تكمضراب: گفتگو با خودم
۱۳۸۴ دی ۲, جمعه۱ـ يه روز نشد از خونه بيام بيرون و ببينم مردم خوش اخلاق باشند. هر روز انگار همه عين سگند. انگار دارند، گلاب به روت، بالا میآرند.
- آخه چرا؟
- چرا؟ يه روز خودت را بذار جای مردم، تا بفهمی مردم با كی طرفند و چرا انگار دارند بالا میآرند.
۲ـ هموطنهای خارج كشورى، چند جورند؟
- جور و واجورند ولی دو جورشون خيلی زيادند: اونهايی كه به خاطر گذشته شون، به كشورشون برنمیگردند و اونهايی كه به خاطر آينده شون برمیگردند.
۳ـ اگر سعدی در زمان و زمانهی ما زندگی میكرد، چه طوری غزل میگفت؟
- مثلاً میگفت: از در درامدّی و من از خود بِدر شدم، نه ماه چون گذشت، بديدم پِدر شدم.
۴ـ پيش از انسان خدا چی آفريده بوده؟
- ميمون ديگه!
- بعد از انسان چى؟
- اگر مارك تواين خونده بودى، ميدونستى.
- مگر مارك تواين چی ميگه؟
- ميگه: خدا انسان را آفريد، چون از ميمون خيری نديد. بعد از آن اما از آفريدن سودی نچشيد.
۵ـ نميدونم دنبال خوشگِلش بِرم يا باهوشش؟
- آخه باهوشش كه زن تو نميشه. اگه ميتونى، دنبال خوشگِلش برو.
۶ـ بالاخره ماجرای كنسرتِ طرف كه از ايران اومده بود و میخواست احتياط كنه، چی شد؟
- والله گفته بود مردها جدا، زنها جدا.
- خوب حالا قضيهاش چی شد؟
- هيچى، مردها جدا نيومدند، زنها هم جدا نيومدند.
۷ـ ميگن يك عدهی زيادی هوادار حرفهای رئيس جمهورند،
- آره، ولی عدهی خيلی بيشتری هوادار سكوتشند.
۸ـ نميخوای اين نكتهی آخری را يك تغييری توش بدى؟
چرا، ولی تو برنامهی بعدى.