1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

تأملاتى درباره‌ى عدالت (گفتار نوزدهم): متافيزيك عدالت

۱۳۸۵ مهر ۱۲, چهارشنبه

آرزوى دستيابى به عدالت در جهان و آمادگى براى فداكارى و ايثار در راه آن، نشانگر آن است كه عدالت از امور روزمره‌ى انسانى فراتر مى‌رود و بعدى متافيزيكى به خود مى‌گيرد. متافيزيك از جمله به معناى جستجو در پى واپسين علت‌ها و غايت‌هاست.

https://p.dw.com/p/A7Sr
عکس: AP

هستند كسانى كه بى‌علاقگى خود را نسبت به متافيزيك مورد تأكيد قرار مى‌دهند و حتا معتقدند كه رويكرد متافيزيكى بيهوده و ممتنع است. اما در جايى كه ناممكنى متافيزيك مورد ادعاست، خود اين ادعا با مفاهيم و گزاره‌هايى همراه است كه مبتنى بر تصورات متافيزيكى هستند. به عبارت ديگر، يك متافيزيك فقط از طريق متافيزيكى ديگر مى‌تواند به چالش طلبيده شود.

در عين حال بايد تصريح كرد كه ناكامى دائمى در راستاى نگرورزى‌ها و تأملات متافيزيكى براى دستيابى به نتايج فكرى مطمئن، براى ما مرزهاى توانايى‌هاى شناختمان را آشكار مى‌سازد و كمك مى‌كند تا ارزيابى بهترى از ارزش‌هاى اعتقادى خود به دست آوريم.

متافيزيك، برخاسته از ژرفاى نياز انسان براى فراتر رفتن از جهان روزمرگى و برجاهستى خويشتن است، نيازى كه ظاهرا دانش قادر به برآوردن آن نيست. گزاره‌هاى متافيزيكى تزهايى نيستند كه بتوانند با استدلالات محكم پابرجا بمانند يا ابطال شوند. آنان در واقع فرضيه هستند، حدسياتى هستند كه اعتبار آن‌ها در زير سطح گزاره‌هاى علمى و يا گزاره‌هاى فلسفى متكى بر روش‌هاى علمى قرار دارد.

تفكر متافيزيكى اما نهايتا به امور فهم‌ناپذير منجر مى‌گردد و از شكل‌گيرى در قالب‌هاى مفهومى سرباز مى‌زند. آنچه كه افق خود را بر تفكر متافيزيكى مى‌گشايد، امرى ثابت و قابل تعريف نيست، بلكه يكسرى شالوده‌هاى فكرى بديل است كه مى‌توانند براى حمل نگرش‌هايى كه ما آن‌ها را مطمئن مى‌دانيم مناسب باشند. از همين رو طرح پرسش‌ها و تأملات متافيزيكى، ذهن را باز مى‌كنند و روادارى فكرى را افزايش مى‌دهند. چنين ذهنى نيز بايد بر تلاش در راه عدالت حاكم باشد، بويژه براى پرهيز از اينكه آن چه كه به نام عدالت صورت مى‌گيرد، بيعدالتى نيافريند.

جنبه­ی متافيزيکی عدالت بويژه هنگامی برجسته می­گردد که اين مفهوم در ارتباط با خدا قرار داده می­شود. برای مثال هنگامی که از «عدالت مطلق» به عنوان صفت الهی سخن به ميان می­آيد. اما از منظر نظريه­ی عدالت، جای پرسش جدی است که اين به اصطلاح «عدالت الهی» اساسا بتواند به عنوان عدالت برداشت شود. اموری که الهی فرض می­شوند، گاهی عادلانه و گاهی به غايت ناعادلانه به نظر می­رسند. در سايه­ی آن­ها خدا گاهی به مثابه ذاتی مهربان و گاه بِی­رحم ديده می­شود. بنابراين قابل توصيه است که برای نظريه­ی عدالت، از تصور «عدالت مطلق الهی» يکسره پرهيز و اينگونه مباحث به حوزه‌ى يزدانشناسی احاله گردد.

افزون بر آن، در متافيزيک واژه­ی «مطلق» که نمی­توان يک محتوای فکری قابل دريافت را با آن پيوند زد، بسيار مساله­ساز است. از آنجا که امر مطلق قابل بررسی نيست، نمی­توان آن را بر شالوده­ای استوار ساخت. هر گونه تلاش در اين راستا به مطلق کردن راه­حل مسايل نسبی منجر می­گردد و جايگاهی ناشايسته به آن­ها می­بخشد.

ادعای پی­بردن شهودی به امر مطلق در جستجو به دنبال عدالت و تلاش در اين راستا که ايده­ی منطبق با آن در هاله­ای از رموز و اسرار پيچيده شود، غالبا پيامدى جز سوق دادن چنين ايده­ای به ميدان کارزار سياسی و مآلا خلق فاجعه به نام عدالت ندارد. ايده­های سياسی و حقوقی که با اعتباری مطلق انديشيده می­شوند، با پيکار صادقانه، انسانی، معتدل و بزرگ­منشانه در راه حل مشکلات مربوط به عدالت ناسازگارند.

چنين پيکاری تنها هنگامی می­تواند ممکن باشد که ما نسبت به هيچ دانسته‌اى اطمينان مطلق نداشته باشيم. به عبارت ديگر، همواره جايی برای ترديد نسبت به امورى که در دايره‌ى شناختمان قرار دارد باز بگذاريم.

بهرام محيی