعلی بیشتر از همه مثل خاری میماند که در چشم نیروهای امنیتی فرو میرود. لوکه با ذکر این موضوع از تصاویر مقابلهی خشونتآمیز پلیس با معترضان ایرانی یاد میکند که در روزهای اخیر به طور گستردهای در خارج از ایران پخش شدند و در ادامه نیز از تقویت شایعهای مینویسد که بر طبق آن ۳۵۰ کارگردان و هنرپیشهای که بیانیهای را در طرفداری از میر حسین موسوی امضا کرده بودند، تحت پیگرد حقوقی قرار گرفتهاند. طبیعی است که در این میان چه کسی میخواهد و میتواند روی فیلمسازی تمرکز کند؟
بازار دستفروشان خیابان، سرنوشت پایانی فیلمها
نویسندهی مقاله پس از توضیح شرایط فعلی به این نکته اشاره میکند که رکود فیلمسازی، پیش و پس از انتخابات برای کارگردانان و تهیهکنندگان ایرانی پدیدهی غریبی نبوده است، زیرا آنها هر بار با تغییر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مسئول نظارت و ارزیابی فیلمها یا ناظران سانسور بایستی خود را از نو با قوانینی جدید تطبیق دهند. دلیل این امر هم تنها قوانین هستند که بر طبق آنها هر فیلم از زمان نوشتن نسخهی اولیهی فیلمنامه تا تدوین نهایی آن از سوی ناظران دولتی همراهی میشود.
آنکه لوکه از سال ۲۰۰۵، هر سال در ابتدای ماه دسامبر برای انتخاب فیلمهای ایرانی برای جشنوارهی فیلم برلیناله به ایران سفر میکند. او از جنب و جوش حاکم در اتاقهای تدوین و تلاش کارگردانهای ایرانی برای رساندن به موقع فیلمهایشان به جشنواره فیلم فجر مینویسد که در ماه فوریه (بهمن) در تهران برگزار میشود. بر طبق نوشتهی لوکه، مسئولان فارابی فیلمهای تولیدی را برای گزینش در اختیار او میگذارند، اما با این حال بسیاری از کارگردانان ایرانی ترجیح میدهند تا فیلمهایشان را در "مکانی خصوصی و غیر دولتی" برای او نمایش دهند.
دو سال پیش در زمان اقامت لوکه در تهران، مسعود کیمیایی بخشهایی از فیلمش با نام "رییس" را برای او نمایش میدهد؛ صحنههایی که نشاندهندهی جوانانی هستند که در یکی از کلوبهای زیرزمینی تهران مواد مخدر مصرف میکنند. به نوشتهی لوکه فیلمبرداری این صحنهها در کمال تعجب مشکلات بزرگی را برای کیمیایی درست نکرده است که خود این کارگردان شهرتش را دلیل اصلی این امر میداند.
هر چند در نهایت لوکه با وجود درخواستش موفق به دریافت نسخهی نهایی این فیلم نمیشود اما با این همه از نظر وی حدس این موضوع چندان سخت نیست که این فیلم نیز مثل فیلمهای شناختهشدهی دیگری سر از بازار سیاه در میآورد. درست همان اتفاقی که برای فیلم "سنتوری" داریوش مهرجویی افتاد.
فیلمهایی بدون سینما
در پی عدم نمایش "سنتوری" در سینماهای ایران و فروش غیر قانونی نسخههای آن در خیابانها، دو سال پیش این کارگردان ایرانی در منزل یکی از دوستان سینمادوستش، "سنتوری" را برای جمعی به نمایش گذاشت. لوکه اضافه میکند، تصاویر مستندگونهی چنین فیلمهای از جریان زندگی در خیابان و فقر عناصری هستند که در تصویر رسمی که ایران از خود نشان میدهد نمیگنجد و برای همین چنین ساختههایی قربانی تیغ سانسور میشوند.
بهمن قبادی، دیگر کارگردان ایرانی نیز پس از بازگشت از جشنوارهی فیلم کن، جایی که فیلم جدیدش "کسی از گربههای ایرانی خبر نداره" را به نمایش درآورد، توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد و به زندان رفت که پس از پرداخت وثیقه، روز ۹ ژوئن آزاد شد. قبادی نیز فیلمش را در طی ۱۷ روز و بدون دریافت مجوز رسمی ساخته بود. لوکه در نوشتهاش از جعفر پناهی نیز یاد میکند که فیلمهایش مجوز نمایش عمومی در سینما را نگرفتند.
خبرنگار آلمانی که در یکی از سفرهایش مهمان جعفر پناهی بوده است از عکسها و یادگارهایی مینویسد که این فیلمساز ایرانی که یکی از چهرههای شناختهشدهی بینالمللی است، از حضورش در جشنوارههای سینمایی با خود به ایران آورده بود.
در این بین البته جای خرس نقرهای برلیناله و شیر طلایی ونیز خالی بوده است؛ دو جایزهی ارزشمند در صنعت سینما که پناهی چند سال پیش آنها را به موزهی سینما اهدا کرد تا اگر بازدیدکنندگان نتوانستند به تماشای فیلمهایش در سالنهای سینما بنشینند، دستکم از موفقیتهای بینالمللی آنها خرسند شوند.
SN/BM