1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

خاطرات چند شخصيت ايرانى از پايان جنگ جهانى دوم

اسكندر آبادى۱۳۸۴ اردیبهشت ۲۴, شنبه

شصت سال از پايان جنگ دوم جهانی می گذرد. جنگی که تنها اروپا را به آتش نکشید، بلکه باعث کشته شدن ۶۰ ميليون انسان در سراسر جهان گرديد. در اينجا از ديدگاه چند شخصيت سياسی ايرانی که در اروپا زندگی می کنند به اين پديده ی تاريخی نگاهی می افکنيم. به اين منظور با ۳ شاهد عينی آنزمان گفتگوهايی داشته ايم که چکيده هايی از آنها را در اين جا می آوريم.

https://p.dw.com/p/A7WP
عکس: RIA Novosti

با فتح استالينگراد توسط ارتش سرخ در سال ۱۹۴۱ برابر با ۱۳۲۰ خورشیدی آلمان نازی در سراشيبی شکست افتاد. روسای دولتهای امريکا، شوروی و انگليس در همان سال در تهران به شور نشستند تا سرنوشت سياسی جهانی پس از جنگ را بررسی کنند و محدوده ها و اختيارات هر قدرت سياسی را تا حد امکان معلوم سازند. رضاشاه از جمله به اتهام همکاری غيرمستقيم با آلمان نازی و امکان پيوست ايران به متحدين مجبور به کنارگيری شد و کتاب ديکتاتوری ۲۰ ساله را بست. پس از آن از يک سو، قوای روسی و انگليسی ايران را که در جنگ اعلام بی طرفی کرده بود عملا زير اشغال خود درآوردند و از سوی ديگر، فعاليت های سياسی و حزبی آزاد اعلام شد و مردم دسته دسته به نيروهای ملی گرا و چپ رو کردند. بطوريکه انور خامه ای در خاطرات خود نوشته است: «در تظاهراتی که يک هفته پس از اعلام جنگ جهانی توسط حزب نو پای توده ی آنزمان برگزار شد، بيش از ۵۰ هزار نفر شرکت کردند».

بابک امير خسروی که در آنزمان ۱۸ سال داشت از کسانی بود که به حزب نوپای توده روی آورد. او درباره ی اطلاع خود از پايان جنگ و اثرات آن می گويد:

«من شخصا جريان قطع جنگ و تسليم آلمان را آنزمان در سنين جوانی که ۱۸ـ ۱۷ سال داشتم از طريق روزنامه «ايران ما» مطلع شدم. «ايران ما» يک روزنامه ای بود که توسط جوانان روشنفکر و باسواد و ملی ايران منتشر می شد و خيلی نقش مهمی در بين جوانان و روشنفکران داشت. البته از راديو هم من شنيدم و به اين ترتيب از پايان جنگ مطلع شدم. اما، اين نکته را عرض کنم که جريان پايان جنگ انعکاس گستر ويژه ای در جامعه ی آنروز ايران نداشت، یعنی تا آنجايی که من بخاطر دارم. برای اينکه اولا، ايران وضعيت اش مثل وضعيت اروپا نبود. در اروپا جنگ بود، دائم مردم زير بمبارانها و ويرانی ها و دربدری ها قرار داشتند و طبيعی بود که تحت اين وضعيت يک نوع آرامش خاطر و احساس امنيت ايجاد می کرد، ولی در ايران، در آنزمان، هنوز ارتش سرخ، ارتش بريتانيا و آمريکا حضور داشتند و مملکت بهرحال اشغال نظامی شده بود. از اين نقطه نظر در پانورامای سياسی ـ اجتماعی آنروز چندان تغيير خاصی را ما مشاهده نکرديم، يعنی من بخاطر ندارم. در ابتدای جنگ حتا مدتها قبل از آن ايرانی ها سخت طرفدار آلمانی ها بودند. آلمان ها به ۲ دشمن تاريخی ايران، يعنی روس و انگليس اعلان جنگ داده بود و تبليغات آنها در آنزمان بسيار قوی بود و به دل می نشست. من بخاطر دارم که می گفتند هيتلر همان حيدر است، ژرمن همان کرمان است و آلمانی ها هم مثل ما آریايی هستند و برای نجات ايران خواهند آمد. حتا تبليغ می شد ۱۷ شهر قفقاز را به اينها خواهند داد و از اين قبيل. لذا، مردم شناخت درستی از فاشيسم و نازيسم نداشتند».

