«جوانان پاسدار آیندهی موسیقی ما هستند» · گپی با ناصر مسعودی
۱۳۸۷ تیر ۴, سهشنبهاصغر بهاری، مهدی خالدی، حبیب الله بدیعی، جواد معروفی، فرهنگ شریف و مرتضی حنانه از جمله هنرمدان سرشناس موسیقی ایران هستند که ناصر مسعودی با آنها همکاری داشته است. مسعودی به تازگی سفری به فرانسه و آلمان داشت. او در گپی با برنامه «عصر شنبه» دویچه وله از گذشته و حال خود میگوید.
دویچه وله: اولین جرقههای موسیقایی کی به ذهن و سراغ شما آمد و کی متوجه شدید یک خوانندهی خوشصدا هستید؟
ناصر مسعودی: از سال ۱۳۲۳ و ۲۴ از دبستان این احساس که میتوانم کاری انجام بدهم شروع شد و چون در خانوادهی من هم صدا تا اندازه ای وجود داشت و دوستان و خانواده ام نیز اهل موسیقی بودند، در عین حال که به خاطر شرایط مذهبی خیلی محدودیت داشتند، عشق به موسیقی در وجودشان بود. خواهرم خوب میخواند، برادر بزرگم نیز میخواند و من خیلی تشویق شدم به این هنر گرایش پیدا کنم. همینها سبب شد که دنبال این کار را بگیرم.
دویچه وله: یکی از فرازهای کار شما طبیعتا موسیقی گیلان و گیلکی است. گمان میکنم اولین کارهای محلیتان را روی صفحه ضبط کرده بودید، از جمله «شالمان لاکوی» یا همان ترانهی «بنفشه گل» که سالهای سال گل کرد و بعدها اجراهای مختلفی از آن شد، و یک کاری که من نمیدانم اسمش چیست، همان که «دیل واپسی نارم که تا فصل بهاره» که اول با رضا ورزنده و گمان کنم حسین تهرانی اجرا کرده بودید. خودتان از اولین کارهای رادیویی و ضبطهای صفحهتان یادتان هست؟ آیا همینها بودند یا پیش از اینها هم ترانههایی بود؟
ناصر مسعودی: باید بگویم من از کسانی بودم که در افتتاح رادیو رشت جزو خوانندههای اولیه بودم. قبل از این هم روزهای پنجشنبه برنامهایی در ارتش »یعنی رادیو ارتش» بود با یک فرستندهی مخابراتی که مستقمیماً یعنی زنده و بی هیچ ضبطی اجرا و پخش میشد. من از آنجاها شروع کردم. این کارهایی که یاد کردید هم جزو همانها بود. البته «شالمان لاکوی» کمی تاریخاش با آنها فرق میکند، ولی اینها جزو کارهایی بود که من از سال ۱۳۳۶، سالی که رادیو رشت افتتاح شد، در آنجا خواندم. ملودیهای بعضی از این کارها ساختهی هنرمندانی بوده که خوشبختانه هنوز هم در قید حیاتاند. اینها خیلی باذوق بودند.
دویچه وله: خوب است اگر برخیشان را نام ببرید. مثلا «شالمان لاکوی» را کی ساخته یا «بنفشه گل» را؟
ناصر مسعودی: ملودی «شالمان لاکوی» را خودم ساختم و سال ۱۳۴۱ در رادیو ایران خواندم. شاید بیش از ۵۰ تا از آهنگهای کارهایم را خودم ساختهام. «بنفشه گل» جزو کارهایی بود که در دوران جوانی، پیش از ازدواج، خوانده بودم با این هدف و نیت که اگر خدا دختری به من داد، اسمش را بنفشه بگذارم. خواندن »بنفشه گل» سال ۱۳۳۷ بوده، ولی تولد دخترم سال ۱۳۴۳. به همین دلیل اسم آن دخترم را گذاشتم بنفشه. و اّما آهنگ «دلواپسی» مال آقای امانی بود که از هنرمندان بنام گیلان بود و هنوز هم هست. او قبلا فلوت میزد ولی الان ویلن میزند. خیلی هم استادانه. تدریس هم میکند و گاهی هم آهنگ میسازد. شاید ۲۰ تا از آهنگهایم را از ایشان گرفتم که بخشی از آنها را در رشت خواندم و از سال ۱۳۳۹ که به تهران رفتم، بخشی دیگر را در برنامهی «گلهای صحرایی» اجرا کردم.
