1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

دكتر نيره توكلى/ زن، ادبيات و اعتراض

شيرين جزايرى۱۳۸۵ شهریور ۱, چهارشنبه

”در بخش اعظم تاريخ طولانى و حجيم نثر و نظم فارسى اگر نگاه بكنيم، مى‌بينيم كه قلم به دست مردان است. آنچه نوشته و گفته‌اند يا كوشيده‌اند بصورت ارزش‌هاى مقدس و ازلى و ابدى جا بيندازند، ديدگاه مردمحورانه بوده است. ولى آنچه من در اینجا به آن توجه کرده‌ام این است كه هر گاه زنها وارد عرصه ادبيات شده‌اند، کوشیده‌اند صدايشان را منعكس كنند. این صدا در اعتراض به ارزش‌هايى بوده كه سعى می‌شد درباره زنها جا بيندازند.“

https://p.dw.com/p/A6M8
دكتر نيره توكلى
دكتر نيره توكلىعکس: DW

به مناسبت صدمين سالگرد انقلاب مشروطيت سخنرانى‌ها و مراسم زيادى در ايران و در برخى از كشورهاى ديگر جهان توسط اساتيد و محققان تاريخ و فرهنگ ايران برگزار شد. همايش زن و مشروطه در مرداد ماه امسال در تهران از معدود گردهمايى‌هايی بود كه توجه خود را به نقش زن در مشروطيت اختصاص داد. خانم دكتر نيره توكلى، جامعه شناس، استاد دانشگاه و پژوهشگر مسائل زنان كه از جمله سخنرانان اين همايش بود، در گفتگويى با راديوى دويچه وله درباره ادبيات اعتراضى زنان، شركت كرده است:

دويچه‌وله: خانم دكتر توكلى، شما يكى از سخنرانان همايش زن و مشروطه در تهران بوديد و به موضوع ادبيات زنان اين دوره پرداختيد. چرا اين موضوع را براى سخنرانى خودتان انتخاب كرديد؟

نيره توكلى: اولا من توضيحى را درباره خود اين همايش بدهم كه اولين‌بار بود كه همايش خاصى درباره مشروطيت برگزار ‌شد كه تمركزش روى موضوع زن بود. به نظر من همايش همه‌جانبه‌اى بود درباره مشاركت زنان در مشروطه و سهمى كه زنان در آن داشتند و بعد از انقلاب نصيب‌شان شد. موضوع خود من «زن، ادبيات و اعتراض» بود. در واقع من نحست به تصوير زنان در ادبيات در حول و حوش انقلاب مشروطه و حتا بعد از آن، و سپس به حضور زنان در ادبيات از چند دهه قبل از مشروطه و چند دهه پس از آن پرداخته‌ام. در دوران قاجار در آستانه انقلاب مشروطيت و سالهاى بعد از آن زنان اديب بسيارى به تاثير از فضاى انقلابها و جنبش‌هاى آزاديخواهانه جهانى و بومى در عرصه ادبيات ايران درخشيدند كه نام آنها فهرست طولانى را تشكيل مى دهد، مثلا در اين فهرست ۸۳ زن شاعر را مى‌توانيم نام ببريم. موضوع بحث من بيشتر ادبيات اعتراضى بود، يعنى من به بررسى نخستين نقدهاى فمينيستى، نخستين مقولاتى كه زنان در پاسخ به تصويرى كه قرنها ادبيات مردسالار از آنان عرضه كرده، پرداخته‌ام.

دويچه‌وله: شما به مسئله زن و ادبيات اعتراض اشاره كرديد و اينكه اولين نقدهاى فمينيستى در اين دوران نوشته شده است. برخى ديگر معتقدند كه اصولا ما نمى‌توانيم از حركت‌هاى فمينيستى در اين دوران نام ببريم و عمدتا اعتراض زنان، اعتراض نسبت به حكومت استبدادى و اعتراض به دخالت بيگانگان در ايران بوده است. نظر شما در اين‌باره چيست؟

