"در فرانسه همه چیز بسیار شکننده است"
۱۳۸۶ خرداد ۲۸, دوشنبهدویچه وله: دو انتخابات ریاست جمهوری و پارلمان در فرانسه به فاصله حدود یکماه و با نتایج تقریباً مشابه، ظاهراً نشان از رویکرد آگاهانه بخش بزرگی از مردم فرانسه به یک بلوک سیاسی و یک برنامه سیاسی است. وجوه اساسی این برنامه چیست؟
دکتر سعید پیوندی: راست فرانسه از ماهها پیش از انتخابات نکات اصلی برنامهاش را مطرح کرد و برروی آنها تبلیغات زیادی هم انجام داد. این برنامه بخشهای متعددی را در بر میگرفت از جمله در حوزه بازار کار، مالیاتها، کمکهای اجتماعی، مهاجرت، دانشگاهها و مدارس و نظام قضایی. در حوزه اقتصادی اصلاحات مورد نظر جناح راست، قوانین کار و نظام دستمزد را به میان میکشد در جهت کم کردن هزینه کار و قوانین حمایتی. رهبران راست به برنامههای تونی بلر و یا تجربه هلند و دانمارک اشاره میکنند که در رابطه با بازار کار با هدف کاستن از قوانین سختگیرانه است تا کارفرمایان را به استخدام افراد جدید بدون ترس از هزینههای سنگین یا قوانین حمایتی تشویق کنند. سارکوزی، بدون آنکه قانون ٣٥ ساعت کار در هفته را که توسط دولت سوسیالیست به اجرا گذاشته شد، زیر علامت سئوال ببرد با طرح امکان اضافه کاری برای کسب درآمد بیشتر راه را برای افزایش دوباره ساعات کار هفتگی باز کرد. شعار اصلی سارکوزی "کار بیشتر درآمد بیشتر" و "درآمد براساس شایستگی" است. در زمینه مالیاتها، راستها برنامه سبکتر کردن مالیات بر ثروتها و درآمدهای بزرگ را دارند که به بخاطر سنگینی مالیاتها از فرانسه فرار میکنند. راستها همچنین خواهان کاستن از برخی از مالیاتها مانند مالیات بر ارث هستند که بیشتر به طبقات متوسط و مرفه ربط پیدا میکنند. در زمینه هزینههای عمومی، بلوک راست پیشنهاد کاستن آنها، تحمیل انظباط مالی شدیدتر در بخش هزینههای عمومی، بازبینی کمکهای اجتماعی و کوچک کردن دولت را طرح میکند. برای مثال سارکوزی پیشنهاد میکند که به ازای هر دو کارمند بخش دولتی که بازنشسته میشوند فقط یک نفر جدید استخدام شود. بخشهای دیگر برنامه راست به سختتر کردن قوانین مهاجرت و سختگیری بیشتر درباره خارجیها، مدرنیزه کردن دانشگاهها و یا اصلاح نظام قضایی مربوطند. زمینه دیگری که راست در برنامه خود بروی آن تبلیغ زیاد کرده است، گذراندن قانونی برای تامین خدمات حداقل در زمان اعتصابات بویژه در حوزه حمل و نقل است که در گذشته همواره نارضایتیهای عمومی فراوانی را به دنبال داشته است. برخی از این اصلاحات در کشورهای دیگر هم مطرحاند و برخی دیگر بیشتر به سنتها و واقعیات جامعه فرانسه بازمیگردند.
خود سارکوزی و شخصیت وی در این پیروزی چه نقشی داشت؟
باید توجه کرد که هنر راست فرانسه به رهبری سارکوزی این بود که با وجود حضور در دولتی که محبوبیت چندانی نزد افکار عمومی نداشت، توانست خود را نامزد اصلاحات و "گسست" از وضعیت فعلی جلوه دهد. تصویر سارکوزی بعنوان فردی جوان و پرانرژی و بویژه مخالف مهاجرت و کسی که علیه بزهکاری و ناامنی در محلات مردمی مبارزه میکند، به این برنامه اعتبار بیشتری داد. بخشی از افکار عمومی خواهان اقتدار بیشتر دولت و حمایت از "هویت فرانسوی" بود که به نظر آنها بخاطر گسترش اروپا و مهاجرت گسترده و حضور خارجیها مورد تهدید قرار گرفته است. سارکوزی از طریق این نوع شعارها توانست از جمله در میان محلات مردمی هم نفوذ کند و بخصوص آرای راست افراطی و نژاد پرست را بسوی خود جلب کند. فراموش نکنیم که از نظر ارتباطات و نوع شعارها و رابطه با انتظارات مردم و خواستهای افکار عمومی سارکوزی با مهارت زیادی عمل کرد و بخشی از پیروزی او را باید مدیون توانایی او و حزبش در این زمینه دانست. نزدیکی و دوستی او با صاحبان رسانههای خصوصی البته در بوجود آوردن این تصویر مثبت بیتاثیر نبودند. همزمان او در گذشته نشان داده است که گاه بسیار افراطی و تکروانه عمل میکند و خودخواهیهای او میتوانند به صورت دشمنان مهم سیاسی او عمل کنند حتی در چارچوب حزب خودش. این داده در حالی اهمیت پیدا میکند که رئیس جمهوری قصد دارد در چهارچوب دولتی، سیاست خود را پیاده کند که فراتر از احزاب راست عمل کند و بنوعی فراگیر و تخصصی باشد.
