ترس از آینده؛ نگرانی اصلی نویسندگان جوان آلمان
۱۳۹۱ آبان ۲۴, چهارشنبهسالهاست که جامعهی ادبی و دستاندرکاران ادب آلمان نگران سوت و کورشدن بازار کتاب و به رکود کشیده شدن صنعت نشر در این کشور است. از اینرو سیاستگذاران جامعهی فرهنگی آلمان دست به ابتکارهای گوناگون زدهند تا روند مرگ تدریجی کتاب را متوقف کنند یا، در صورت عدم موفقیت، از شتاب آن بکاهند.
ایجاد "نهادها و سازمانهای گسترش ادبیات آلمانی"، "خانههای ادبیات"، تشکیل دورههای "آموزش نویسندگی" در دانشگاهها، برپایی نمایشگاهها و جشنوارههای بینالمللی، ایالتی و شهری کتاب و... از جملهی این ابتکارات است.
حاصل این تلاش همهسویه امسال، ده کتابی است که از ده چهرهی نسل جوان نویسندگان آلمان منتشر شده است. بیشتر این آیندهسازان دنیای کتاب در این کشور، در سالهای دههی ۱۹۸۰ به دنیا آمدهاند و انتشار نخستین رمان آنان، آغاز زندگی ادبیشان است.
اشتفانی گلایسنر، مرجانا گاپوننکو، ربکا مارتین، کوین کوهن، آندرآس اشتیشمن، از جملهی این تازهواردان به دنیای ادبیات آلمان هستند. در این میان تنها آندرآس اشتیشمن که ۲۹ سال دارد و مرجانا گاپوننکو که در سال ۱۹۸۱ در اوکراین بهدنیا آمده، موفق به انتشار دومین رمان خود شدهاند.
دستمایهی رمانها
قهرمان کتاب تازه انتشار یافتهی گاپوننکو که از ۱۶ سالگی به زبان آلمانی مینویسد، مردی است که در ابتدای داستان پس از پشتسر گذاشتن زندگیای سرشار از شادی و امید، عازم وین میشود تا خود را برای مرگ آماده کند. ولی در عنوان رمان نام یک زن ظاهر میشود: "مارتا کجاست؟" با این عنوان هشیارانه، رابطهی بین قهرمان داستان، قصد او و زنی که در زندگی وی نقش برجستهای بازی کرده، برقرار میشود.
شخصیت اصلی رمان اشتفانی گلایسنر که "آنه موت" نام دارد، نیز دختر جوانی است زادهی شهر کوچکی در جنوب آلمان. آنه در نوجوانی این شهر و خانوادهی خود را برای کشف دنیا و زندگی ترک میکند، ولی پس از سالها، سرخورده و ناراضی، بدون شغل و مدرک، دوباره به آنجا باز میگردد تا با تقسیم مشکلات و دغدغههای خود با یوهانا، دوست دوران دبستانیاش، از نو خود را بازیابد. یوهانا که اکنون کارمند دفتری یک بیمارستان است و شخصیتی قوی و ارادهای راسخ دارد، تمایلی به ادامهی دوستی با آنه نشان نمیدهد. آنه که خود را در بنبست زندگی تنها و درمانده حس میکند، به مرور در گذشتهی خود مینشیند تا به دلیل شکستش در زندگی پی ببرد.
رگهای نو
اشتفانی گلایسنر در بازبینی زندگی قهرمان نخستین رمان خود که عنوان "شهرستان" را یدک میکشد، برخلاف اغلب نویسندگان نسل پیشین آلمان که تنها جامعه و شرایط اجتماعی ـ تاریخی این کشور را مسئول شکستهای فردی قلمداد میکردند، به کنکاش در گذشته، برخوردها و کنشهای قهرمانش نیز مینشیند و از برجسته کردن سهم و مسئولیت او در این ناکامی واهمهای نشان نمیدهد.
