در چيستى بنيادگرايى دينى (بخش سوم)
۱۳۸۴ آبان ۹, دوشنبهاين تعريف از دين به يك نكتهى مهم دومى نيز اشاره دارد: دين نظامى از اعتقادات و مناسك است. بنابراين دين داراى يك ايمان و علم است و همهنگام از يك كِردمان (praxis) زندگى برخوردار است كه اين ايمان را بوسيلهى مناسك معين دينى به جاى مىآورد. امر سومى نيز هست كه نبايد از نگاه دور داشت: چنين ايمانى و چنين كِردمانى گروهى از انسانها را به يكديگر نزديك كرده و ايشان را به شكل جماعتهاى مذهبى و كليسايى پيوند مىدهد كه در مقياسى بزرگتر در اديان شاهد آن هستيم.
تعريف دين ـ جامعهشناسيك را مىتوان به سهولت به توصيفى يزدانشناسانه (تئولوژيك) از دين برگرداند: بر اين اساس ضامن معناى زندگى بطور عام خداوند يا خدايان و يا ديگر قدرتهاى مقدس و بَرين هستند. طبيعى است كه براى فهم معنا ـ پاسخ دينى اهميت ويژه دارد كه ما با يك خداتصوير يكخدايى سروكار داشته باشيم يا چندخدايى.
سرچشمهى علم دينى يا ايمان ـ به زبان يزدانشناسانه ـ نهفته در خود انسانهاى مذهبى نيست. از اين رو اغلب اديان رجوع مىكنند به يك اعلان آفريده يا وحى خداوند يا وحى خداوندان. بنابراين انسانهاى دينى بدنبال هر ايمانى نيستند، بلكه براى ايشان مسئله بر سر ايمان راستينى است كه خدا يا خدايان مورد ستايش ايشان آن را روا و مجاز دانسته است. در اين رابطه سخن از «درستايمانى» (orthodoxy) در دين مربوطه مىرود. منظور از درستايمانى ناميدن رايج يك گروه مذهبى درون يك دين نيست، بلكه درستكيشى هواداران در ايمان و علم دينى است.
كِردمان مذهبى در زندگى روزمره نيز امرى اختيارى نيست، بلكه اغلب برآيند يك سنت ديرين و مقدس است. گاه كِردمان مذهبى، خود بخش بنيادين وحى است، گاه قدمت سنت چند صدساله اصالت اين كِردمان و تطابق آن بر اعتقادات دينى را تأييد كرده و بدان قداست بخشيده است. همانگونه كه «درستدينى» (orthodoxy) علم راستين و ايمان راستينِ دين را تضمين مىكند، «درستكِردارى» (orthopraxy) نيز ضامن عمل راستين و مجاز در جامعهى دينى است.
در پى مبانى و شالودههاى دين و اديان را كه براى مفهوم ما از دين حائز اهميت است، يكبار ديگر جمع مىبنديم:
ـ اديان نظامهاى معنايى هستند
ـ خداـ انگارههاى اديان
ـ اديان به مثابهى نظامهاى وحيانى
ـ روايتِ نوشتارى وحى (انجيل، قرأن)
ـ روايتِ گفتارى/نقلى وحى (سنت)
ـ درستايمانى دين بهمثابهى ايمان راستين
ـ درستكِردارى دين بهمثابهى كِردمان درست در زندگى روزمره.
در پى مىكوشيم اين بنيادها(مبانى و شالودهها)ى دين، بعبارتى بنيادهاى اديان و كليساهاى گوناگون را معيار كاوش خود قرار دهيم. به نظر مىآيد در بنيادهاى نامبرده مهمترين آنها محفوظ و ملحوظ ماندهاند. در بررسى خود خواهيم ديد كه بنيادگرايى دينى در اصل مبارزهاى است بر سر همين شالودههاى بنيادين. ممكن است كه جماعتهاى دينى، همانند بنيادگرايان آمريكا، بنيادها fundamentals را خود تعريف كنند ـ كه در اين صورت بايد بررسيد كه اين بنيادها واقعا تا چه اندازه با بنيادها و شالودههاى دين در تماس قرار مىگيرند ـ ، و يا اينكه بايد اشاره كرد به بنيادهاى ضمنى و پوشيده و مبارزه در راه اين بنيادها در اديان، تا بتوان به درك ريشهاى گرايشها و خطرهاى بنيادگرايانه دست يافت.
روشنسازى در اين زمينه به معناى تعيين مرز ميان بنيادگرايى دينى و ديگر مظاهر بنيادگرايانه در جامعه، دانش يا سياست نيز هست. اغلب چنين است كه ما از مظاهر بنيادگرايانهى هر يك از اديان تحليلى تاريخى، روانشناختى، سياسى، فرهنگى و غيره ارائه مىدهيم. ولى در واقعيت، ما اغلب با يك تنازع پرمهم و ژرفناك سروكار داريم كه ريشه در بنيادهاى واقعى آن دين مربوطه دارد.
۳. گرايشهاى بنيادگرايى در اديان
از تأملاتى كه تا اينجا دربارهى دين مطرح كرديم، مىتوان برخى گرايشهاى و خطرهاى اساسى بنيادگرايىها را تشخيص داد كه در دين و بطور كلى در هر يك از اديان يافت مىشوند. در عمل برخى گرايشهاى اصلى بطور كلى با پديدهى دين در ارتباط هستند و برخى ديگر با تفسير و شكلگيرى بنيادهاى دين در اديان گوناگون.
بطور كلى مىتوان گفت كه خطرها و گرايشهاى بنيادگرايانه ماهيت دين را همواره همراهى مىكنند:
دين بهمثابهى گريزگاه
ديديم كه دين مىخواهد پاسخى باشد به پرسش و تمنّا از پى معناى زندگى . اديان نظامهاى معنا ـ پاسخ تجربهشده هستند. پاسخهايى كه به پرسش از معناى زندگى داده مىشوند، پاسخىهاى قطعى و خدشهناپذيرند. آنكس كه به پرسش از معناى زندگى پاسخ داده باشد، يقين دارد كه پاسخ هم معتبر است و هم قطعى. اعضاى جماعتهاى دينى يقين دارند كه دين ايشان معنا ـ پاسخ معتبر به پرسش از پى معناى زندگى را داده است.
ولى انسان دينى و يا يك عضو جماعت دينى بطور معمول همهنگام در يك جهان سرشار از دگرانديشان زيست دارد. پس از قرار معلوم معنا ـ پاسخهاى گوناگونى ـ دينى، ايدهئولوژيك و يا نوعى ديگر ـ در اين جهان امكانپذيرند. بنابراين مىتوان پرسيد، انسان دينى نسبت به اين دگرنگرىِ به هستى چه رفتارى خواهد داشت؟ رفتارى روادار يا خير؟ اين خطر همواره فرد مؤمن را تعقيب مىكند كه پاسخى كه او بدان يقين دارد و آن را قطعى مىشمارد را نه تنها براى خود معتبر بداند، بلكه پهنهى اعتبار آن را به دگرانديشان و مؤمنان ديگر اديان گسترش داده و به ايشان تحميل كند. بطور كلى، دين در خطر مطلق شمردن پاسخهاى خود است.
ادامه دارد
برگردان: داود خدابخش