1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

تبت: رؤياى مشترك آدمهاى سرگشته

۱۳۸۵ دی ۲۲, جمعه

رمان «رؤياى تبت» براى دومين بار جايزه بنياد گلشيرى را از آن «فريبا وفى» كرد. پيش از اين در سال ۱۳۸۱ اولين رمان اين نويسنده تبريزى‌الاصل ساكن تهران به نام «پرنده من» جايزه گلشيرى را برده‌ بود. «ترلان» دومين رمان فريبا وفى نيز در سال ۱۳۸۲ ، هفت سال پس از چاپ اولين مجموعه از داستانهاى كوتاه او لوح تقدير جشنواره ادبى اصفهان را از آن وى كرد.

https://p.dw.com/p/A6LY
عکس: AP

**********

بلند شو شيوا حرف بزنيم. هميشه دوست داشتم با هم بنشينيم و مثل دو خواهر وراجى كنيم. چه عيبى داشت پاهايمان را دراز كنيم. پوست تخمه‌هايى كه مى‌خورديم توى بشقاب پرت كنيم و بى‌ادب و شلخته باشيم و خودمان را به خاطر اين چيزها سرزنش نكنيم. پشت سر آدمها غيبت كنيم و شروور بگوييم. چه عيبى داشت براى چند دقيقه هم كه شده به قول تو مبتذل باشيم. (فصل ۱۵– ص ۶۶)

«شعله» قهرمان–راوى رمان «رؤياى تبت» خستگيش را از زندگى بى‌روح و ماشينى، اينگونه بيان مى‌كند. اين رمان نيز چون دو رمان قبلى نويسنده‌اش كاملن زنانه است. شعله در سراسر داستان خطاب به دوم شخص– خواهرش شيوا– صحبت مى‌كند. سبك نگارش داستان، نوعى از جريان سيال ذهن است؛ پاراگراف اول كتاب در آخرين صفحه تكرار مى‌شود و اين شيوه براى نويسنده – فريبا وفى– شيوه جديدى است.

«رؤياى تبت» را مى‌توان داستان سرگشتگى انسانهايى دانست كه در جامعه‌اى در حال گذار، هريك به نوعى سرخورده مى‌شوند. اما در اين ميان، سرخوردگى زنان از نوع ديگرى است. اين رمان هرچند حول يكى دو شخصيت محورى مى‌چرخد اما داستان زنانى است كه هريك به نوعى در دنياى مردانه قربانى شده‌اند؛ يكى در سياست مردانه، ديگرى در سنت مردانه و آن يكى در عشق مردانه. فريبا وفى اما با كاربرد واژه قربانى موافق نيست: «راستش من کلمه‌ی قربانی را برای این آدمها زیاد نمی‌پسندم. اینها آدمهای معمولی هستند که در مورد زندگی‌شان فکر می‌کنند، سوال می‌کنند و نقد می‌کنند و اصرار دارند وضعیت و جایگاه خودشان را بشناسند. قربانی‌شدن یکجور اسارت را هم در ذهن آدم تداعی می‌کند. به نظر من اینجور نیست. به نظر من اینها دارند به یک شناخت می‌رسند. همانطور كه در جامعه‌ی ما زنهايمان دارند از این به قول شما قربانی‌شدن درمی‌آیند، دارند می‌فهمند که در چه وضعيتى هستند.»

در دو رمان قبلى فريبا وفى، «پرنده من» و «ترلان» زنها اگرچه معترض بودند ولى اعتراضشان را خاموش بيان مى‌كردند و در حقيقت در حد يك ناراضى باقى مى‌ماندند. اين زنان اعتماد به نفس لازم را براى طغيان و مقابله نداشتند ولى در طول اين سه رمان، زنان به تدريج اين قدرت را به دست آوردند. ترلان معترض‌تر از قهرمان پرنده من بود و شيواى رؤياى تبت از هردو باقدرت‌تر. در حقيقت در آخرين رمان وفى، نارضايتى خاموش زنان به يك فرياد بلند بدل مى‌شود. آيا اين همان تحولى نيست كه در جامعه زنان ما اتفاق افتاده؟ آيا سير صعودى فعاليتهاى زنان و جنبش زنان تأثيرى در اين نويسنده داشته؟ فريبا وفى در پاسخ اين پرسش مى‌گويد:

«اين را قبول دارم كه در رمانهای بعدی‌ام این اعتراض عینی‌تر شده. بخاطر اینکه انگار زنهای ما در بیرون هم عینی‌تر اعتراض می‌کنند، انگار به این اکتفا نمی‌کنند که فقط یک چیزی را بدانند. می‌خواهند با صدای بلند دانسته‌هایشان را به دیگران بگویند، خواسته‌هایشان را با صدای بلند به گوش دیگران برسانند. این حتما انعکاس‌اش در رمان بیشتر بوده، بی‌شک تأثیر داشته.»

اعتراض شيوا اما بسيار نمادين است. او كه از سياست دلزده شده و كاسب‌كاريهاى شوهرش را هم بعد از سياسى بودن او نمى‌تواند تحمل كند، در رؤياى مشتركى با هم‌رزم سابق شوهرش، قصد عزيمت به تبت را مى‌كند و اين هم‌رزم، همان مرد آرامى است كه «شعله» راوى سرخورده از عشق داستان را نيز دوباره عاشق كرده. آيا تبت نمادى از عرفان شرقى يا بودايى است كه زنان داستان را نجات مى‌دهد؟ آيا اين روى‌آورى به عرفان نشان از خستگى و دلزدگى از سياست دارد؟

«حقیقت‌اش را بخواهید، من تبت را نماد عرفان نمی‌گیرم. یعنی در رمان من تبت یک مکان جغرافیایی نیست، تبت در حقیقت یک رویاست. یکجایی که اینها بتوانند صمیمانه‌تر باهم زندگی بکنند. حالت اسرارآمیز و دور از دسترس بودن تبت باعث شد که اینجا را انتخاب بکنم و مطلقا منظور عرفانی ازش نداشتم. در مورد وازدگی از سیاست هم راستش را بخواهید ترجیح می‌دهم اینجوری توضیح بدهم که اینها دارند گذشته را نقد می‌کنند. نگاه انتقادی اینها هست که مهم است. ما خیلی کم عادت داریم که خودمان را نقد بکنیم یا زندگی گذشته‌ی‌مان را نقد بکنیم. این مهمترین چیز در زندگی آدم هست که بعدا بتواند آن را تغییر بدهد. به نظر من نگاه انتقادی و نقادانه‌ى اینهاست که مهم هست.»

ورود به جزئيات زنانه از خصوصيات بارز داستانهاى وفى است. او چه در داستانهاى كوتاهش و چه در سه رمانش بسيار دقيق وارد زنانگى شخصيتهايش مى‌شود: «فكر مى‌كردم آدمها همانطور كه آمده‌اند مى‌روند. نمى‌دانستم كه نمى‌روند. مى‌مانند. ردشان مى‌ماند حتا اگر همه چيزشان را هم با خودشان بردارند و بروند. از هيچ چيز نمى‌ترسيدم. مى‌گفتم اين نشد يكى ديگر. فكر مى‌كردم حتا اگر شوهر كنم و خوشم نيامد مهم نيست، طلاق مى‌گيرم. به همين سادگى. گفت: ولى حالا مى‌بينى كه انتخاب‌هاى آدم چقدر مهم است. (فصل ۱۲ – ص ۵۶)

عليرغم اين نگاه زنانه، وفى به ورطه ضد مرد نمى‌افتد و هيچگاه همه مردان را به يك چوب نمى‌راند. او حتا در توصيف عشق مردانه، آن را محدود به مردهاى زندگى راوى مى‌كند و به همه مردان تعميم نمى‌دهد: مردهاى من عاشق نمى‌شدند. دم دست بودند ولى مال من نبودند. با آمدنشان اين حس گزنده به سراغت مى‌آمد كه يك روز مى‌روند و وقت رفتنشان مى‌دانستى مرده‌هايى هستند كه توانايى فكر كردن به بازمانده‌ها را ندارند. (فصل ۳۵ – ص ۱۴۱)

بنياد گلشيرى جايزه بهترين رمان سال ۸۴ را مشتركن به رمان ۱۷۵ صفحه‌اى «رؤياى تبت» و رمان «چهاردرد» نوشته‌ی منيرالدين بيروتى اهدا كرد.