دویچه وله: مثل «بگین ایشله»؟
ناصر مسعودی: بله، آن هم کاریست که آقای امانی ساخته است. «بگین ایشله» در مایهی دشتی با شعر آقای تقیپور که آهنگساز هم هستند. «شالمان لاکوی» را گفتم که خودم ساختم و شعرش مال آقای سروش گیلانیست که چند شعر دیگر هم به من داد که جاودانهترین آنها «الاتی تی» است. این ترانه را مرحوم حنانه به نُت کشید و آراژمان کرد و با ارکستر بزرگ فارابی اجرا کردیم.
دویچه وله: این کدام ترانه است؟ باز جزو «گلهای صحرایی» بود؟
ناصر مسعودی: خیر. این جدا از آنها بود. این را بعدها سال ۱۳۴۲ خواندم. باید بگویم که: شروع کار من در برنامهی «گلها» سال ۱۳۳۹ بود و پخش کارهایم سال ۱۳۴۰. اولین کارم «بنفشه» بود و بعد هم «دلواپسی».
دویچه وله: شما ملودیهای گیلان را هم به تهران آوردید و شناساندید. از آنها هم کارهایی در «گلهای صحرایی» اجرا شد؟
ناصر مسعودی: خیلی، شاید ده دوازده تا از این کارها را در «گلهای صحرایی» یا در «شاخه گل» اجرا کردم. البته میان آنها هم گیلکی بود و هم فارسی. مثلاً یک کار بود که مرحوم استاد میرنقیبی ساخته بود بنام «شهرهی شهر» که آن را با ارکستر کوچک در «گلهای صحرایی» اجرا کردیم و آن کار «بگین ایشله» »که صحبتش شد» را با ارکستر کوچک «گلها» اجرا کردیم. «بنفشه گل» را زندهیاد استاد بدیعی که عاشق اش بود، ارکستره کرد و با ارکستر کوچک «گلها» اجرا کردیم. یک کار بیات ترک هم داشتم که حدود ۱۳۵۵ اجرا کردم. خلاصه ۱۰ تایی کار در ارکستر کوچک گلها اجرا کردم. شاعرانی داشتیم به نامهای تیمور گرگین و شهدی لنگرودی که اینها جزو شعرای خوب گیلان بودند. اینها ملودیها را میگرفتند رویشان شعر میگذاشتند و ما میرفتیم در ارکسترهای مختلف اجرا میکردیم. من با همهی این نوازندههایی که صاحب نام هستند، کار کردم. یا با ارکستر یا به صورت تکخوانی با سولو.
دویچه وله: یادم هست در دهههای ۴۰ و ۵۰، یکی از سبکهایی که باب شده و گل کرده بود، سبک عربیوار بود که مثلا عارف ابراهیمپور خیلی از آنجور ترانهها را تنظیم و ایرانیزه میکرد. شما یکی از خوانندگانی هستید که به احساس من آن موسیقی عربیوار را باز به لحنهای ایرانی برمیگرداندید یعنی با نرمی صداتان اینها را لااقل به گوش من ایرانیزه میکردید. یادم هست پنج ساله بودم و در راه اصفهان به اهواز، تا پدرم که از گرایش شدید ما به موسیقی دل خوشی نداشت برای کاری از کوپهی قطار بیرون میرفت، یکی از اینها یعنی »مسافر» را میخواندم. آیا شما این به اصطلاح ایرانیزه کردن را اآگاهانه میکردید یا این که کمبودی در این آهنگها حس میکردید؟ نمونههاشان ترانههای «یارب» یا «به یاد آخان» هستند. آیا این صدای گیلکی شما بود که به این عربیوارها حالت ایرانیتری میداد تا مثلاً صداهای آغاسی یا تاجیک؟
