خدیجه مقدم: جرم من مهمانی گرفتن در خانهام بود!
۱۳۸۷ فروردین ۲۹, پنجشنبهبازداشت خدیجهی مقدم که اعتراض بسیاری از فعالان حقوق بشر و آزادیهای اجتماعی در داخل و خارج کشور را در پی داشت، ساعت شش بعدازظهر روز چهارشنبه پایان یافت. خانم مقدم به جرم اقدام علیه امنیت ملی، تشویش اذهان عمومی و تبلیغ علیه نظام بازداشت شده بود.
دویچهوله: خانم مقدم، شما با قرار وثیقه آزاد شدید یا کفالت ؟
خدیجه مقدم: من با قرارکفالت آزاد شدم.
این قرار چقدربود؟
وثیقه صد میلیون تومان بود که من نپذیرفتم، برای این که در واقع حق خودم نمیدانستم که با وثیقهی صدمیلیون تومانی بخواهم آزاد بشوم تا زمان دادگاه. چون برای قاتلین هم این میزان را تعیین نمیکنند. با قرار کفالت یکی از دوستانم که دبیر بازنشستهی آموزش و پرورش هست آزاد شدم. چون کفالت همسرم را هم قبول نکردند.
در این مدت نه روزی که در بازداشت بودید، آیا مورد بازجویی قرار گرفتید؟
بله، بارها و بارها. من فکر میکنم شاید هفت هشت بار بازجویی شدم. (این بازجویها) هم از پلیس امنیت، هم از دادستانی و هم از ادارهیاطلاعات بود.
سوالاتی که موقع بازجویی از شما میشد، بیشتر حول چه موضوعاتی بود؟
حول فعالیتهای من در جنبش زنان و کمپین بود.
در رسانهها منتشر شده که بیشتر بازجوییها روی این مسئله متمرکز بودند که شما چرا میهمانیهایی میدهید و اعضای کمپین را به خانهتان دعوت میکنید، آیا درست است؟
بله. در واقع بهانه همین بود. ولی خب این که کار غیرقانونی نیست. بههرحال ما در چهاردیواری خانهمان میتوانیم مراسم جشن و عروسی و عزا داشته باشیم، میهمانی و تولد داشته باشیم، نشست داشته باشیم و مطالعه بکنیم با دوستان. این یک حق شهروندی است که هیچ کس نمیتواند از ما بگیرد. در واقع به نظر من میخواستند بگویند ما میتوانیم شماها را محدود بکنیم. ولی خوشبختانه به هرحال حقانیت من ثابت میشود، و نه فقط حقانیت من، ( که حقانیت) همهی دوستان و همهی فعالین ثابت میشود. ما قانون اساسی داریم، مادهی ۲۷ قانون اساسی به ما تجمع در فضای عمومی را هم اجازه میدهد، چه برسد به یک نشست در داخل منزل.
درست است که شما تمام این نه روز را در وزرا بودید و روز آخر را به اوین منتقل شده اید، درست است؟
بله. من هفت روز در وزرا بودم و دو روز در اوین.
در بند عمومی؟
بله، در بند عمومی بودم. و نکتهی جالب این بود که چون قبلا برای آزادی زنان زندانی، بهخصوص زنانی که هیچگونه حامی و پشتیبانی نداشتند، خیلی تلاش کرده بودم، یکی از مددکاران زندان اوین، برایم خیلی جالب بود، وقتی توی راهرو من را دید سلام و علیک کرد. گفت، خانم مقدم برای مددکاری تشریف آوردید؟ گفتم، نه من زندانی هستم. خیلی ناراحت شدند. پرسنل زندان اوین واقعا باورشان نمیشد. بههرحال ما ارتباطاتی داشتیم برای کمک به زندانیانی که هیچگونه حامی و پشتیبانی ندارند. و این برای من خیلی جالب بود و خیلی خوشحالکننده بود که میدیدم جامعه چقدر متوجه است که بههرحال ما داریم چه کار میکنیم و یکجایی این جواب را پس میگیریم. از بدو ورود من به اوین واقعا قدردانی کردند از من، تا وقتی که میخواستم خارج بشوم. و من واقعا از پرسنل زن که در اوین مشغول کار هستند، از زنان پلیسی که در وزرا مشغول کار و زحمت هستند، واقعا ممنونم که اینقدر اینها متوجهی حقوق خودشان و متوجهی فعالیتهای ما هستند و خودشان شرمنده بودند. میگفتند، ما شرمندهایم که شما بهخاطر حقوق ما دارید فعالیت میکنید و ما باید این در را بر روی شما قفل کنیم. با معذرتخواهی همیشه در را قفل میکردند و این برای من واقعا یک خسته نباشید بزرگ بود.