در پی دو انتخابات اخیر و پیروزی سارکوزی، ظاهراً برای نخستین بار پس از سه دهه، قدرت سیاسی و قدرت قانونگذاری یکپارچه به دست یک حزب یا یک بلوک سیاسی افتاده است. حال چه تغییر و تحولاتی در انتظار فرانسه است؟
البته مجلس جدید تعداد کمتری نماینده راست نسبت به مجلس قبلی دارد. حزب آقای سارکوزی با اعلام نتایج انتخابات روز گذشته حدود ٤٠ کرسی نسبت به مجلس پیشتن را از دست داده است. در برابر، چپها یعنی حزب سوسیالیست از کرسیهای بیشتری برخوردار شدهاند. بویژه دور دوم انتخابات و موفقیت نسبی چپ سبب شد از بلندی "موج آبی رنگی" که از آن صحبت میشد کاسته شود. البته راست در ۵ سال گذشته هم مجلس و ریاست جمهوری را یکجا در اختیار داشت. تغییراتی که در انتظار فرانسه است به نظر من بیشتر شامل اصلاحات لیبرالی میشود که سارکوزی با تکیه بر اکثریتی که در مجلس دارد در پی اجرای آنهاست. به عبارت دیگر در جامعه فرانسه، نقش دولت رفاه و بعد "اجتماعی" حکومت کم رنگتر میشود و سرمایه از قدرت بیشتری برخوردار شد. راستی که سارکوزی نماینده آن است، بر خلاف راست سنتی فرانسه که شیراک آنرا نمایندگی میکرد، از راست بودن خود احساس خجالت نمیکند و آنرا حتی به رخ میکشد. همین روایت در مورد رابطه با امریکا وجود دارد که رئیس جمهور جدید نگاهی کمتر "گلیستی" به کشور جورج بوش دارد. سرانجام باید گفت که در فرانسه نگاه به اروپا در جهت تقویت سیاستهای ناسیولیستی تغییر خواهد کرد و دست کم اروپای به شکلی که در سالهای ٩٠ فکر میشد، بهوجود نخواهد آمد.
فرانسه با این انتخابات بنوعی از نظر سیاسی بیش از هر زمان دو قطبی شده است و در راست و چپ آن دو حزب پر قدرت شکل گرفتهاند. دست کم تا زمانی که قانون انتخابات به صورت کنونی که بر پایه کسب اکثریت مطلق قرار دارد و احزاب کوچک را به حاشیه میراند فضای سیاسی فرانسه بسوی دوقطبی شدن بیشتر پیش میرود و امکان رشد نیروهای میانه و یا رادیکال در دو بخش راست و چپ از نظر قانونی، سد میشود. هر چند در جامعه، همانگونه که در آرای بالای فرانسوآ بایرو که در دور اول انتخابات ریاست جمهوری شاهدش بودیم، تمایل جدی برای پرهیز از دو قطبی شدن وجود دارد. نکته دیگری که در این تحول مهم است، تقویت نظم و سازمان سیاسی کنونی فرانسه بر محور رئیس جمهور و قوه مجریه و قدرت کم قوه مقننه است. بنطر میرسد انتخابات اخیر فرهنگ بناپارتیستی فرانسه و نقش مرکزی رئیس دولت را تقویت کند. شخصیت و جایگاه سارکوزی به این پدیده دامن خواهد زد. انتخابات اخیر شانس اصلاح نظام سیاسی فرانسه در جهت تمرکز زدایی و توزیع بهتر قدرت و کاهش وزن قوه مقننه و دمکراتیک کردن ساختار کلی بسیار کم کرده است.
