تكمضراب: گفتگو با خودم!
۱۳۸۴ آذر ۲۵, جمعه۱ـ نتيجهی طنز اجتماعی چيِه؟
اينه كه مردم به كارهای عدهی بخصوصی میخندند.
پس نتيجهی طنز غير اجتماعی چيِه؟
اينه كه عّدهی بخصوصی به كار مردم میخندند.
۲ـ اين كه ميگه: دلی دارُم خريدار محّبت، كز او گرم است بازار محّبت درسته؟
توی نوشتنش اشتباه شده. بايد اينجور باشه:
دلی دارُم خری داره: محّبت،
كز او گرم است بازار محّبت.
۳ـ راستی چرا حافظ گفته: شراب تلخ ميخواهم كه مرد افكن بود زورش؟
برای اين كه همه بدونند خورده، مزهاش را ميدونه و منظورش شراب ديگهای نيست.
۴ـ ميگم، خارج كشوریها از پيش از انقلاب تا حالا فرقی هم كردند؟
البته: اون موقع فكر میكردند اگر برگردند به كشور، دموكراسی مياد، حالا فكر میكنند، اگر دموكراسی بياد، برمیگردند به كشور.
۵ ـ بالاخره حكم شرعی دزدی چيِه؟
دست دزد را ميبُرند ديگه!
آخ آخ آخ كه چه خشن و نارسا است.
نارسا ديده چرا؟
آخه اونهايی كه توی ادارات از وقت میدزدند يا اونهايی كه دل ديگران را میدزدند، كجاشون را میبُرند؟
۶ ـ آخه شما هم شُدين ايرانی، كه اسمهاتون را اسكندر و عمر و چنگيز و تيمور ميذارين؟
اولاً ما نبوديم، پدر و مادرهامون بودند. دوم اين كه تو بذار اقلاً يك فصل از كتاب خوشبختی اين كشور نوشته بشه، عنوان كتاب خود به خود ميشه:
بابكـمزدكِ ايراندختيارِ مانيروِشِ داريوشـنيوش.
۷ـ توی اين ۲۴ تا برنامهی تكمضراب كدوم از همه بهتر بوده؟
برنامهی بيست و پنجم.