«بدون شوهرم، هرگز»
۱۳۸۵ مرداد ۱۷, سهشنبه�ودى خواند.
كتاب بتى محمودى در سال ۱۹۸۷ ميلادى در آمريكا منتشر شد و با توجه به تجارب منفى در زندگى خصوصى نويسنده، فرهنگ و جامعه ايران بطور كل مورد انتقاد شديد قرار گرفته است. از خانم مهدوى كه فارسى را بخوبى صحبت میكند، در باره علل و چگونگى نوشتن اين كتاب جويا شديم:
دویچهوله: خانم مهدوی، قصد اصلى شما از نوشتن کتاب «بدون شوهرم، هرگز» چه بوده؟
مهدوی: باید به شما بگوییم که این كتاب يك رمان نیست، این حقیقت زندگی من و شوهرم است که از چهل سال پيش با هم زندگی میکنیم. ما ۱۱ سال در ایران بودیم. من خودم آلمانی هستم، اما ۱۱سال با شوهرم و دو بچهمان در ایران زندگى كرديم. يعنى ما از سال ۱۹۶۸ به ایران رفتیم و مدت ۱۱سال در ایران زندگی کردیم، تا سال ۱۹۷۹در پاییز كه به آلمان برگشتیم.
دویچهوله: شما آنطوری که عنوان كرديد، در واقع این کتاب مجموعه خاطرات شماست. حالا این سوال مطرح است که چرا شما این نام را برای کتابتان انتخاب کردید؟ آیا فقط مسئله جوابی بوده به کتاب خانم «بتی محمودی» نويسنده رمان جنجالى «بدون دخترم هرگز»؟
مهدوی: بله! من در طول ۴۰ سال زندگی با شوهرم به این نتیجه رسیدم که این کتاب را بنویسم، یعنی این نام را براى كتابم انتخاب كنم. چون شوهر من تمام وقت به مردم كمك كرده ، یعنی تمام عمرش را برای دیگران صرف کرده و همیشه به فکر مردم و به فکر ما بوده، يعنى من فکر کردم این حق را دارم كه چنين اسمى را براى كتابم بگذارم.
دویچهوله: خانم مهدوی، اینطور که مشخص است استفاده از تجارب شخصی مثبت و منفی و عمومی کردن آنها، آنطوری که خانم بتی محمودی بشکل منفی آن انجام داده و شما بشکل مثبت آن را در نظر داشتید...
مهدوی: بله! من اینجوری نوشتم که من ایران را دیدم و ایرانیها را دیدیم. این خانم ۱۶ماه بیشتر در ایران نبوده. من خودم ۱۱ سال در ایران بودم و در ميان مردم بودم. در کرمان بودم، مشهد بودم، تهران بودم و ديدم كه مردم چقدر مهماننواز هستند و به دیگران خیلی کمک میکنند. ولی من هیچ ناراحتی توی ایران با مردم نداشتم و احساس خارجی بودن را نمیکردم.
دویچهوله: خانم مهدوی شما زبان فارسی را چطور یاد گرفتید؟
مهدوی: در ایران، وقتی ما به ایران رفتيم، زبان را یاد گرفتم. یعنی کلاس نرفتم، اما توی مردم یاد گرفتم.
دویچهوله: یعنی ارتباط زیادی با مردم...
مهدوی: ارتباط زیادی.
دویچهوله: شما چه تجاربی را در تهران و يا در مشهد که گفتید در آنجا زندگی کردید، داشتيد؟
مهدوی: بله، مردم خیلی مهربان و با محبت بودند، یعنی فقط خوبی ازشان دیدم.
دویچهوله: اگر امكان دارد كمى در مورد کتابتان صحبت بکنید، کلا شما در نظر داشتيد چه موضوعاتی را در کتابتان مطرح كنيد؟
مهدوی: هم موضوعات مربوط به خانواده و هم تاریخی و هم اجتماعی.
دویچهوله: فکر نمیکنید که خانم مهدوی، در هرصورت شما هم خودتان و هم همسرتان، ارتباط خوبی که با همدیگر داشتید باعث این شده که شما تجارب خیلی خوبی را در ایران داشته باشید و اشاره کردید به میهمان نوازی ایرانیها و خصوصیات خوبی که دارند. اگر كسى تجارب منفیای را در ارتباط با همسرش داشته باشد، به نظر شما این کار اشتباهیست که او درباره تجارب منفیاش بنویسد؟
مهدوی: نخیر! اين اشتباه نيست اما همه مردم که بد نبودند. ممکن است یکی یا دو تا بد بودند، اما اینکه همه ملت نیست.
