1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

”دستهای جوان ايرانی امروز آنقدر توانمند هست که بتواند خوبی های بهتری را بسازد”.

مريم انصاری۱۳۸۴ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

”ما با يک شور جمعی مواجه هستيم که می تواند حتا همان جوانی که بهيچ عنوان نه دغدغه ی سياست دارد و نه دغدغه ی اجتماع، دغدغه ی هيچ چيزى ندارد، بجز اينکه خودش راحت تر توی خيابان قدم بزند را، بدنبال خودش بکشد. کمااينکه، امروز وقتى همان سرود «ياردبستانی» با صدای بلند پخش بشود هر جوانی هرجا،حتى توی تاکسی هم نشسته باشد، يکجوری ته دلش را می لرزاند».

https://p.dw.com/p/A6Sp
عکس: DPA

جنبش دانشجويی اگرچه همواره نقش پيشتازی اش را حفظ کرده است، اما در هر دوره مجرايی جديد برای رسيدن به خواستهای خود يافته است. راههای تازه، آدمهای تازه با افکار تروتازه تر. نسل امروز دانشجو در ايران چه می خواهد؟ چگونه می انديشد؟ و منحنی حرکتش بر کدام محور مختصات نشسته است؟ به پاره ای از اين پرسش ها مطبوعات منتشره در دانشگاهها پاسخ می دهند. نشرياتی مانند «دانشگاه و جامعه»، «نسل سوم» و يا «پويان» که نشرياتی اجتماعی ـ فرهنگی ـ سياسی هستند. برای پاسخ به ساير پرسش ها اما از فعالین دانشجويی كه خود دركوران اين جنبش هستند و دستى در اين مطبوعات دارند کمک می گيريم. فريبا دانشجوی رشته ی عکاسی دانشگاه تهران و از فعالين جنبش دانشجويی است . او هدف را چنين توضيح می دهد:

«اصل کار، به نظر من هميشه روی اين بوده که با آن توده ی وسيع دانشجويی که به دانشگاه می آيد و هيچ چيز نمی داند، ارتباط برقرار كنيم. توده اى كه از محيط دبيرستانش وارد دانشگاه می شود و دبيرستانها هم چون مختلط نيستند در فضای خيلی بسته ای بچه ها رشد می کنند، و در واقع وقتی تو وارد دانشگاه می شوی، پا به عرصه ی اجتماع می گذاری. هدف اين است كه سعی کنی آنها را با يک مفاهيم جديدی آشنا کنی، بهشان بگويی تو خواست هايی هم به غير از مسئله ی حجاب داری، تو مثلا می خواهی غذای سلف سرويس دانشگاه ات غذای خوبی باشد. چيزهايی مثل اين يا حتا فراتر از آن، كه اين حق را برای خودت قائلی که هرکسی بتواند کاندیدا بشود و تو بهش رای بدهی».

با اينكه خواستهاى صنفى دانشجويان هميشه ظرفيت فرارويى به خواستهاى سياسى را دارند، اما فريبا اين دو عرصه را از هم تفكيك ميكند و به نتيجه ”جوانى” ميرسد:

«بر فرض مثال تو اعتراض داری برای اينکه، چرا وقتی که من از اين استاد ناراضی ام و کلاس يک نامه می نویسد که ما اين استاد را نمی خواهيم، اما دانشگاه عوضش نمی کند. آنگاه اعتراض ميكنى كه چرا نظر من دانشجو مهم نيست. يا به عنوان مثال، چرا زمين چمن اينطوری ست و يا... البته اينها حتا خواسته های صنفی نمی شود، اينها خواستهای ست که صرفا در حوزه ی دانشگاه مطرح می شود. اما، خواست های سياسی کاملا متفاوت است. چون در ايران هم به نظر من آن چيزی که امروز اسمش را می گذارند جنبش دانشجويی خيلی معنايی ندارد. ما يک جنبش جوان داريم. چون جنبش دانشجويی خواست های صنفی دارد، ولی آن جنبشی که الان امروز روز وجود دارد جنبش جوانان هست، جنبشی ست که خواست های صنفی اش شايد مثلا در اولويت های دهم يا يازدهم آن قرار بگيرد و قبل از آن حداقل برای خودش اولويت های خيلی ارزشمندتری دارد. »