نيره توكلى: من معتقدم كه ادبيات همواره جنسيت‌محور و جنسيت‌آگاه بوده. اما آنچه در اين ادبيات مفقود يا اندك است، حساسيت به تبعيض جنسیتی ا‌ست. در بخش اعظم تاريخ طولانى و حجيم نثر و نظم فارسى اگر نگاه بكنيم، مى‌بينيم كه قلم به دست مردان است. آنچه نوشته و گفته‌اند يا كوشيده‌اند بصورت ارزش‌هاى مقدس و ازلى و ابدى جا بيندازند، ديدگاه مردمحورانه بوده است. ولى آنچه من در اینجا به آن توجه کرده‌ام این است كه هر گاه زنها وارد عرصة ادبيات شده‌اند، کوشیده‌اند صدايشان را منعكس كنند. این صدا در اعتراض به ارزش‌هايى بوده كه سعى می‌شده درباره زنها جا بيندازند. همان طور كه ويرجينيا وولف مى‌گويد تا قبل از دوران معاصر بدليل اينكه زنان از حضور اجتماعى، از استقلال مادى، از امكان سوادآموزى محروم و در حصار خانه بودند، نمى‌توانستند صدايشان را منعكس كننداگر ما تعريف‌مان از فمينيسم، آگاهى به تبعيض جنسيتى و مبارزه براى رفع اين تبعيض باشد، دقيقا مى‌توانيم ادبيات حول و حوش انقلاب و اشخاصى مثل «بى‌بى خانم استرآبادى» و «تاج‌السلطنه» و بعدا «ژاله اصفهانى»، اينها را سردمدار اعتراض برضد اين ارزشها و این تبعیضها بدانيم. بنابراين ما دقيقا مى‌توانيم بگوييم كه چون نوعى آگاهى جنسيتى مطرح بوده و درست گفتمان بوده با ادبيات مردمحور، براى اينكه بخواهند اين تصويرى كه از زنها وجود داشته نقد بكنند. به اين ادبيات مى شود ادبيات فمينيستى گفت.

دويچه‌وله: خانم توكلى ممكن است نمونه‌هايى از شكل اعتراضى ادبيات زنان را در دوران مشروطه نام ببريد؟

نيره توكلى: من در سخنرانى خودم هم نمونه هايى را از ادبيات مردسالار آن دوران برشمردم. مثلا اين نمونه، ”زنان با آن استخوانبندى نازك و لطيف و اندام باريك و ضعيف، نرم بدن، شيرين سخن، نيكو روى، مشكين موى، غنچه دهان، خوش زبان، در دندان، عنابى لبان، سيمين گردن، رقيق القلب، خوشخرام، ريزه اندام، گویی براى غنج و دلال و دلربايى در مقابل مقال خلق شده. از جز جز خلقت آنها پيداست كه فقط براى مصالح و تعيش مردان خلق شده‌اند. ليكن نه مطلقا، بلكه تحت قانونی، بلكه اگر خوب تعقل و تفكر كنيم، محض آبادى دنيا واحيا و بقاى اساس دنيايى كه مايه آن توالد است، آفريده شده و به همين جهات هست كه قوه عاقله‌ى آنها هم مانند قواى ديگر آنها بمثابه مردان نيست. حتا مغز و مخ آنها كمتر از مردان است. لذا بيش از امور خانه‌ دارى و شيردادن و تربيت اطفال و تحمل بارگران حمل بل‌جمله كارهايى كه نزديك است به اعمال حيوانات نبايد از آنها متوقع بود.» اين قسمتى از «رساله حجابيه» ملا عبدالرسول مدنى كاشانى به تاريخ ۱۳۰۵ شمسىا‌ست. بعد نمونه‌هاى ديگرى كه آوردم از ملاهادى سبزوارى، از نصيحت‌الملكوك امام محمد غزالى كه در آن زنها را تشبيه كرده به حيوانات و در واقع در این آثار نشان دادن تصویری از زنان در نظر بوده که بر اساس آن اين موجود فرودست را فقط نعمتى مثل نعمت‌هاى ديگرى به شمار آورند كه براى استفادة انسان- منظور از انسان هم مردان بوده- خلق شده.

