1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

بى‌اعتمادى و بازتوليد آن در جامعه ايران

۱۳۸۵ فروردین ۱۱, جمعه

آخرين مقاله دكتر مهرداد مشايخى، جامعه شناس و استاد دانشگاه جرج تاون آمريكا، به بررسى جوانب و علل تاريخى و اجتماعى روحيه عدم همكارى در ايرانيان مى‌پردازد. دكتر مشايخى مى‌نويسد اكثر مردم با درد بى‌اعتمادى همگانى و بدگمانى به غير، آشنا هستند اما سيستم سياسى، فرهنگى و اجتماعى به گونه‌اى است كه بى‌اعتمادى مدام بازتوليد می‌شود.

https://p.dw.com/p/A7QK
” مهمترين عامل بى‌اعتمادى ميان ايرانيان، مسئله ناامنى است“
” مهمترين عامل بى‌اعتمادى ميان ايرانيان، مسئله ناامنى است“

دكتر مشايخى در انتهاى مقاله خود به بحران عظيمى كه در كمين جامعه ايران است اشاره مى كند و فراخوان به همكارى مشترك ايرانيان براى غلبه بر اين خطر مى دهد. كوشيديم طى مصاحبه با ايشان، برخى جنبه هاى مربوط به روحيه بدگمانى و بيعلاقگى به كار مشترك اجتماعى ميان ايرانيان را بيشتر بكاويم.

مصاحبه: مهيندخت مصباح

آقاى مشايخى شما در آخرين مقاله خود پيرامون علل عدم گرايش ايرانيها به همكارى به مجموعه‌اى عوامل سياسى، اقتصادى و فرهنگى پرداختهايد. به عقيده شما اعتماد آفرينى را از كجا بايد شروع شود؟ از دولت، از نهاد‌هاى مدنى، از نخبگان، آموزش‌هاى اوليه يا چيزهاى ديگر؟

مهرداد مشايخى: طبيعى است اگر بخواهيم بطور مجزا صحبت كنيم، نهادهاى اجتماعى مانند خانواده و آموزش و پرورش نقش بسيار موثرى در انتقال يكسرى ارزش‌هاى فرهنگى به فرزندان‌شان دارند. اعتماد بايد در وهله اول در خانواده و در نهاد آموزش وپرورش به دست بيايد. اما در كشورهايى مثل ايران كه شبح دولت در تمام عرصه‌هاى زندگى، بخصوص آموزش و پرورش و حتى بطور غير مستقيم در رفتار خانواده تاثير مى‌گذارد، ما نمى‌توانيم شكل حكومت و سياست‌هاى حكومت را از دو نهاد آموزش و پرورش و خانواده جدا كنيم. به همين دليل است كه مى‌بينيم در خانواده‌هاى ايرانى انتقال ارزشى مثل اعتماد به فرزندان صورت نمى‌گيرد چون آنها همواره سايه دولت و رفتار دولت را در ناخودآگاه خودشان در نظر دارند.

بله! البته رابطه مردم با دولت تا حدودى تظاهر به اعتماد را هم دارد، يا به عبارتى متكى بر تقيه است. يعنى در ‌‌ظاهر همراه هستند و در باطن مخالف. گواينكه شما در مقاله خود به موضوع تقيه كه از مذهب ناشى مى‌شود اشاره كردهايد، اما اين دوگانگى را كه اينك جزو خصلت‌هاى عمومى و ملى ايرانيان است، چگونه تعريف مى‌كنيد؟

مهرداد مشايخى: ريشه اصلى اين مسئله را در مذهب نبايد جستجو كرد. بايد ريشه را در شرايط نابسامانى كه تاريخ چند هزار ساله ايران را توضيح مى‌دهد، جستجو كنيم. مهمترين عاملى كه اينجا قابل توضيح است، مسئله ناامنى است. بسيارى متخصصان كه ايران را بررسى تاريخى كرده‌اند، معتقدند كه عامل ناامنى از مهمترين متغيرهايى است كه توضیح دهنده غالب خصوصيات فرهنگى ماست. اين سرزمين بر سر راه هجوم قبايل و نقل و انتقال‌هاى اجتماعى بوده كه از منطقه‌اى به منطقه ديگر چه بخاطر تجارت و چه بخاطر هجوم و غارت رفته‌اند. ساكنان سرزمين ايران همواره در معرض حمله‌هاى خارجى قرار داشته‌اند و از سوى ديگر سرزمين ايران از درون، چه از سوى حكومت متمركز و انحصارگر و چه از طريق قبايل مختلفى كه مرتب به هم حمله مى‌كرده‌اند، در معرض ناامنى قرار داشته است. به تدريج در طول تاريخ، احساس عدم امنيت وارد بافت فكرى و فرهنگى اكثريت مردم شده است. آنوقت يكسرى رفتارها و ارزش‌هايى شكل گرفته كه محورش حفظ خود است. وقتى شما مسئله اصلى‌تان در محيطى ناامن، حفظ خود باشد، طبيعتا به سوى محافظه‌كارى مى‌رويد. مگر اينكه شرايط به قدرى غيرقابل تحمل شود كه در طول چندين قرن يا چندين دهه، انفجار حاصل شود. رفتار ايرانيان، رفتارى است محافظه‌كارانه و توام با تحمل و مدارا در مقابل استبداد كه ناگهان در يك فرصت، مبدل به فوران و انفجار مى شود. به همين دليل ماداميكه مسئله عدم امنيت چه به دلابل خارجى و چه به دلايل داخلى، نقش بسيار مهمى در زندگى اجتماعى ما داشته باشد، مسئله اعتماد جاى خود را باز نخواهد كرد.