جامعه فرانسه از سنت قوی مقاومت و اعتراض و شورشگری در برابر سیاستهای ناهمخوان با منافع خود برخوردار است، آن بخش از جامعه که مخالف برنامههای سارکوزی است، در برابر اقدامات او که "راستگرایانه" و "محافظهکارانه" توصیف شده، چه واکنشی نشان خواهد داد؟
سارکوزی با تکیه بر آرای بالای خود و نیز با اتخاذ تاکتیک جدیدی که شامل همکاری با برخی چهرههای چپ و میانه رو و یا مستقل میشود قصد دارد از بهوجود آمدن اپوزیسیون خیابانی و کشاندن مردم به تظاهرات جلوگیری کند. در فاصلهی دو دور انتخابات طرح بحث احتمال بالا رفتن نرخ مالیات بر کالا و بهدنبال آن پائین آمدن چشمگیر آرای راست در دور دوم، یکبار دیگر نشان داد که پیش بردن اصلاحات در جامعه فرانسه همیشه کار دشواری است. یعنی حتی اگر دولتی بتواند این کار را انجام دهد این به قیمت از دست دادن محبوبیت او تمام خواهد شد. چیزی که ما در بیست سال گذشته شاهد آن بودیم. دولت قبلی که بعد از پیروزی شیراک و موفقیت بزرگ راست در انتخابات بروی کار آمد، در عرض دو سال بهخاطر پیش بردن برخی اصلاحات به غیر محبوبترین دولت فرانسه در ربع قرن گذشته تبدیل شد و یکی از کسانی که معمار آن اصلاحات بود، یعنی آقای فیون، اکنون در مقام نخست وزیری قرار دارد. در فرانسه همه چیز بسیار شکننده است و موفقیت اصلاحات مورد نطر راست به رفتار دولت و رابطه او با سندیکاها و اپوزیسیون و افکار عمومی بستگی دارد. موفقیت نسبی چپ در دور دوم و حضور یک اپوزیسیون قدرتمند در پارلمان بطور پارادکسال شاید به سود برنامههای راست باشد. چرا که چپ در پارلمان کمتر از چپ زخم خورده و تحقیر شده در خیابان میتواند برای پروژه رئیس جمهور جدید خطرناک باشد. بهویژه آنکه بر خلاف آلمان و کشورهای شمال اروپا سنت پیدا کردن راه حل اصلاحات از طریق مذاکره و تفاهم ملی در فرانسه بسیار ضعیف است.
فرانسه البته نیاز به اصلاحات پردامنهای دارد در زمینههای مختلف. بحث بر سر این است که این اصلاحات باید چگونه و با چه آهنگی انجام شوند. برای مثال قرض دولت فرانسه از ١٠٠٠ میلیارد یورو فراتر میرود و هر دولتی که برروی کار آید، باید فکری برای این قرض بکند. نرخ بیکاری و یا کسری صندوق تامین اجتماعی و بیمه عمومی، مشکلات زیست محیطی، وضعیت دانشگاهها و مسئله ناامنی در شهرهای بزرگ و شرایط مهاجران مثالهای دیگر هستند.
نگاهی هم بیاندازیم به بلوک چپ فرانسه: دلایل کاهش نفوذ و شکست بلوک چپ در فرانسه چیست؟
چپ فرانسه بصورت پراکنده و بدون یک برنامهای که بتواند در افکار عمومی بازتاب مثبتی گستردهای پیدا کند، پا به مبارزه انتخاباتی گذاشت. به نظر میرسد برنامه چپ به نگرانیها و انتظارات جامعه پاسخ نداده است. پراکندگی چپ شامل جناحهای درون احزاب سیاسی چپ هم میشد. برای مثال، رهبران مهم حزب سوسیالیست و یا شخصیتهای اصلی چپ، بطور فعال از خانم رویال حمایت نکردند. همزمان تمایل آشکار او به احزاب میانه، سبب میشد که چپ رادیکال نسبت به او بسیار انتقادی باشد. به نظر من چپ در این انتخابات فاقد برنامه روشن و قابل فهم برای همگان در زمینههایی بود که برای مردم اهمیت داشتند. چپ، حتی توانایی برخورد انتقادی قانع کننده به برنامه سارکوزی و نقد موثر و روشن برنامه دولت را نداشت. اگر مجموع آرای چپ را نسبت به ٢٠ سال قبل مقایسه کنیم، باید بگویم ریزش ١٠ درصدی، حکایت از آن میکند که از نفوذ چپ در جامعه کاسته میشود. در دور اول انتخابات ریاست جمهوری مجموعه آرای ٦ نامزد احزاب چپ از ٣۵ درصد فراتر نرفت. به نظر من چپ با وجود نفوذ و مشروعیت تاریخی خود قادر به درک تغییرات جامعه شناسانه مهم فرانسه نیست و با ابزار و ایدئولوژی گذشته به سراغ مسائل امروز میآید. بوجود نیامدن یک جنبش سوسیال دمکراتیک از جنس مدرن و یا چپ جدید پساکمونیستی از نشانههای این تحول کند ذهنی و فرهنگی هستند. این بدان معناست که اصلاح تفکر چپ و تعریف و بازتعریف برنامه چپ در قرن بیست و یکم باید در دستور کار احزاب قرار گیرد. بحث بر سر این است که چپ بهدنبال کدام پروژه سیاسی است، چه برنامهای برای اقتصاد دارد و چگونه میخواهد هدفهای دولت رفاه را با الزامات اقتصادی و روندهای جهانی شدن آشتی دهد.