دویچهوله: شما چه هدفی را با نوشتن این کتاب دنبال كردهايد؟
مهدوی: میخواستم هم به این خانم پاسخ بدهم ، چون من احساسی را داشتم بعد از این و بخصوص بعد از این که این خانم آمريكايى (بتى محمودى) این کتاب را نوشته که از حقیقت خیلی دور بود، من خیلی ناراحت شدم و دیدم اینجوری نمیشود. یعنی احساس من این بود که من باید یک کاری بکنم. البته خیلی طول کشیده و الان هم ۵ سال را روی کتاب کار کردم. آنوقت بالاخره تمام شد. و من خوشحال هستم که توانستم اینکار را انجام بدهم.
دویچهوله: خانم مهدوی آیا یک نمونه از کتابتان را برای خانم بتی محمودی هم فرستادید؟
مهدوی: نخیر!
دویچهوله: تصمیم دارید اینکار را بکنید؟
مهدوی: هنوز که کتاب ما به زبان آلمانی فقط درآمده. هنوز به زبان انگلیسی درنیامده.
دویچهوله: این کتاب در آلمان چه واکنشی بوجود آورده، شما در اين مورد چيزى شنیدهاید؟
مهدوی: بله! در روزنامهها، در «دویچه سایتونگ» و روزنامههای مختلف ديگر و محلهايى كه من رفتم و روخوانی کردم خیلی خوب برگزار شده. یعنی هر کسی که کتاب را خوانده، و يا در نامههايى كه براى من آمده، خیلی مهربون، و تلفن میزدند و خیلی از کتاب تعریف میکردند و اینجور كه مشخص است خیلی خوانندگان راضیاند.
دویچهوله: خانم مهدوی شما بعد از انقلاب هم در ایران بودید؟
مهدوی: بله، بله!
دویچهوله: میتوانید بگویید چه تغییراتی به نظر شما بعد از انقلاب...
مهدوی: بله. جلوتر از انقلاب که در ايران زندگی کردیم و بعد از انقلاب هم تا سپتامبر ۷۹ در ايران زندگی کردیم و آنوقت بعد از آن ما آمدیم به آلمان. سال ۲۰۰۰ هم آخرین بار من در ايران بودم.
دویچهوله: با توجه به سفرى که شما در سال ۲۰۰۰ به ايران داشتيد، آیا میتوانید مقایسه کنید و بگویید که به نظر شما چه تغییراتی از نظر شما در جامعه بوجود آمده است؟
مهدوی: خوب مردم همانطور مهربون بودند مثل همیشه. اما در شهرها عکسهای بزرگ به دیوار نصب بود. رفتم قبرستان ساری. من خیلی ناراحت شدم. وقتى ديدم اين همه جوان.... قبر جوانها را در قبرستان دیدم... همهاش پر است.
دویچهوله: شما در اين كتاب چه مخاطبينى را در نظر داشتيد؟
مهدوی: خوب اين كتاب را به زبان آلمانی نوشتیم، الان هم داریم کار میکنیم برای اينكه به زبان فارسى آن را منتشر كنيم. ولى مردم آلمان هم باید بدانند در ایران چه میگذرد. یعنی این حکومت به زندگی خصوصى مردم کار دارد. یعنی مردم نمیتوانند راحت زندگی کنند، درلباس پوشیدن، موزیک گوش کردن اینها همه این ها حکومت در آن نظر دارد. و من فقط اين را میخواهم که ایران آزاد شود و مردم ایران آزادی پیدا کنند.
دویچهوله: خانم مهدوی، میتوانیم بگوییم که یکی از اهداف شما برای نوشتن این کتاب نشاندادن تصویر دیگری از ایران بوده، نه این تصویری که در حال حاضر در مطبوعات غرب از ايران ارائه میشود؟
مهدوی: خوب، مردم ایران که زندگی خوبی ندارند. شما خودتان میدانید. مردم ایران بیشتر جوان هستند، ۶۰درصد جواناند و این جوانها نه کار دارند نه دورنمایی. یعنی سخت برایشان میگذرد.
دویچهوله: خانم مهدوی، خیلی ممنون از اینکه وقت دراختیار ما قرار دادید.