فرزانه طاهرى همسر مرحوم هوشنگ گلشيرى و مديرعامل بنياد گلشيرى معتقد است ظرافت و پيچيدگى خاص «رؤياى تبت» باعث شده تا اين جايزه به آن تعلق گيرد: «یکی از نکاتی كه من در جلسه‌ی داوران دیدم و روی‌ آن بحث شد و نکته‌ی خیلی ظریفی بود که داورها اعتقاد داشتند مهمترین نقطه‌ی قوت اين رمان است، این بود که نویسنده مستقیما به مسئله‌ی اصلی نپرداخته، بیشتر اطرافش را شرح داده، انگار که آن را نگوید، ولی در عین‌حال معلوم است که آن اصل است. این مثل عنکبوتی‌ست که ما داریم تماشایش می‌کنیم، عنکبوتی که تارش را می‌تند و چقدر ظریف این کار را می‌کند. ولی در واقع آن نقطه‌ی وسط تار مورد نظرش هست، منتها ما را یکجوری به تماشای تنیدن این تار مشغول می‌کند. ولی آن خواننده‌هایی که هوشمندند، حواسشان هست که نویسنده می‌خواهد یک چیزی را نگوید و در عین‌حال آن چیز خیلی مهمتر است و خیلی کمتر به آن می‌پردازد و در واقع اصل ماجرا، آن است. این ظرافت نگاه را در کارهای خانم وفی که حالا بعضی‌ها اسمش را نگاه زنانه گذاشته‌اند، این جزيى‌نگری‌هایی که در داستان نویسی جزو خصوصیات زنانه هست، به نظر من خواننده، نه بعنوان مسئول جایزه‌ی گلشیری، همیشه نقطه‌ی قوت ایشان بوده.»

زن بودن نويسنده و زنانه بودن داستان به عقيده طاهرى تأثيرى در دريافت اين جايزه نداشته‌است و تنها خود اثر و قابليتهاى آن مورد توجه هيئت داوران قرار گرفته‌اند. او مى‌گويد: «ما در بنياد گلشيرى هيچ چيزى را جز خود اثر مورد توجه قرار نمى‌دهيم يعنى زن بودن يا مثلن اقليت مذهبى بودن هيچ امتياز خاصى براى يك نويسنده نيست. در جايزه گلشيرى ما هيچ گونه تبعيض مثبت نداريم و تنها خود اثر مستقل و فى‌نفسه مورد بررسى قرار مى‌گيرد.»

ويرجينيا وولف مى‌گويد زنها براى اينكه داستان بنويسند احتياج به اتاقى از آن خود دارند. زنان نويسنده ما اما اغلب از داشتن اين اتاق محرومند و گفتن اينكه محدوديت در بعضى موارد خلاقيت را افزايش مى‌دهد هم نتوانسته كمكى براى آنان باشد. به قول فريبا وفى: «راستش من همیشه از نداشتن این اتاق‌ رنج بردم و فکر نمی‌کنم نبودنش به چیزی کمک کرده باشد. من همیشه خواسته‌ام كه اين اتاق را و این حریم را برای خودم داشته باشم و فکر می‌کنم هر نویسنده‌ای برای نوشتن و برای کارکردن حرفه‌ای به آن احتیاج دارد. من باور نمی‌کنم که نداشتن این حريم، چيزى را بهتر بکند. در حقیقت ایکاش همه نویسنده‌ها یک اتاق برای خودشان داشته باشند.»

ميترا شجاعى