بیمهای ۱۳۸۶
سال ۱۳۸۶در حالی آغاز شد که خطر های عمده ای ایران را تهدید میکند. مأموران خودخوانده الهی، بر درد و رنج مردم ایران میافزایند و آنها را با خطر نابودی مواجه میسازند. جورج بوش مدعی است از سوی خدا مأموریت یافته تا با حمله نظامی به عراق و سرنگونی دولت صدام حسین، دموکراسی را در خاورمیانه بزرگ گسترش و منطقه را از محور شرارت پاک سازد. زمامداران جمهوری اسلامی ایران که مدعی مشروعیت الهی اند ، چفیه به گردن ، به دنبال بازتولید عاشورایی دیگرند تا با معکوس کردن تاریخ ، جهان را از شرّ شیطان بزرگ رهایی بخشند.
آمریکا، کشورهای اروپایی و دول غربی نگران ایرانی هستند که به قدرت منطقه ای تبدیل میشود. نقض حقوق بشر در ایران، هیچ گاه مسئله اساسی و بحران برانگیز غرب با ایران نبوده است. اما در عین حال، زمامداران ایران با جهان غرب بر سر چهار مسئله حساس انرژی هسته ای ، تروریسم ، صلح اعراب و اسرائیل و حقوق بشر در حال نزاعاند. پیش فرض آنها این است که هدف اصلی آمریکا سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران است. تنها امید رهبران ایران ، بسیج مردم و ایجاد اجماع ملی حول محور "حق مسلم" انرژی هسته ای است. به همین دلیل رهبری ایران مدعی میشود که انرژی هسته ای از ملی شدن صنعت نفت مهم تر است.
اما نگاه تاریخی به پرونده انرژی هسته ای نشان میدهد که دولت بوش گام به گام پیش رفته است و رژیم جمهوری اسلامی گام به گام ایران را به پرتگاه نزدیک کرده است.
مسیر طیشده
در آغاز امریکا به تنهایی ادعاهایی را علیه نیات هسته ای ایران مطرح کرد. در آن مرحله تمام توجه ایران معطوف به ایجاد شکاف میان اروپا و آمریکا بود. در گام دوم آمریکا ، اروپا را با خود همراه و همجهت کرد. در گام سوم آمریکا به دنبال محکومیت ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی بود. ایران در این مرحله به غیر متعهد ها امید بست. اما ، آژانس به خواست آمریکا تن داد و یکصدا با برنامه های ایران مخالفت کرد. در گام چهارم آمریکا به دنبال ارسال پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل بود. ایران امیدوار بود که چین و روسیه با ارجاع پرونده به شورای امنیت مخالفت کنند. اما پرونده به شورای امنیت رفت و بیانیه رئیس شورای امنیت در تاریخ ۹ فروردین ۱۳۸۵ ( ۲۹مارس ۲۰۰۶) علیه ایران صادر شد. در گام پنجم آمریکا به دنبال صدور قطعنامه شورای امنیت علیه ایران بود. ایران به حق وتوی روسیه و چین و مخالفت دیگر کشور ها امید بسته بود. اما شورای امنیت قطعنامه شورای ۱۶۹۶را در تاریخ ۱۱ تیر ۱۳۸۵ (۳۱ژوئیه ۲۰۰۶) ، قطعنامه شماره ۱۷۳۷در تاریخ ۳ دی ماه ۱۳۸۵ (۲۱دسامبر ۲۰۰۶) و قطعنامه شماره ۱۷۴۷را در تاریخ ۴ فروردین ۱۳۸۶ (۲۴مارس ۲۰۰۷) به تصویب رساند (و این مورد اخیر را با اجماع تمام اعضا). گام ششم آمریکا تصویب چندین قطعنامه دیگر با امید عدم پذیرش آنها توسط زمامداران جمهوری اسلامی است تا اجماع جهانی دیگری علیه ایران به عنوان "کشور یاغی" شکل گیرد.
خطرهای و نگرانیها
رهبران جمهوری اسلامی بر این گماناند که آمریکا توان و امکان حمله نظامی به ایران را ندارد و رژیم میتواند تحریم های اقتصادی را تاب آورد. این فرایند، چه پیامدهایی میتواند به دنبال داشته باشد؟
۱. ایران با عراق، لیبی و کره شمالی تفاوت های بسیاری دارد. تشدید تحریم ها و تعمیم آنها به حوزه اقتصاد، ممکن است صدمه چندانی به دولت ایران وارد نیاورد، اما جامعه ایران را از درون متلاشی خواهد کرد. لیبی کشوری کوچک، بدوی، تحت کنترل، و قابل سرکوب است. کره شمالی دارای دولتی توتالیتر است و با جهان خارج ارتباط چندانی ندارد. عراق از طریق سازماندهی گسترده سرکوب شده بود، اما سالها تحریم اقتصادی، جامعه را از پای درآورد، و حمله نظامی به جامعه متلاشی شده امکان داد تا واقعیتهای خود را برملا سازد.
