1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

تصميم مى‌گيريم! يا فكر مى‌كنيم كه مى‌توانيم تصميم بگيريم؟

۱۳۸۵ شهریور ۲۱, سه‌شنبه

آیا انسان قادر است آزادانه تصمیم بگیرد؟ آيا قدرتى به نام اراده وجود دارد؟ اين‌ها از آن سوالهايى هستند كه به اندازه تاريخ فلسفه قدمت دارند! نكته جالب اينجاست كه یافته‌های تازه علمى حاكى از آنند كه داستان به گونه دیگری است! اينطور كه روشن است رفته رفته بايد پذيرفت كه قدرتى به نام اراده وجود ندارد.

https://p.dw.com/p/A6UR
عکس: Kinowelt

یکی از فرضیه‌های جنجال برانگیزى که اخیرا توسط یکی از بزرگترین دانشمندان مغز و اعصاب مطرح شده بر اين نكته تأكيد مى‌كند كه تصميم‌گيرى تنها بستگى به ساختار و عملكرد مغز دارد و اراده آزاد چیزی غیر از یک تصور نیست. تصورى كه به ما احساس خوبی مى‌دهد.

ولف زينگر (Wolf Singer ) مدیر موسسه ماکس پلانک در فرانکفورت آلمان مى‌گويد:” ما فکر مى‌کنیم که مى‌توانیم آزادانه و بر اساس دلایل منطقی تصمیم بگیریم. از ديد علمی مغز سیستمى پیچیده‌ و بدون یک مرکز مشخص است که همه چیز را برنامه ریزی مى‌کند، و عملکرد مغز كه تعيين كننده رفتار ماست يك پروسه نوروبیولوژیك است. یعنی اینکه نوع تصمیم‌گیرى ما کاملاً به ساختار مغزى‌‌مان وابسته است. اينكه مغز چگونه شکل گرفته است و چطور اطلاعات دريافتى را بررسی مى‌كند.“

پس ارا‌ده‌اى براى تصمیم‌گیرى وجود ندارد! رفتار ما به عادات و نوع تربيت‌مان بستگى دارد، اينكه چگونه مغزمان فرم گرفته. دقیقأ همین فرم و ساختمان است که نحوه تصمیم گیری‌ را مشخص مى‌کند. اينطور به نظر مى‌رسد كه تمام اين روند ناخودآگاه است. ولف زینگر معتقد است:” تازه بعد از انجام یک كار‌، ما افكارمان را مرتب مى‌كنيم به بررسی آگاهانه اوضاع مى‌پردازيم، بعد فكر مى‌كنيم كه حتى مى‌توانستیم به گونه دیگری تصمیم بگیریم. اما داستان اينگونه نيست. قضیه آنطور پیش مى‌رود‌ که باید پیش مى‌رفت و تازه بعد از ماجرا براى ما حالت قصد و عمد پيدا مى‌كنند.“

این نظریه قبل از همه در ميان فيلسوفان مخالفين سرسختى دارد. معروفترین چهره مخالف و منتقد یورگن هابرماس (Jürgen Habermas) است. به نظر هابرماس اينكه اختيار و قدرت تصمیم گیری آزادانه وجود ندارد و آنچه ما انجام مى‌دهيم زاييده فعاليت نورنها و سيناپسهاى مغزى است بى‌جاست! هابرماس مى‌گويد اگر اينگونه باشد هیچ جایی برای قدرت استدلال باقی نمى‌ماند، در نتیجه از این به بعد کسی مسئول اعمالش نيست. مثلأ نيازى نيست از يك قاتل پرسيد به چه علت؟ چون مدل ساختمان مغزی‌‌اش اينگونه عمل می‌كند. زینگر پاسخ جالبى دارد: ” حتی جنایتکار را باید به چشم قربانی نگاه کرد، به دليل اينكه فعاليت مغزى‌اش غيرعادى است. درست مثل آدمی که به دلیل تومور مغزی کنترل رفتارش را از دست داده و بيمار است. اما حتی بدون اراده آزدانه هم یک قاتل خطرى برای همه محسوب مى‌شود و باید جلویش گرفته شود. اما اراده و اختيار امورى ذاتى نيستند که از طریق ژن‌ها به ارث رسيده باشند. اراده مثل یک قرارداد اجتماعی است. واقعیتى كه ساخته و پرداخته نظام اجتماعى است و تاثير یک واقعیت اجتماعی کمتر رفتارهاى ذاتى نیست.

واقعیت‌های اجتماعی مختلفی وجود دارند مثلاً مى‌توان پرسيد، آدمها چرخ دارند؟ هم بله و هم نه! از دید آناتومی طبیعتاً آدم چرخ ندارد اما چرخ و وسیله‌های حرکتی چرخ دار را اختراع كرده، پس آدمى كه سوار دوچرخه است خودش هم چرخ دارد. شبيه این داستان در مورد حق و وظیفه هم صدق مى‌کند. اينها ذاتی نیستند اما جزى از ساختار اجتماعى هستند و در مورد تك تك ما صادق هستند.

زينگر اضافه مى‌كند: ”و حالا اين سوال مشکل كه آدم اراده آزاد دارد؟ جواب از یک طرف آری است از طرف دیگر نه. از ديد طبيعى، نه ندارد! اما آدمها اراده آزاد را کشف و آنرا در نظام اجتماعى‌شان ثبت کردند و چون به این تصویر ثبت شده باور دارند خود را صاحب اختيار و اراده مى‌دانند. آدم صاحب اراده آزاد همان مفهوم آدم چرخ دار را دارد.“

نكته جالب اينكه كلمه اراده آزاد يا همن برگردان لغت Freier Wille از زبان آلمانى يا Freewill از انگليسى در بسیاری از فرهنگهای غیر اروپایی مفهومى ندارد. این نكته را شايد بتوان اينگونه تعبير كرد كه ارداه آزاد نه تنها يك قرارداد اجتماعى بلکه يك مسئله فرهنگى است.