ایمان بیاوریم به "خدای کشت و کشتار"
۱۳۸۶ آذر ۲۸, چهارشنبهبرخی از منتقدین، کارهای یاسمینا رضا، نمایشنامهنویس ایرانی ـ مجاری ـ فرانسوی را در جرگهی "تئاتر مردمی سطح بالا" قرار میدهند و بعضی دیگر او را اصلاً مبتکر این ژانر میخوانند. شاخص آثار رضا ولی در تعیین شکل و شیوهی نوع تئاتری که ارائه میدهد، نیست، بلکه در محتوای آشوبگرانهی آن است که در دو کلمه خلاصه میشود: خشم و نفرت؛ نفرت از همهی جلوههای قراردادهای اجتماعی، از خانه و خانواده، از بچه، از ازدواج، از دوستی؛ خشم نسبت به آداب و رسوم ظاهری، پیوندهای خانوادگی، روابط همسایگی. خشم و نفرت از هر چه هست و نیست و باید باشد. از ظلم و مبارزه علیه ظلم، از مظاهر تمدن و نشانههای وحشیگری، از دروغ و ریا ، و همچنین صداقت و یکرنگی!
طوفان خشم ونفرت
هنر یاسمینا رضا، که تا بهحال دو بار جایزهی فرانسوی "مولیر" را دریافت کرده، در این است که این خشم و نفرت بیپایان را در قالب طنز و هزل و شوخی و مزاح میگنجاند و با این کار از شدت و حدت یأسآلود و غلظت پوچگرایانهی این احساسها میکاهد. اینکه رضا، در تمام آثارش تماشاگر یا خواننده را با طوفان چنین خشم و نفرتی روبرو میکند، نمایانگر روحیهی هنری سرسختانه و پیگیرانهی اوست. یک سری نمایشنامه، رمان و داستان کوتاه گواه این ادعاست: "هنر"، "سه زندگی"، "مرد تصادف"، "خدای کشت و کشتار "، "یک ناامیدی"، "شوپنهاور در سورتمه"، "آدام هابربرگ" و دیگر آثار کمتر مشهورش ...
دستمایههای آثار رضا
در اغلب این آثار، رضا روابط انسانی را دستمایه قرار داده است. او در نمایشنامهی "هنر"، روابط "متمدنانه" و دوستانهی سه مرد را زیر ذرهبین بررسی میکند و نتیجه میگیرد که "دوستی" آنها تنها بر پایهی نفرت است که ادامه یافته. در "سه زندگی"، مناسبات کارمندی ـ رئیسی دو دانشمند مرد و همسرانشان هدف نگاه خشمگین او قرار میگیرد. در "یک ناامیدی"، پدری نیزههای خشم و نفرتش را به سوی پسر خود پرتاب میکند که جرأت کرده به عنوان "جستجوگر فعال خوشبختی"، زندگیاش را در سفر و تجربهاندوزی بگذراند. در "آدام هابربرگ"، دیدار تصادفی زن و مردی که زمانی با هم روی نیمکت یک مدرسه مینشستند و حالا از نظر خانوادگی و شغلی راههای جداگانهای را برگزیدهاند، به تصویر میکشد. هر دوی آنها که از نظر اجتماعی شخصیتهایی موفقند، در منجلاب یأس و بیهودگی دست و پا میزنند .. رضا در تمام این آثار، همهی آنچه را که خود به عنوان ارزشهای اجتماعی و عاطفی در ابتدای داستان مطرح میکند، به سخره میگیرد.