از بحث بر سر ارزشمند”تر” بودن يا نبودن ميگذريم و ميپردازيم يه سوالى شايد با ”الويت” تر و آن اينكه واقعا چه بخشی از دانشجويان به اين فعاليت ها علاقمندی نشان می دهند. گروهی که در آنها با اشتياق شرکت می کنند، چه وسعتی دارد؟ بحث ها، نشريات و گردهمايی هايی که تشکيل می شوند چه درباره ی مسايل سياسی و چه صنفی، با چه بازتابی در ميان انبوه دانشجويان روبرو می گردند؟ و بالاخره، اين جنبشی که از نظر فريبا جنبش جوانان است چه تعداد از جوانان را پشت سر خود دارد؟ فريبا پاسخى ساده دارد:

«مثل همه جای دنيا، مثل هميشه و هميشه. مطمئنا يک اقليتی هست که مسايل سياسی و مسایل صنفی برايشان خيلی ارزشمند است، برايش مهم است، می رود دنبالش، می خواند و می خواهد راجع به آن بداند، يا حتا شروع می کند تاريخ کشورش را بشناسد و بيايد جلو. اين دسته خيلی محدودند، خيلی اقلیت اند ولی آن اقليت، من معتقدم بسيار اقليت تاثيرگذاريست، مثل همه جای دنيا و مطمئنا ما با يک شور جمعی وحشتناک، نمی گويم شعور جمعی، شور جمعی مواجه هستيم که من امروز معتقدم که اين شور جمعی می تواند حتا همان جوانی را که بهيچ عنوان نه دغدغه ی سياست دارد و نه دغدغه ی اجتماع، دغدغه ی هيچ چيزى را ندارد، بجز اينکه خودش راحت تر توی خيابان قدم بزند، اما اين شورجمعی می تواند او را بدنبال خودش بکشد. کمااينکه، امروز وقتى همان سرود «ياردبستانی» با صدای بلند پخش بشود هر جوانی هرجا،حتى توی تاکسی هم نشسته باشد، يکجوری ته دلش را می لرزاند».

فريبا در عين حال معتقد است که يکی از تفاوتهای قابل توجه ميان جنبشى که او آنرا جنبش جوانان مينامد، با آنچه نسل قديمی تر با آن آشنا بود اين است که:

«شايد بيشترين تجمع شان را ديروز می شد در دانشگاهها ديد. امروز نه، در محافل خصوصی».

باز اين سوال پيش می آيد که اين جنبش جوانان، اين جنبشی که در محافل خصوصی شکل گرفته، با هزاران خواستی که برای هر جوان ايرانی مطرح است، با يک دنيا مشکلی که جوان ايرانى با آن درگير است، با آن آرزوهايى كه بديهی ترين چيزها هستند، رفاه، آموزش، تفريح، داشتن کار و از همه مهمتر آزادی و بازهم آزادی، آرى با كمبود يا نبود همه اينها، چگونه راه خود را باز می کند و برای رسيدن از حداقلها به حداکثرها، امروز بر کدام خواست پافشاری دارد؟

«من فکر می کنم که نمی شود خواست مشخصی را برايش مطرح کرد. وقتی به او پوئن می دهی برای يک مدتی ساکت می شود، اما بعد دوباره يک چيز ديگر می خواهد. خصلت جوان همين است. من فکر می کنم، نمی شود اين موجی را که راه افتاده با دادن يک خواست و دو خواست يا اولين خواست و دومين خواست ساکت کرد. چون اولين خواست به معنی اولين اولويت نيست. به معنی اين هست که او فکر می کند و می بيند کدام را الان راحتتر می تواند بگيرد و به خودش ميگويد فعالا آن را بگيرم بعد دومی را می گيرم. يعنی تمامی ندارد».

با اين خواست ها که تمامی ندارند، و نبايد هم داشته باشند، آنهم در ايران امروز که قيد و بندها هم تمامی ندارند، براستی چگونه می توان برخورد کرد. جوانان راه خود را می روند و اينکه راهشان مورد پذيرش قرار بگيرد، موضوعی نيست که آنان را بازدارد، اما‌ حداقل می شود پرسيد انتظارات آنان چيست؟ از مسئولان و دست اندرکاران، و از ”جوانهای” قديم.

«اول از همه بايد زبانشان را خوب فهميد و بعد بهش بها داد، باورشان کرد، و اين را بهشان گفت که من قبول دارم، تو شعور داری، من اين را می پذيرم، تو بعنوان يک انسان، بعنوان يک موجود هوشمندی که قابليت انتخاب دارد، قابليت فکر کردن دارد و حتا قابليت بنيانگذاری يک پايه ی فکری را دارد، به تو بها می دهم، تو را می پذيرم. حالا بيا، کمک کن يک چيزی را درست کنيم. و فکر می کنم که دستهای جوان ايرانی امروز آنقدر توانمند هست که بتواند خوبی های بهتری را بسازد”.