1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

جلوه‌های دلدادگی در دو فیلم عرضه شده در برلیناله

علی امینی۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه

«غول» و «ماموت» از فیلم‌هایی هستند که در این دوره از جشنواره برلین، در کنار فیلم‌های دیگر بر سر کسب خرس طلایی رقابت می‌کنند. در این دو فیلم، عشق، عاطفه و دلدادگی به تصویر کشیده شده‌اند. هر دو فیلم محصول مشترک چند کشورند.

https://p.dw.com/p/GpkC
صحنه‌ای از فیلم «غول»
صحنه‌ای از فیلم «غول»عکس: Internationale Filmfestspiele Berlin

فیلم «غول» یا «غول آسا» که در بخش مسابقه جشنواره سینمایی برلین شرکت دارد، اثری از آمریکای لاتین است که در تهیه آن اوروگوئه و ارژانتین و چند کانال تلویزیون اروپایی سهیم بوده‌اند.

این فیلم سینمایی که به زبان اسپانیول به نمایش در آمد، اولین فیلم بلند آدریان بینیز است که پیش از این دو فیلم کوتاه موفق ساخته و در همان کارهای کوچک تسلط خود را بر بیان تصویری نشان داده است.

فیلم داستانی ساده و کوچک دارد که آن را با مهارت پیش می برد. طرح یک خطی و فشرده ی فیلم با تنها دو هنرپیشه اصلی، فیلم را به کارهای خوب سهراب شهید ثالث و عباس کیارستمی، سینماگران ایرانی و اکی کوریسمکی، فیلمساز فنلاندی نزدیک می‌کند. لحن فیلم اما برخلاف آثار سینماگران یادشده شاد و بشاش است.

فیلم یک داستان عشقی جمع و جور را روایت می‌کند: مرد تنومند ٣٥ ساله‌ای به نام خارا به خاطر هیکل قوی و بزرگش مشاغل نگهبانی را به عهده می‌گیرد. او مأمور کنترل یک فروشگاه است و در «دفتر حراست» فروشگاه با دوربین‌های ویدیویی، کارکنان و خدمه را زیر نظر دارد تا کالاهای فروشگاه را کش نروند.

خارا زندگی خالی و یکنواختی دارد. گذران او به کار ملال‌انگیز شبانه و تماشای تلویزیون و بازی‌های کامپیوتری خلاصه می‌شود. او مثل بچه‌ای غول پیکر بازیگوش است و به خاطر هیکل نخراشیده و خجالتی بودن هیچ رابطه‌ای با زنان ندارد، درحالیکه طی چند صحنه گویا نشان می‌دهد که با طبعی حساس و ظریف تشنه رابطه‌ای عاطفی است.

او با کنترل شبانه نسبت به زن جوانی به نام خولیا حساس می‌شود و به تدریج زن به مرکز زندگی او بدل می‌شود. او در زندگی زن کنجکاوی نشان می‌دهد و همه جا به تعقیب او می پردازد. در می یابیم که زن نیز زندگی خالی و بی‌نشاطی دارد، اما برخلاف خارا فعال است و می‌کوشد بر تنهایی و یکنواختی زندگی خود غلبه کند.

علاقه خارا به زن جوان رابطه‌ای یکطرفه و غیرفعال است، تا اینکه اخراج زن از فروشگاه فرصتی به او می دهد تا عزم خود را جزم کند و به دلدادگی خود شکلی فعال بدهد. او که اخراج زن را از فروشگاه ظالمانه می‌داند، با طغیانی خشم آلود کاری می‌کند تا او را نیز از فروشگاه اخراج کنند. او به این ترتیب همبستگی خود را با زن نشان می دهد.

در آخرین صحنه فیلم که زن در کنار دریا تنها نشسته، خارا را می‌بینیم که سرانجام بر بزدلی و تردید خود غلبه می‌کند و به سوی زن می‌رود. زن با لبخندی زیبا او را پذیرا می شود. گفت‌وگوی آنها شنیده نمی‌شود: تنها آوای دریاست که به جای آن دو سخن می گوید.

فیلم صمیمانه و دلنشین غول با بیان تصویری قوی، میزانسن دقیق و ریتم مناسب حاصل کار فیلمسازی جوان است که دستمایه خود را به خوبی می شناسد، به تماشاگر احترام می‌گذارد و قصد ندارد او را با پرگویی و ترفندهای فنی مسحور کند.

آخرین نسل انسان!

لوکاس مودیسون، کارگردان سوئدی، فیلم «ماموت» را با سرمایه بین‌المللی ساخته است.

صحنه‌ای از فیلم «ماموت»
صحنه‌ای از فیلم «ماموت»عکس: AP

داستان فیلم در دو قاره و سه کشور (آمریکا و تایلند و فیلیپین) می‌گذرد. یک زوج جوان موفق نیویورکی زندگی خوب و مرفهی دارند. مرد کارشناس برجسته بازی های کامپیوتری است (با بازی گال گارسیا برنال) و زن، جراحی فعال و پرکار است (با بازی میشل ویلیامز).

زن و مرد برای موفقیت شغلی خود بهای سنگینی می‌پردازند. آنها با درآمد خوب به رفاهی بالا رسیده‌اند، اما برای زندگی خانوادگی وقت ندارند. هر برنامه مشترک آنها با یک مأموریت یا گرفتاری شغلی به هم می‌ریزد. آنها نگه داری از دختر هشت ساله خود را به زنی فیلیپینی سپرده‌اند که خود دو پسر خردسالش را در وطن رها کرده و برای درآمد بیشتر به ایالات متحده آمده است. زندگی زناشویی زوج جوان که با ظاهری مرفه، پایدار می‌نماید، با سفر کاری مرد به بانکوک (پایتخت عیاشی‌های آنچنانی) به هم می‌ریزد.

بدین ترتیب داستان فیلم «ماموت» در سه کشور دنبال می‌شود: در نیویورک که پایگاه خانواده است، در بانکوک که مرد به دنبال موفقیت مالی بحرانی عاطفی را تجربه می‌کند، و در فیلیپین که دو پسربچه، چشم به راه مادر خود هستند. از این نظر فیلم تا حدی به ساختمان فیلم بابل ساخته آلخاندرو گونزالس، فیلمساز مکزیکی شباهت دارد، بی‌آنکه البته از نیروی تأثیر آن برخوردار باشد.

فیلم پیامی روشن دارد که زیاد هم تازه نیست؛ در روند جهانی شدن، انسان در پرتو «نظم نوین جهانی» به رفاهی بی‌سابقه می‌رسد، اما زندگی از معنا و ارزش درونی تهی می‌شود. پیوندهای عاطفی رنگ می‌بازد و جای خود را به روابط ماشینی می‌دهد. با ادامه این وضعیت دوزخی بعید نیست که در آینده‌ای نه چندان دور، نوع بشر نیز، مانند ماموت‌ها، به سوی انقراض برود.

فیلم سینمایی «ماموت» با امکانات مناسب و بودجه‌ای سنگین تولید شده، اما تا حد زیادی به پرگویی و آشفتگی ساختاری گرفتار است. فیلم نمی‌تواند میان شخصیت‌ها و فضاهای گوناگون تعادلی مناسب ایجاد کند و حتی تماشاگر آسان‌گیر را هم نومید می‌کند.‌