دولت ایران با درآمدهای هنگفت نفتی هم توان پاسخگویی مطالبات افتصادی معلمان، کارگران، پرستاران، بازنشستگان و ... را ندارد، چه رسد به شرایطی که تحریم ها اثرات خود را بر ملا سازد. درحالی که مطابق برخی گزارش های رسمی یک خانواده چهارنفره باید حداقل ماهیانه چهارصد هزار تومان درآمد داشته باشد تا در شهر های بزرگ به زیر خط فقر سقوط نکند، دولت حداقل حقوق کارگران رادر سال ۱۳۸۶مبلغ ۱۸۳هزار تومان تصویب کرده است.
۲. اگر تحریم ها نتیجه نداشته باشد، اگر رژیم ایران همچنان قطعنامه های شورای امنیت را "کاغذ پاره" قلمداد کند و فعالیت های هسته ای خود را گسترش دهد و دولت های غربی به این نتیجه برسند یا به غلط تصور کنند که رژیم ایران به سوی تولید بمب اتمی گام بر میدارد، در آن صورت به احتمال فراوان مراکز هسته ای و تاسیسات زیر بنایی ایران را بمباران و نابود خواهند کرد.
بمباران ایران ، صرفنظر از هر پیامدی که میتواند برای منطقه و جهان غرب داشته باشد، به یک نتیجه مسلم میانجامد: زیر ساخت های ایران نابود خواهد شد و با تضعیف قدرت مرکزی احتمال حرکت های تجزیه طلبانه افزایش خواهد یافت، و این خود چیزی جز جنگ و کشتار در پی نخواهد داشت.
۳. گزارش های گروه های حقوق بشری مستقل درباره عراق از یک روند وحشتناک حکایت دارند. به گفته ناظران خارجی ، در سال ۲۰۰۳بلا فاصله بعد از سقوط صدام مردم عراق با یکدیگر مهربان بودند. اما در سال ۲۰۰۷همه از یکدیگر میترسند و افراد با یکدیگر گفتوگو نمیکنند. از بین رفتن همبستگی اجتماعی و علایقی که مردم را به یکدیگر پیوند میدهد، بخشی از پیامد های حمله نظامی به عراق است. بازسازی اعتماد عمومی سالها و بلکه دهه ها به طول خواهد انجامید. در جوامع در حال جنگ، چشم انداز آینده بسیار تیره و مبهم میشود. در جوامع غربی افراد از یک سال پیش برای تعطیلات تابستانی و زمستانی خود برنامه ریزی میکنند. اما در جوامع در حال جنگ که زمان به امروز و فردا محدود میشود، هیچکس نمیداند که فردا چه پیش خواهد آمد. در این شرایط کار سازنده و آینده نگری رخت بر خواهد بست. آدمیان به موجوداتی تبدیل میشوند که فقط به "بقا" میاندیشند. یکی از بیمهای اصلی این است که قرائن نشان میدهد که گویی ایران به سوی چنین وضعی پیش میرود.
۴. گسست نسل ها ، یکی از مهمترین خطراتی است که ایران را تهدید میکند. نسل عدالت خواه، استقلال طلب، آزاد یخواه ،ایدئولوگ، یوتوپیایی ، انقلابی، ضد غرب، آوانگارد و غیر دموکرات دهه پنجاه شکست خورد و به جای بهشت ، چیزی نزدیک تر به جهنم آفرید. نسل جوان وقتی به این نسل شکست خورده مینگرد آنها را عامل اصلی وضعیت فعلی تلقی میکند، گذشته را چراغ راه آینده نمیداند و فکر میکند نسل پیشین چیزی برای آموختن در انبان ندارد. بخشی از این نسل هیچ مرجعیتی را در هیچ حوزه ای ( سیاست، اخلاق، دین، فرهنگ، اقتصاد و...) به رسمیت نمیشناسند و میخواهند همه چیز را از صفر آغاز کنند. این رویکرد پیامدهای نامطلوبی به دنبال دارد. تداوم و استمرار تاریخی نسلها را باید حفظ کرد. نسل گذشته باید تجربه خود (آرمان ها، خطاها، شکست ها،عبرت ها و...) را ، مثلا از طریق خاطره نویسی، به نسل بعد منتقل کند. هیچ تاریخی از صفر، و بدون اتکا به سنت نقد شده شروع نمیشود و امکان تداوم ندارد. آشتی ملّی نیاز مبرم و فوری ما است. خود- انتقادی همگانی تمامی گروه ها، و گفتگو درباره مسائل تلخ گذشته، بخش مهمّی از آشتی ملّی است. از تجربه های بشری باید استفاده کرد، اما فراموشی تاریخی و چشم امید به معجزه گران خارجی بستن، گره از کار فرو بسته ما نمیگشاید.