بچههاى لوسى: پرورشگاهى در هند براى نگهدارى كودكان مبتلا به ايدز
۱۳۸۵ بهمن ۲۵, چهارشنبهن تاسيس كرده است.
برآورد مىشود كه تنها در قاره افريقا تا سال ۲۰۱۰، يعنى سه سال ديگر، ۱۵ ميليون و ۷۰۰ هزار كودك وجود داشته باشند كه پدر يا مادر يا هر دوى آنها را با هم از دست دادهاند. تقريبا همه اين كودكان خود نيز مبتلا به اين بيمارىاند و باصطلاح حامل ويروس HIV هستند، HIV مثبتاند.
حدود يك سال و نيم پيش كه لوسى ماراتى تصميم گرفت دخترى را به فرزندى بپذيرد، هنوز به هيچ وجه برايش روشن نبود كه اين تصميم چه پيامدهايى براى زندگىاش خواهد داشت. البته لوسى در آن هنگام مىدانست كه فرزندخواندهاش به احتمال بسيار زياد به ويروس HIV است و خود را براى اين مسأله آماده كرده بود. با اين حال در آن موقع نمىتوانست تصور كند كه به فرزندى پذيرفتن كودكى كه HIV مثبت است باعث شود كه تصميم بگيرد پرورشگاهى براى كودكان مبتلا به ايدز تاسيس كند. امروز براى لوسى ماراتى روشن است راه ديگرى به جز آنچه پيموده را نمىتوانسته انتخاب كند. چون به گفته خود او نياز كودكان بيمار چنان بزرگ است كه نمىشود آن را ناديده گرفت.
لوسى ماراتى مىگويد: ”بسيارى از پرورشگاهها مايل نيستند كودكان HIV مثبت را بپذيرند. بعد از اين كه من خودم كودكى را كه HIV مثبت بود به فرزندى قبول كردم، به فكر فرو رفتم. ديدم كه چقدر اين كودكان احتياج به خانهاى دارند كه بتوانند در آن بدون تبعيض زندگى كنند و احساس كنند كه كسانى هستند كه دوستشان دارند.“
شعار پرورشگاه لوسى ماراتى اين است كه ”حتى اگر براى درمان مرزهايى وجود داشته باشد، براى پرستارى و مراقبت مرزى وجود ندارد.“ اين شعار بر روى پرچمى آبى رنگ با حروفى به رنگ صورتى نوشته شده است. اين پرورشگاه در ماه آوريل سال ۲۰۰۶ گشايش يافت. از كودكانى كه در اينجا پذيرفته شدهاند، محبت و مراقبت دريغ نمىشود. لوسى ماراتى و خانوادهاش و ۶ نيروى داوطلب ديگر در تمام طول بيست و چهار ساعت به ۸ كودك رسيدگى مىكنند. اين گروه با وجود تلاشى كه براى رسيدگى به كودكان مىكنند، بهترين راه حل براى كودكان را اين مىدانند كه به فرزندى پذيرفته شوند.