ولی این نویسندهی جوان در نمایش دنیا و رابطهی دوستی بین این دو دختر در جامعهی بستهی شهرستانی در جنوب آلمان، تنها به قاضی نمیرود و میکوشد زندگی پر فراز و نشیب، دغدغههای فکری و ترس از آیندهی آنها را در شهری که روابط سنتی بر آن حاکم است، بهگونهای عینی به تصویر بکشد. آنه بارها در طول داستان با نگرانی از خود میپرسد: «آیندهام چی میشه؟»
"همه چیز عالیه"، البته در "هاکی کوموری"
قهرمان نخستین رمان ربکا مارتین با عنوان "همه چیز عالیه" هم اغلب درگیر همین پرسش است. "النا" دختر ۱۹ سالهای است که در خوشبختی غرق است. او تازه دیپلم گرفته و با درآمدی که از انتشار نخستین رمانش بهدست آورده، مستقل و در رفاه زندگی میکند: پارتیهای شبانه، مشروب و کوکائین، سفر به دور اروپا؛ برلین، هایدلبرگ، سوییس... تنها نگرانی "النا" آینده است. او هم مانند همنسلان خود نمیداند «چی پیش میآد؟» و چگونه باید آینده را ساخت.
ربکا مارتین میکوشد در این رمان زندگی و دغدغهی نسل جوان آلمان را که از رفاهی نسبی برخوردار است، ولی از پذیرش مسئولیت برای ساختن آیندهای مطمئن واهمه دارد، به تصویر بکشد.
شخصیت اصلی رمان "هاکی کوموری" از کوین کوهن که "تیل" نام دارد، با همین ترسها و واهمهها دست به گریبان است. "تیل" هم مانند "النا" در رفاه کامل بسر میبرد. این بار ولی پدر و مادر متمول او زندگی لوکس تیل را تامین میکنند.
این قهرمان مرفه، بر خلاف النا، موفق به گرفتن دیپلم نشده و همین شکست در آستانهی جوانی او را به ورطهی ناامیدی و افسردگی سوق داده است. دوری از جامعه و زندگیای پویا، واکنش تیل در برابر این "ناکامی فاجعهبار" است. او یک روز صبح برای یافتن پاسخ به اساسیترین پرسش زندگیاش به اتاقش میرود، در را به روی خود قفل میکند و به تفکر میپردازد: «آیندهام چی میشه؟»
"هاکی کوموری" واژهای ژاپنی است که برگردان آلمانی آن "کنارهگیری از جامعه" معنی میدهد. کوین کوهن که از جمله در رشتههای فلسفه و تاریخ هنر تحصیل کرده، از آنجا که این عنوان شیوهی برخورد قهرمان داستانش را به زندگی بازمیتاباند، آن را برگزیده است.
"تیل" در اتاق خود برای یافتن پاسخ پرسش «آیندهام چی میشه؟» به تدریج از واقعیت فاصله میگیرد و به دنیایی تخیلی پناه میبرد: «در واقع ما تو سرمون دنیای خودمون رو داریم که همه چیز را مثل اسفنج جذب میکنه؛ اینجا فنجون قهوهای که کف شیر دورش خشک شده، ترک روی کاشیهای حموم، گلهایی که تو گلدونهای بالکن روبرو کاشته شدن، جورابهای یخزده... همه چیز.»
قهرمانی در ساحل دریای خزر
دنیای تخیلی قهرمان رمان "درخشش پرتلالو"، از آندرآس اشتیشمن، با نام "روپرت" بیشتر با واقعیت همخوان جلوه میکند. این قهرمان محجوب و گوشهگیر که در شهر کوچکی در آلمان زندگی میکند، عاشق آنا، یک دختر ایرانی است.
این دختر ماجراجو که با خانوادهی خود در نزدیکی روپرت خانه دارد، یک روز ناگهان ناپدید میشود و "عاشق بیکار و بیعار" تصمیم میگیرد، با کمک دوستش (روبرت)، به جستجوی "معشوق" به زادگاه او در شمال ایران، به کرانههای دریاچهی خزر سفر کند؛ سفری پر فراز و نشیب از میان کویر، صحرا، جنگل و دشت و دمن و دریا که او را با مردم و سنتهای این کشور آشنا میسازد.
روپرت و روبرت در این سفر تخیلی ماجراهای بسیاری را پشت سر میگذارنند و از جمله به یک اسب یک شاخ، درویشی در حال خلسه، چند ژنرال بازنشستهی توطئهگر، تبهکاران روسی، چند تریاکی در حال سکرات و صاحب یک نارنجستان که "سنش اندازهی خدا بود" برمیخورند.
دنیای تخیلی قهرمان آندرآس اشتیشمن که سالها در آفریقای جنوبی زندگی کرده و سفر کوتاهی هم به ایران داشته است، ابتدا شباهت زیادی به "دنیای آلیس در سرزمین عجایب" دارد، ولی به تدریج جلوههای واقعنمایانهی خود را از دست میدهد و سرانجام به تخیلات بیمارگونه و مالیخولیایی وحشتبرانگیزی بدل میشود که در پایان خود راوی را هم در خود "میبلعد".