در دولت هم ما بطور متقابل شاهد اين بى اعتمادى هستيم. دولت از همين مبدا حركت مى‌كند و هر تجمع مدنى و هر فعاليت اجتماعى را به چشم توطئه گرى نگاه مى‌كند و در صدد سركوب آنها برميايد. چگونه ميتوان ازاين چرخه معيوب بيرون آمد ؟

مهرداد مشايخى: كاملا درست مى‌گوييد! در واقع يك دور تسلسلى شكل گرفته كه هر دو طرف نسبت به هم بى‌اعتماد هستند. حكومت‌ها متاسفانه چون آن وظيفه را كه بردوش دارند، به درستى انجام نمى‌دهند، احتمالا خودا آغازگر اين سيكل نخواهند بود و اين مهم بر عهده جامعه است. در جامعه نيز روشنفكران و معلمان و كسانى كه نقش آموزشى دارند، بايد آغازگر طرح مسئله اعتماد به عنوان يك سرمايه اجتماعى باشند. ضعف اعتماد در جامعه ما ، تاثير خود را چه در روابط اقتصادى، چه در شكل گيرى جامعه مدنى و چه در همكارى‌هايى سياسی برجاى مى‌گذارد. ما بايد مردم را با طرح اين مشكل در سطح ملى، متوجه اين نكته بكنيم. طبيعتا ماداميكه شرايط عدم امنيت برقرارباشد، ما تا حدى مى‌توانيم موضوع را بهبود بخشيم و مسئله در درجه اول با طرح‌اش و راه پيدا كردن به رسانه‌هاى ارتباط جمعى و كم كم در خانواده و نهاد آموزش و پرورش و احتمالا در آخر در دولت، جاى خود را باز خواهد كرد.

چرا به معضلى به اين اهميت، از سوى كنشگران سياسى كمتر پرداخته مى‌شود و گروه‌ها و افراد بجاى اينكه تشخيص بدهند درد از كجاست، به اختلاف‌هاى روبنايى مى‌پردازند. ما در اكثر تشكل‌ها مى‌بينيم درگيرى‌ها در اصل از فرهنگ عدم مشاركت و عدم اعتماد است اما در ‌‌ظاهر به صورت اختلاف فكرى نمود پيدا مى‌كند...

مهرداد مشايخى: ريشه اين مسئله در سازمان‌ها و تشكل‌هاى سياسى به يك وسواس عجيب براى ”كار سياسى كردن“ برمی‌گردد. كار سياسى به قدرى بطور خاص، سياسى تعريف مى‌شود كه هرگونه ارتباط با مسائل اجتماعى و فرهنگى را از دست مى‌دهد. البته درسا‌لهاى اخير تكانى در اين زمينه خورده و شرايط مقدارى بهتر شده، اما ما بطور كلى اين مشكل را داريم. كسانى كه سازمان‌هاى سياسى مارا تشكيل مى‌دهند، مقدار زيادى از بحث‌هاى فرهنگى و اجتماعى دور مى‌افتند و مسئله‌اى به اين اهميت كه چرا در روابط گروه‌هاى سياسى، اين اندازه بى‌اعتمادى و اين نوع روابط قبيله‌اى وجود دارد، مورد بررسى واقع نمى‌شود. اين روابط ادامه همان روابط قديمى است كه قبيله ديگر را غير مى‌داند و اين روحيه با دخل و تصرف مختصرى امروز هم به ما منتقل شده است. به نظر من يكى از كارهايى كه اين سيكل را مى‌تواند بشكند، اين است كه نيروهاى سياسى ايرانى با هم تصميم بگيرند تا وارد دورى از صحبت‌هاى نزديك پيرامون مسائل مختلف بشوند. الزاما نه اين كه سر نكاتى توافق كنند ، بلكه بپذيرند كه بايد تحت هر شرايطى ديالوگ و گفتگوى سالم ميانشان وجود داشته باشد. اين به نظر من حداقل كارى است كه ما مى‌توانيم بكنيم. ضمنا اين به هيچوجه نبايد معناى افراط و تفريط داشته باشد كه يا ما به شكل تخاصمى با هم رفتار كنيم يا اگر تخاصمى نيست، از روى اختلاف‌ها بپريم و در يك چارچوبى، يكى شويم. منظور من هيچيك از اين دو نيست بلكه مى‌گويم پروسه اعتماد سازى در شرايط كنونى، بسيار مهم است.