ناصر مسعودی: راستش من از شروع کارم عاشق این سبک هم بودم. یادم میآید در تهران سال ۱۳۲۹ کلاس علی اکبرخان شهنازی بودم. پس از معّرفی، ایشان قطعه ای زد و به من گفت: بخوان. من داشتم میخواندم، گفت: اینجاها را داری عربی میخوانی. خوب چون دوست داشتم. درحالیکه در رادیو ترانههای سّنتی و محّلی میخواندم، پنهان از رادیو دوستان ما مثل آقای صمدی که از هنرمندان بنام است و شاید ۴۰ ۵۰ تا کار از جمله همین «مسافر» را برای من ساخته است، این کارها را میساخت و من هم عاشقانه میخواندم. اشعارشان هم بیشتر از زندهیاد کریم فکور بود که یکی از بهترین شعرای آن زمان رادیو بود. همان «به یاد آشنا» و «یارب یارب» و مانند اینها هم همینطور. خلاصه از رادیو که بیرون که میرفتم اینها را از اساتید شورای موسیقی پنهان میکردم. گاهی مثلا آقای بدیعزاده خدا بیامرز به من میگفت: «میری عربی میخونی، یک وقت اینها بهت میگن نیا رادیو» ولی من میگفتم: «دوست دارم». میگفت: «آخر تو صدات به موسیقی ایرانی میخوره». میگفتم: «خوب، حالا اونها را هم میتونم بخونم. اون یکیها را دوستام به من میگن، میخونم». خیلی سر این مسئله بحث داشتیم، ولی آگاهانه این کار را میکردم چون مردم خیلی این کارها را دوست داشتند.
دویچه وله: خوششان میآمد، بله. خوشبختانه شعرهای خیلیهاشان مثل شعرهایی که مثلاً بهمنی میگفت، خیلی هم لطیف بودند.
ناصر مسعودی: خیلی از شعرا... تورج نگهبان، کریم فکور، مرحوم شاهزیدی اینها همه برای من شعر گفتند و خیلی از اشعار را که اینها سرودند، اشعاری بود که ملودیهایش یکمقدار رنگ عربیایرانی داشت. عباس شاپوری خدابیامرز که یکپارچه عاشق این نوع آهنگها بود. دو سه آهنگ در مایهی ابوعطا به من داد که شروعش همهاش همان حالت کارهای مرحوم پوران را داشت که میدانید چقدر لطیف و زیبا میخواند. من هم دوست داشتم.
دویچه وله: میرسیم به کارهای آخر. یک سی.دی، نمیدانم در ایران یا در آمریکا، تهیه شده که «سیه چوبه» و چندتا آهنگ محلی در آن به صورت مُدرن اجرا شده این کار شماست؟
ناصر مسعودی: آن کار «سیه چوبه» را من نخواندم، آن را یک دوستی که تقلید صدای من را میکند و خیلی هم خوب میخواند، خوانده است. آخرین کار من یک آلبوم است به نام «هلاچین» که از زندهیاد شیون فومنیست که بسیار شاعر خوبی بود، با آهنگسازی آقای مسعود لاهیجی و تنظیم آقای رضا فدایی. پانزدهتا کار دیگر هم آماده کردم که از استاد علی اکبرپور است، با شعر آقای رضایینیا. همهاش در مایهی گیلکی است.
دویچه وله: مشغول تدریس هم هستید و علاقمندانی را تشویق میکنید و تعلیم میدهید؟
ناصر مسعودی: راستش همیشه از داشتن کلاس، امتناع کردهام. خیلی هم مورد گله قرار گرفتهام. ترجیح میدهم که گاهی اگر دوستی مشکل موسیقایی داشته باشد که من از عهده اش برآیم، کمکی بکنم. مخصوصا به جوانها خیلی بها میدهم، خیلی دوستشان دارم و آنها را تشویق میکنم. برای این که اینها پاسدار موسیقی آیندهی ما هستند. موسیقی ما ریشهدار است. اگر این ریشه خشک بشود، خیلی به نفع ما نیست. حالا جوانان به موسیقیهای رنگ دیگر گرایش دارند. ما هم سعی میکنیم آنها را به این طرف موسیقی سّنتی و محّلی بکشانیم که در این کارها هم خودشان را هوشآزمایی کنند. اتفاقا خیلی هم استقبال میشود. مثلاً از ۷۰ عضوی که ارکستر موسیقی مّلی که آقای فخر الدینی اداره میکند، چهل نوازنده جوانند. از گیلان از تهران و از شهرهای دیگر.