در مقابل اين ادبيات جنسيت محور هر كجا كه قلم بدست زنها رسيده در مقابل اين تصور ايستاده اند. براى نمونه كتابى در زمان قاجار نوشته مى‌شود، يعنى حدود ­۳ دهه پيش از انقلاب مشروطيت به اسم «تاديب النسوان» كه اين تاديب النسوان پر از تصاوير اهانت‌آميز از زنان است. مولف تاديب النسوان توصيه‌هايى دارد براى ادب‌آموزى به زنان. البته خود نويسنده هم ، که احتمالا شاهزاده‌ای قاجارى بوده، پيش‌بينى مى‌كند كه اگر اين رساله به دست زنها برسد، «جز فحش چيز ديگرى نمى‌گويند» و سعى مى‌كند كه اسمش ناشناس بماند ­ از جمله توصيه‌هاى اين آقا به زنها اين است كه مى‌گويد، زن بايد فناى محض در اطاعت از مرد باشد و اگر فى‌المثل مرد دستش را گرفته و به آتش اندازد، آتش را گلستان و باغ بشمارد و تخلف از فرمان مرد به قدر يك نفس كشيدن جايز نداند. بعد خانم باسوادى به اسم «بى‌بى خانم استرآبادى»، فرزند سركرده سواران استرآباد، در ۱۳۱۲ قمرى در واكنش به اين تاديب النسوان كتابى مى‌نويسد به اسم «معايب رجال» كه به نظر من اولين اثرى‌ست كه شايد ما بتوانيم اسمش را نقد فمينستى بگذاريم، چون تمام مواردى كه اين شاهزاده قاجارى خواسته بوده به زنان نسبت بدهد، بى‌بى‌خانم سعى كرده جواب بدهد. مثلا در جواب همين تاديب النسوان كه گفته بوده زن را مى‌شود در آتش انداخت و نبايد اعتراضى بكند، جواب داده و گفته است كه ”به به! مولانا. تو با اين فهم و ذكا اگر كتابى نمىنوشتى چه مى‌شد؟ چه بسيار مردان غدار تبه‌روزگار كه مى‌‌گردند زن با مال و جلال پيدا كنند و ببرند. پس از آن به هر مكر و حيله و ظلم و ستم مال ايشان را بستانند و سفيهانه خرجهاى بى‌مصرف و هرزگى‌هاى بى‌معنى كنند.“ اين خانم بى‌بى استرآبادى هم با طنز و هم با شعور و آگاهى اجتماعى بالا و همدلى با زنها سعى كرده تمام مواردی را كه مردان در اين عصر به زنها ‌توهين مى كردند و در تاديب النسوان به زنها روا داشته بوده، جواب بدهد.

دويچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وله: اين شكل اعتراضى زنان در ادبيات به چه صورت ادامه پيدا كرد؟

نيره توكلى: بعد از اينكه در سالهاى پس از انقلاب مشروطيت زنها متوجه شدند كه در واقع دستاورد چندانى از مشروطيت نصيب آنها نشد، مثل حق راى و حق سوادآموزى و مثلا نخستين مدارسى كه زنان تاسيس كردند با واكنش‌ها و مخالفت‌‌هاى شديد مواجه شد و بارها مدارس سنگباران شد و نخستين زنانى كه مدارس را تاسيس كردند در واقع با بذل جان خودشان سعى مى‌كردند كه اين راه را ادامه بدهند. بعد از انقلاب مشروطيت اين خشم و ناكامى زنها تشديد شد. سپس ما شعرهايى را مى‌بينيم كه مايوسانه تر سروده شده‌اند. تاج‌السلطنه، يكى از دختران ناصرالدين شاه، در همان سالهاى مشروطيت و بعد از آن خاطرات خودش را نوشته و گفته، «افسوس كه زنهاى ايرانى از نوع انسان مجزا شده و جزو بهائم و وحوش هستند و صبح و شام در يك محبس نااميدانه زندگانى مى‌كنند و دچار فشارهاى سخت و بدبختى‌هاى ناگوار عمر مى‌گذرانند. در حالتى كه از دور تماشا مى‌كنند و مى‌شنوند و در روزنامه‌ها مى‌ خوانند كه زنهاى حقوق طلب در اروپا چه قسم از خود دفاع كرده و حقوق خود را با چه جديتى مى‌طلبند. حق انتخاب مى‌خواهند، حق راى در مجلس مى‌خواهند، دخالت در امور سياسى و مملكتى مى‌خواهند و به همين قسم موفق شده‌اند.» بعد اين زنها مى بينند که از انقلاب مشروطيت طرفى نبستند و این غبن را در آثارشان پژواک می‌دهند. مثلا كسى مثل ژاله قائم مقامى با مضامين تازه و بديعى كه در اشعارش بوده اين حسرت زنان را كه سهم‌شان از انقلاب مشروطيت جز بادى سرد در دست نبود به اين صورت بيان كرده: من كيستم، آوخ ضعيفه‌اى بى‌نام و نشان طعن و تسخرى / دردا كه در اين بوم ظلمناك زن را نه‌پناهى‌ داورى. اين واقعيت كه آنان به دليل زن بودن نديده گرفته شده‌اند يا بى‌پناه‌اند، ادامه يافت به نظر من شعر فروغ در واقع اين حسرت را با قوت بيشترى بيان مى‌كند كه مى‌گويد: آن داغ ننگ‌خورده كه مى‌خنديد/ بر طعنه‌هاى بيهوده من بودم/ گفتم كه بانگ هستى خود باشم/ اما دريغ و درد كه زن بودم.

دويچه وله: خانم دكتر توكلى با سپاس از شما.