آيا به نظر شما فرهنگ غير مشاركتى، ناشى از اين نيست كه هزينه مشاركت اصولا در جامعه ما خيلى بالا بوده؟ چون ما حتى شاهديم كه نسلى كه خود درگير فعاليت‌هاى اجتماعى شدهاند، به بچه‌هاى خود توصيه مى‌كنند كه كنار بكشند...

مهرداد مشايخى: در واقع ما داريم صحبت از ضعف گستره عمومى و ضعف جامعه مدنى مى‌كنيم. در واقع آن حوزه اى از جامعه كه مى‌بايد شهروندان، دور از كنترل حكومت بخواهند روابط مستقل و آزادانه اى را بر مبناى منافع شخصى يا گروهى خود در حوزه‌هاى گوناگون فرهنگ، هنر، اقتصاد، سليقه، سياست و غيره سازمان بدهند. به دلايلي كه قبلا ذكر شد، از يكطرف ما مى‌بينيم چون اعتماد نيست، گرايش به همكارى وجود ندارد و افراد مى‌گويند جه كارى است كه من خود را وارد رابطه اى كنم كه طرف ام را نمى‌شناسم. مى‌روم در چارچوب افراد هم مذهب ام انجام مى‌دهم. در محله انجام مى‌دهم كه بچه محله اى‌هاى خودم را مى‌شناسم، يا اين از خانواده خودم است و اعتماد دارم. مى‌بينيم كه همكارى‌ها در ايران وجود داشته و دارد اما در حوزه‌هايى است كه شما اعتماد داشتيد به اطرافيان خودتان، اما وقتى ما وارد جامعه مدرن مى‌شويم و جامعه مدنى مطرح مى‌شود، و ديگر آنجا بحث گروههاى خونى نيست، بلكه شما بر اساس سلايق و علايق مشترك تان وارد ارتباط مى‌شويد با كسانى كه ابتدا نمى‌شناسيد، مى‌بينيد افراد حذر مى‌كنند. در عين حال سوى دوم اين مشكل به حكومت برميگردد. حكومت بايد از طريق قوانين خود اجازه دهد حوزه اى شكل بگيرد و آن را منع نكند تا مردم احساس اعتماد كنند و وارد همكارى شوند. چون حكومت اين فضا را اجازه نمى‌دهد، باز روند پرهيز كردن از مشاركت‌هاى اجتماعى زمينه پيدا مى‌كند. نمونه آخرمربوط به برخورد حكومت به فعالان سنديكايى شركت واحد بود كه آنها را گرفتند و به زندان انداختند. اين درس براى نسل بعدى و اطرافيان، اين است كه وارد شدن به اين نوع فعاليت‌ها، سر و كار افراد را به زندان مى‌كشاند و بايد حذر كرد.

شما در مقاله خودتان يادآورى كرده ايد كه امسال سال انباشت بحران است وبايد به اين بحران‌ها فايق آمد.اگر فرض بگيريم كه معضل همكارى‌هاى جمعى حل شده باشد، دستور كار اين همكارى را شما چه می‌بينيد؟

مهرداد مشايخى: بايد مشخص كرد كه چه نوع همكارى دراينجا مورد نظر است. در اين بحث، صحبت همكاريهاى سياسى است، نه اقتصادى و فرهنگى كه بعد دراز مدتى دارد و آموزش و پرورش و خانواده و دولت را مى‌طلبد اما در اين بحث خاص، ما راجع به همكارى ميان فعالان سياسى صحبت مى‌كنيم در مواجهه با شرايط بسيار حاد سياسي كه در پيش رو هست. اگر ما بخواهيم از اين شرايط بحرانى استفاده بهينه براي منافع ملى ايران بكنيم ، با فرقه گرايى و بى‌اعتمادى، مسلما اگر شرايط از اين بحرانى‌تر هم شود، نمى توانيم كارى بكنيم. لازم است كه در اين شرايط اولين گام در جهت ديالوگ و اعتماد سازى ميان گروههاى مختلف انجام گيرد. حالا ممكن است از درون اين روند ما به نتايج مهم سياسى برسيم، يا نرسيم اما مهم اينست كه آغاز ديالوگ داشته باشيم.