از آقای اميرخسروی پرسيدم، آيا کسانی بودند که در رابطه با جنگ جهانی دوم دستگير شده باشند يا در رابطه با پشتيبانی از نازيها:

«در زمان رضاشاه تعدادی در زندان بودند. اينها بعد از شهريور ۲۰ آزاد شدند. بعد هم در جريان اشغال ايران تعداد نسبتا قابل توجهی از ناسيوناليست های ايرانی با طيف های گوناگون اينها را دستگير کردند و فکر می کنم تبعيد کردند به کاشان، مثلا از جمله سرلشگر زاهدی بين آنها بود و فکر می کنم آيت کاشانی را هم در همين زمينه تبعيد کردند از ايران و اقدامات خيلی گسترده ای انگليسی ها انجام می دادند. برای اینکه جلوی تبليغات را بگيرند. طبيعی ست که اينها بتدريج و بويژه پس از پايان جنگ آزاد شدند».

رازی ابراهيم زاده که در زمان پايان جنگ ۱۹ ساله بود اخيرا دو کتاب از خاطرات خود انتشار داده است. او درباره ی احساسات خود و مردم در زمان پايان جنگ می گويد:

«در زمان جنگ تمام ملت ايران از صدماتش بی بهره نبودند، ولی در زمانی که متفقين آمدند ايران، سال ۲۱ـ ۲۰، گفتند که يک ستون پنجمی در ايران دستگير شده است. گويا می خواستند پل ورسک را منفجر بکنند. اينطوری شنيدم و حتا نوشتند توی روزنامه های آن دوره. ولی اينطور کسی را من اصلا نشنيده ام. اينکه می گويند مردم عادی را دارم می گويم. ممکن است سرمداران بدشان نمی آمد. ايران بيهوده نام پل پيروزی نگرفت. صدمات جنگ از همان آغازش به مردم ايران رسید. از همان آغاز جيره بندی ها شروع شد، کمبود نان، کمبود همه چيز. ضربه های جنگ غيرمستقيم بر پيکر ملت ايران خورد. در آن دوره، بعد از اینکه متفقين آمدند، درهای زندانها باز شد، زندانيان سياسی آزاد شدند، در همان سالها احزاب سياسی تشکيل شدند. احزاب کوشش می کردند در روشنگری مردم و جنبش صلح جويانه که در سطح جهان بود، بخصوص در ايران وسعت وسيعی داشت. هنوز در دوران پيشرفتهای آلمان فاشيسم بود که حتا جمعيت صلح تشکيل شد و...».

محسن موقر از دوران جوانی صاحب امتياز و ناشر روزنامه ی «مهر ايران» بوده است. او که در ۴ دوره از سوی مردم خوزستان نماينده ی مجلس شورای ملی بوده در زمان پايان جنگ دوم جهانی تازه از کلاج آمريکايی ها در تهران و اصفهان فارغ التحصيل شد و برای اداره ی يک شرکت تاسيساتی به خوزستان رفته بوده است. موقر که در آنزمان عضو حزب «ايران» و از ناسيوناليست های آن دوره بحساب می آمده است درباره ی اثرات جنگ جهانی می گويد:

«بعد از سال ۱۳۲۴، کاملا خوب يادم هست، من آنموقع اهواز بودم وقتی جنگ تمام شد. در زمان جنگ يک عده ای را گرفتند و گفتند اينها با آلمانی ها همکاری می کردند. که سرلشگر زاهدی هم می دانم جزوشان بود. يک عده ی زيادی از رجال مملکت را متفقين گرفتند. زندان بودند. بعد از اينکه جنگ تمام شد اينها را آزاد کردند. وقتی متفقين به ايران حمله کردند، سربازان متفقين تمام آذوقه های گندم را می خريدند. در نتيجه قحطی آمد، آنهم قحطی خيلی شديد، يعنی نان توی نانوايی ها نبود. خيلی کم. بعد هم نانها همه کيفيت شان خراب شده بود. نانها همه سياه رنگ، بدمزه. مردم از نظر آذوقه خيلی در فشار بودند و جنس ها خيلی در زمان جنگ گران شده بود، چون چيزی وارد نمی شد. دوره ای بود که برای مردم خيلی سخت بود. بتدريج بعد از يکی، دو، سه سال کم کم دومرتبه وضع بهتر شد. زمان جنگ متفقين لهستانی ها را به ايران می آوردند. آنوقت اين لهستانی ها ميکروب تيفوس را با خودشان آوردند که ايرانی ها، يک عده ی زيادی در اثر تيفوس در زمان جنگ کشته شدند.