در بلوک چپ ظاهرا وضع حزب کمونیست از همه بدتر است. این حزب اکنون هر چند بطور کامل حذف نشد و در پارلمان حضور دارد اما تعداد کرسیهایش بسیار کاهش یافت. چرا این حزب با آن گذشتهی درخشان و محبوبیت قابلتوجه در میان مردم، بدینجا رسید؟
سئوال جالبی است. آنچه درباره چپ گفته شد درباره حرب کمونیست با شدت بیشتری صدق میکند. با آنکه حزب کمونیست موفق شد تا حدودی از شکست کامل فرار کند ولی ریزش منظم آرای این حزب نشان از بحران عمیقی دارد که چپ رادیکال در کشورهای پیشرفته با آن روبروست. نکته اول به برنامه حزب کمونیست مربوط است. شعارهای اصلی این حزب گاه به مسائلی مربوط میشود که دغدغه گروه کوچکی از جامعه است. برای مثال بالا بردن حداقل دستمزد که سالهاست نقش محوری را در شعارهای حزب دارد مسئله چند درصد از افراد جامعه است؟ نکته دوم در کاهش محبوبیت حزب کمونیست به فعال شدن احزاب رادیکال دیگر چپ و پیشرفت چشمگیر آنها برمیگردد که بخشی از آرای حزب کمونیست را بخود اختصاص میدهند. نکته مهم دیگر و شاید اساسی از نظر برنامهای و نظری جدا شدن دیرهنگام حزب کمونیست از احزاب کمونیست کشورهای سوسیالیستی و مقاومتش در برابر اصلاحات درونی و ریزش درونی نیروهایی بود که با استالینیسم و یا تفکر دگماتیکی مارکسیستی فاصله میگرفتند. حزب بجای تبدیل شدن به محلی برای این بحثهای کلیدی، به طرد منتقدین دست زد. نکته چهارم در کاهش آرای حزب کمونیست، همچنین به کاهش وزن طبقه کارگر و دور شدن بخشی از گروههای مردمی از این حزب هم مربوط میشود. حزب کمونیست با سنتها و تجربههای مهم خود میتواند به فضایی برای گردهمآیی چپهای رادیکال تبدیل شود ولی ویژگی چپهای رایکال در فرانسه مانند بسیاری از کشورهای دیگر عدم توانایی در پذیرش عملی کثرتگرایی درونی و گذشتن از منافع گروهی و فردی است. در انتخابات ریاست جمهوری ماه گذشته ۴ نامزد چپ رادیکال، در مجموع ۸ درصد رای آوردند، در حالیکه تنها شعار آنها مبارزه علیه برنامه سارکوزی بود.
دو انتخابات اخیر در فرانسه نوعی شکست بزرگ برای راست افراطی هم بود؟
بدون تردید انتخابات اخیر مرحله مهمی در حیات راست افراطی و نژادپرست هم بشمار میرفت و حدود نیمی از آرای خود را از دست داد و به نیروی حاشیهای تبدیل شد. بخشی از این آرا را سارکوزی با طرح شعارهایی علیه مهاجرت و ناامنی، از آن خود کرد. باید به انتظار انتخابات محلی بعدی بود، برای داوری قطعی درباره میزان سقوط واقعی این حزب.