ویژگیهای مشترک
وجه مشترک رمانهای این نویسندگان، پرداخت ادبی مرحله و موقعیتی است که قهرمانان آنان در آن بسر میبرند؛ این شخصیتها همگی در آستانهی آینده، در لحظهی تصمیمگیریای اجتناب ناپذیر ایستادهاند، ولی تردید، ترس، بیبرنامگی و بیارادگی آنان را از "ورود به آینده" باز میدارد؛ آیندهای که هم خطوط آن محو و بیرنگ است و هم ساختنش با پذیرش مسئولیت و داشتن هدف همراه.
این قهرمانان نه مانند شخصیتهای رمانهای نویسندگان پس از جنگ، با خفت و خواری ماندن "بیرون، جلوی در" (بورشرت) درگیرند، نه حسرت "نان آن سالها" (بل) را میخورند، نه از سر خشم و اعتراض بر "طبل حلبی" (گراس) میکوبند، نه با لحنی هشداردهنده در "کلاس درس آلمانی" (لنز) از بهای آزادی و دموکراسی صحبت میکنند، نه همصدا با "کاساندرا" (کریستا ولف) و با نگاه به آیندهای امیددهنده، مشروعیت نظم حاکم را زیر سوال میبرند، نه به گذشته مینگرند و از خود میپرسند "چه باقی مانده است؟" (کریستا ولف) و نه با فکر "خیلی ممنون بابت زندگی" (زبیله برگر) بهاستقبال آینده میروند.
آینده، که برای این شخصیتها اغلب "پا گذاشتن به دنیای بزرگترها" معنی میدهد، جذابیت خاصی ندارد. تصور بنای آن، چالشی است که نسل جوان را (مثل تیل و النا و روپرت...) از ترس فلج میکند و نمایندگان ادبی این نسل، برای گریز از رویارویی با آن به دنیایی غیرواقعی پناه میبرند.
راویان استاد
از نظر تکنیکی این سرنوشتهای گوناگون، با استادی کامل بازگو میشوند. همگی خط روایتی باورپذیری را دنبال میکنند؛ داستان در اینجا، اینگونه و اکنون آغاز میشود، به اوج میرسد و سپس راه سراشیبی را در پیش میگیرد. گاهی اکنون، گذشته و آینده تغییر جا میدهد.
خواننده اغلب با دنبال کردن رابطهها، گاه به خنده میافتد و گاه اشک به چشم میآورد. بعضی وقتها هم احساس کسالت به او دست میدهد؛ مخصوصا در لحظههایی که خود را با قهرمان داستان "یکی" میبیند و برای خوشگذرانی به این پارتی و آن دیسکو میرود. در این دیسکوها از سکس و عشقبازیهای معمول بین این جوانان که در رمانهای نویسندگان نسل پیشین اغلب در مرکز روایت بازگو میشد، خبری نیست (به جز رمان "درخشش پرتلالو").
راز استادی
نگاهی به زندگینامهی این نویسندگان جوان، دلایل "بینقص بودن" آثار آنان را آشکار میکند: همهی این "علاقمندان جدی ادبیات"، با پشتیبانی مالی "نهادها و سازمانهای گسترش ادبیات آلمانی" یا "خانههای ادبیات" این کشور، در کلاسهای "آموزش نویسندگی" شرکت کردهاند یا از کمکهای مشورتی واسطههای ادبی و ویراستارهای بنگاههای انتشاراتیای که "نبض بازار را در دست دارند"، برخوردار بودهاند. این ناشران به این ترتیب "احتمال عدم موفقیت اثر" را کاهش میدهند.
اینکه این رمانها همگی در بنگاههای بزرگ و معتبر چاپ و منتشر شدهاند (نشر روهولت، نشر برلین، دومون، آفباو، زورکمپ) تصادفی نیست. اغلب این بنگاهها از جمله مبتکران و حامیان این نهادهای دولتی یا خصوصی هستند، یا به عنوان عضو در هیاتهای داوران انتخاب این و آن رمان برای انتشار شرکت دارند.
به این ترتیب و متکی بر خرد جمعی این شبکهی با نفوذ گسترده، و حمایت در تولید ادبیات و همچنین عرضهی موفق آن به کمک تبلیغاتی کارآ، میتوان مطمئن بود که خطری آیندهی دنیای ادب آلمان را تهدید نمیکند.