1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

جنگ‌ستيزى شاعران: نمونه‌ى برتولت برشت

۱۳۸۳ آبان ۱۷, یکشنبه

صلح‌جويى و جنگ‌ستيزى در اروپا سابقه‌اى طولانى دارد و نويسندگان، شاعران و متفكران در اين راه نقش مهمى را بازى كرده‌اند. يكى از اين نمونه‌ها برتولت برشت شاعر پرآوازه آلمانى است.

https://p.dw.com/p/A6IZ
عکس: AP

اينکه جنگ در نفس خود توجیه ناپذیر است و اينکه هرگونه روند طبيعی زندگی انسانی فقط در شرايطی صلح آميز امکان پذير است، در انديشه ی اروپايی تقريبا به امری بديهی بدل شده است. نويسندگان و متفکران بعنوان کسانی که حساسيتى ويژه در قبال جنگ دارند، بعنوان کسانی که به خاطر نفس کارشان که جنبه ای عميقا انساندوستانه و صلح جويانه دارد و اساس آن برای برقرارکردن رابطه های انسانی و غنای زبان و انديشه استوار است، با توليدهای ادبی شان در اين ميان نقشی مهم بازی کرده اند و می کنند و نيز بر صلح جويی و تلطيف روحيه ی اروپاييان و به همين اعتبار بر روحيه ی جهانيان که از خواندن اين آثار بی نياز نيستند، تاثير عظيمی نهاده اند.

برتولت برشت، شاعر آلمانی که آوازه و تاثيرش از مرزهای جهان آلمانی زبان گذشته و يکی از ميراثهای ادبيات جهانی محسوب می شود، يکی از آن چهره هايی ست که خود دو جنگ جهانی را تجربه کرده، پيامدهای هولناک آن را به چشم ديده و اين تجربه ها را در آثار خود منعکس کرده است.

برشت خود بر اين باور است که هر شعر بايد همچون «سندی تاريخی» جلوه کند، سندی که بتوان به آن رجوع کرد و حوادث تاريخی و اجتماعی را از خلال آن برخواند. و ما آنگونه که به نظر می رسد در شرايط حاضر در دوران جنگهای اعلام شده و اعلام نشده که گاه شکلهايی مانند تروريسم، آدم ربايی و جنگهای نهان فرهنگی را به خود می گيرند، قرار گرفته ايم که صرفنظر از توجيه پذير بودن يا نبودن، عادلانه بودن يا نبودن آنها آثار و ضايعه های مخرب و هولناک خود را نشان داده اند. و در درجه ی نخست ضايعه های انسانی و آنهم در همه حال از هر دو سوی درگير.

برتولت برشت در شعری که در پايان جنگ جهانی اول سروده است، همانگونه که خود می خواسته برای ما در قالب گفت و گوی زنی سالخورده با سربازها سندی برجای گذاشته است که از پس بيش از هشتاد سال هنوز هم سنديت آن غيرقابل انکار است.

«داستانسرود زن و سرباز»

آتشين سلاح می گشايد آتش و

نيزه، نيزه می بازد

و آب فرو می بلعد کسانی را

که می زنند به آب.

چه‌کار می شود عليه سرما کرد؟

عاقلانه نيست اين،

بايد که پس کشيد پا.

زن چنين گفت به سرباز.

در راه بود گلوله، ولی سرباز

صدای طبل می شنيد و به زن مى‌خنديد:

رژه هرگز نتواند به هيچ کس ضرر برساند

به پايین به سوی جنوب، به بالا به سوی شمال

و نيز

نيزه را بايد به روی دست نهاد.

سربازها به زن چنين گفتند.

پشيمان شود چه سخت

آنکسی که رای خردمند نشنود

يا که پند سالخورده را به هيچ بگيرد

بلند پروازی، وای، چه پايان ناخوشی دارد.

زن چنين گفت به سرباز.

ولی سرباز با

خنجريش در غلاف

به چهره ی زن سردخندی زد

و به پاياب گام نهاد

آب با من چه می تواند کرد؟

وقتی سپيدماه، بر فراز شيروانی چوبی بايستد

ما دوباره باز می گرديم

اين را درون دعاتان مکان دهيد.

سربازها به زن چنين گفتند.

محو می شويد مثل دود

گرما نيز محو می شود

و کارهای شما هم ديگر، گرممان نمی کند

چه با شتاب می گذرد دود

وای، حفظش کند خداى!

زن چنين گفت از حکايت سرباز.

و سرباز با

خنجريش در غلاف

با نيزه ای فروافتاد

و پاياب

او را فرو کشيد و برد

و آب حريصانه جان و جسم می بلعيد

ماه بر فراز شيروانی چوبی، سپيد ايستاده بود بی احساس

ولی سرباز

با يخ فرو کشيده شد.

چه چيز به زن گفت ديگر آن سرباز

محو شد او مثل دود

گرما نيز

و کارهايش هم

مولد گرما نبود.

پشيمان شود چه سخت آن‌کسی که رای خردمند نشنود.

زن چنين گفت به سربازها.

بهنام باوندپور