لوسى ماراتى در اين باره مىگويد: ”هدف پرورشگاه ما اين نيست كه كودكان را تا وقتى كه به سن ۱۸ سالگى برسند در اينجا نگهدارى كند. هدف ما اين است كه براى كودكانى كه بىسرپرست هستند و اجازه داريم كه برايشان سرپرست پيدا كنيم، خانوادههايى را پيدا كنيم كه آنها را به فرزندى قبول كنند. براى همين سعى ما اين است كه آگاهى عمومى در اين باره را افزايش بدهيم. به كودكانى كه اجازه نداريم برايشان سرپرست پيدا كنيم خودمان كمك مىكنيم. براى نمونه دخترى هست كه پدربزرگ و مادربزرگ دارد، خاله و عمو دارد. اما ما اين دختر را پيش خود آورديم، چون فاميلش بخوبى به او نمىرسيدند. نه بخاطر اينكه بدجنس باشند، بلكه بخاطر اينكه اصلا در باره ايدز آگاهى ندارند. در چنين موردى تلاش ما اين است كه اين كودكان را به دامن خانوادهشان بازگردانيم و به خانوادهها اطلاعات كافى بدهيم تا بتوانند به اين كودكان رسيدگى كنند.“
لوسى ماراتى اغلب در حال مبارزه است براى اينكه غذا براى كودكان پرورشگاه تهيه كند. طبيعى است كه تهيه داروهاى گران قيمت كودكان بيمار از اين هم دشوارتر است. پدر و مادر لوسى با محصولاتى كه در باغ خود مىكارند از لوسـى حمايت مىكنند. گاه نيز خانوادههايى كه در محل زندگى مىكنند و اغلب از قشر فقير اجتماع هستند، مقدارى از محصولات خانگى خود را براى تغذيه كودكان به لوسى مىدهند. ادامه كار پرورشگاه وابسته به كمك مالى و پس انداز لوسى و خانوادهاش است. اما تنها به لحاظ مادى نيست كه اين كودكان نياز به مراقبت دارند.
لوسى ماراتى به كنار دست خود اشاره كرده، مىگويد: ”كودكى كه تا همين الان اينجا نشسته بود، موقعى كه ما به پرورشگاه آورديماش، دكتر در بارهاش گفت كه احتمالا فقط دو هفته زنده مىماند. موضوع مال ۶ ماه پيش است. و ما خيلى خوشحاليم كه اين كودك هنوز زنده است و پيش ماست. موقعى كه پيش ما آمد دكتر گفته بود كه بيمارى ايدزش در مرحله سوم است. به نظر من مهم اين است كه اين كودكان احساس كنند كه كسانى هستند كه دوستشان دارند و آنها را با آغوش باز مىپذيرند. عشق شفابخش است. عشق مهمترين چيز است. ما كارى نمىكنيم كه در پرورشگاههاى ديگر نكنند. منتها ما اين بچهها را همان طورى كه هستند مىپذيريم و دوست داريم. اين است كه مهم است.“
اما بهايى كه انسان براى برقرارى رابطه با اين كودكان مىپردازد، اغلب سنگين است. چون بسيارى از اين كودكان براى مدت زيادى زنده نمىمانند. لوسى كه خود در Mizoram بدنيا آمده است مىكوشد تا پيام خود را به كسانى كه مىخواهند سرپرستى كودكان را بر عهده بگيرند برساند. خود لوسى در آن موقع كه مىخواست دخترش را به فرزندى بپذيرد و مىدانست كه HIV مثبت است بسيار در اين باره مىانديشيد. ”فكر مىكردم اگر اين دختر را به فرزندى قبول كنم، مىتوانم تا موقعى كه زنده است به او كمى احساس خوشبختى بدهم. ممكن است مدت زمانى طولانى زنده باشد، شايد هم نه. تا جايى كه مىدانيم كودكان مبتلا به ايدز تنها سه يا چهار سال زنده مىمانند. اما من به خودم مىگويم كه دلم مىخواهد تا وقتى كه اين كودك زنده است خوشبخت باشد. اگر او خوشبخت باشد، ديگر مهم نيست كه من درد داشته باشم.“
براى لوسى مراقبت از همه كودكان پرورشگاه و نه تنها دختر خودش تبديل به وظيفه اصلى زندگىاش شده است، اگر چه در برخى مواقع نمىداند كه چگونه اجارهخانه بعدى را بپردازد يا غذاى فردا را سر ميز حاضر كند. لوسى هيچگاه به اين فكر نمىكند كه اين كار و وظيفه را كنار بگذارد.
لوسى از كار با كودكان نيرو مىگيرد، در اين باره مىگويد: ”وقتى اين كودكان را مىبينى، خوشحال مىشوى. اينها كسى را جز ما ندارند. و اين چيزى است كه به زندگى آدم معنا مىدهد. وقتى براى كس ديگرى مهم باشى زندگى تو هم معنا پيدا مىكند. اين شناخت و تجربه زندگى من است.“