تك مضراب / گفتگو با خودم
۱۳۸۵ تیر ۹, جمعه- اين بار چی آوردى؟
- باز از نيمگو شعر آوردم.
- نيمگو راستی چی بود؟
- از هر بيت نصفش فقط مال خودشه.
- خوب بفرما!
- سلامی چو بوی خوش آشنايی
- مهّيج مثه فيلمهای جنايی.
- اگر غم لشكر انگيزد كه خون عاشقان ريزد،
- خودش هم در همان خونابه ها يك روز ميليزد.
- اگر آن ترك شيرازی بدست آورد دل ما را
- تقاضا میكنم از او رواديد اروپا را.
- ای كه پنجاه رفت و در خوابی
- اين چه خوابيست سرخ يا آبای؟
- اگر داری تو عقل و دانش و هوش
- حديث و آيه از هركس مكن گوش.
- هرچه ميخواهد دلِ تنگت بگو
- ليك پشت سر بگو نه روبرو.
- محتسب مستی به ره ديد و گريبانش گرفت
- گفت: تنها ميخوری ناكس به ما آدرس بده.
- مرو ای گدای مسكين در خانه ی علی زن
- كه علی هزار سال است از اين ميانه رفته.
- ای دوست بيا تا غم فردا نخوريم
- زيرا غم امروز به حّدِ كافيست.
- رسيد مژده كه اّيام غم نخواهد ماند
- گمان من همه اين است كم نخواهد ماند.
- سعديا مرد نكونام نميرد هرگز
- پس چرا حّق زن نيكنشان خورده شود؟
- نخست موعظهی پير میفروش اين ست
- كه از مصاحب ناجنس احتراز كنيد.
- ده، اين آخری كه از خودت نبود؟
- حقيقت كه داشت، حقيقت مال من و تو نيست.
- حالا شعار نده، پيش از آن كه در اشك غرقه شوم چيزی بگو!
- باشه تا برنامهی بعدی.
تك مضراب
- چه قدر به حافظ اشراف داری؟
- اشراف كه نميدونم چیِه، ولی اتفاقاً ميخواستم اين بار برنامه را حافظانه كنم. يه چيزی مثل پرسش و پاسخ.
- خوب بفرما!
- چرا حافظ گفته: در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست؟ مگر در كار شر هست؟
- نه بابا، میخواسته سر اونهايی كه ميخواهند كار شر كنند را الكی به يه چيزی گرم كنه.
- تفسير اين مصرع چیِه كه: ديو بگريزد از آن قوم كه قرآن خوانند؟
- يه خورده بخون معلوم ميشه.
- حالا اين مصرع را معنی كن:
ما در پياله عكس رخ يار ديدهايم
ای بيخبر ز لّذت شرب مدام ما
- يكی ميگفت: چون حافظ به فرهنگ عامه توجه زياد داشته، فحشهای اونها را توی شعرهاش آورده كه ثبت بشند. يكی از اون فحشها مادرپياله است. بعدها ما و در و پياله را اشتباهاً جدا نوشتند.
- حافظ گفته: زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست
- زاهد باطنپرست هم همچنين.
- اين غزل را برای كجا گفته:
شاهدان گر دلبری زينسان كنند
زاهدان را رخنه در ايمان كنند.
- خوب برای شهر زاهدان ديگه.
- خوب. حالا شاطر عباس صبوحی:
- ده، مگر قرار نشد اين بار برنامه حافظانه باشه؟
- آخه شاطر ميگه:
اگر آن ترك شيرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم دل و دست و سر و پا را
من ار چيزی ز خود دارم به خال دوست میبخشم
نه چون حافظ كه میبخشد سمرقند و بخارا را.
- يكبارگی پا تو كفش همهی مقّدسات ما بكن ديگه!
- باشه برای برنامهی بعدی.