"خدای کشت و کشتار"
در تازهترین اثر یاسمینا رضا که در حال حاضر در بیش از ۵۰ خانهی نمایش آلمان اجرا میشود، هم خشم و نفرت و طنز است که به نمایش گذاشته میشود: "خدای کشت و کشتار". این نمایشنامه، مثل همهی کارهای رضا، داستانی عادی و پیشپا افتاده دارد: دو بچهی ۱۱ ساله، درحین بازی، کتککاری میکنند و یکی، با مشت چنان محکم بر دهان دیگری میکوبد که دو دندان جلوییاش میافتد. والدین متمدن و متمول این دو پسر، دیداری ترتیب میدهند تا در کمال آرامش و حسن نیت موضوع را بررسی کنند و برگهی تقاضای "تأمین خسارت و پرداخت هزینهی دندانپزشگی" را بنویسند و تحویل شرکت بیمه دهند. ناگفته پیداست که ماجرا به این سادگی برگزار نمیشود. بلکه مسائل و مشکلات خانوادگی و زناشویی این دو زوج بهظاهر خوشبخت، در جستجوی یافتن مقصر و دلیل زد و خورد بین دو بچه، رخ میکنند و به تدریج، نیش و زخم زبانزدن به یکدیگر، به پرخاش و توهین و فحش و ناسزا تبدیل میشود و دست آخر به گلاویز شدن و دست به یقه شدن با هم میانجامد. به این ترتیب، انسانهای متمدن جامعهی غربی که در ابتدای نمایش بر ارزشهای انسانی و آزادیخواهانه تأکید میکردند، به موجوداتی وحشی، مهاجم و تنگنظر تبدیل میشوند که هیچ خدایی را بنده نیستند، جز "خدای کشت و کشتار"!
صداقت وکیل مآبانه
در میان شخصیتهای چهارگانهی این نمایش، تنها آلن، وکیل مدافعی که یک شرکت دارویی را نمایندگی میکند، صداقت اعتراف به این واقعیت را دارد: «من فقط به خدای کشت و کشتار و قتل عام اعتقاد دارم. او همیشه قادر مطلق بوده و همیشه هم قادر مطلق خواهد ماند.» از اینرو آلن، این وکیل به ظاهر شرافتمند که در دادگاه لاهه از حقوق قربانیان جنگ دفاع میکند، ابایی از آن ندارد که به موکل دیگرش، همان شرکت دارویی توصیه کند، در مورد اثرات جنبی دارویی که به بازار فرستاده و باعث مرگ چندین بیمار شده، سکوت نماید و بعد هم وجود آنها را بهکلی حاشا کند. نقش آلن را مارکوس یان، (Markus John)، هنرپیشه معروف تئاتر آلمان بازی میکند. هم اوست که فعالیتهای عدالتجویانهی شخصیت دوم نمایش را که ورونیک نام دارد، برای نجات قاره و مردم آفریقا به باد سخره میگیرد و آنها را به عنوان "کارهای بیثمری که تنها برای نجات خود او از عذاب وجدانش انجام میشوند"، پوچ وبیمعنی میخواند. نقش این زن را که نویسنده است و آرمانهای والایی برای دگرگونی روابط نابسامان اجتماعی در سر میپروراند، ماریا شرادر، (Maria Schrader)، هنرپیشهی توانای تئاتر و سینمای آلمان بازی میکند.
مرگ هنر و گل
آنت، همسر وکیل بارز و شریف که خود "مشاور مالی" است، هم پشیزی برای تعهدهای اجتماعی ورونیک ارزش قائل نمیشود و به او میگوید: «حالم از فعالیتهای حقوق بشرانهات به هم میخورد." و واقعاً هم مزاجش دگرگون میشود و روی همه چیز بالا میآورد؛ از جمله روی کت و شلوار اطوکشیده و گرانقیمت شوهرش و روی آلبومهای آثار هنری ورونیک (نقاشیهای کوکوشکا). او سرانجام برای مقابله با شوهرش دست به چاقو میبرد و دست آخر هم، دستهگلهای لالهای که ورونیک برای صمیمانه جلوه دادن محیط گفتوگو از بازار خریده، با خشم و نفرت تمام به زمین میکوبد و "گلهای نازنین" را تکه تکه میکند. یاسمینا رضا با طنزی سیاه و دیالوگهای گزنده و برا، در این نمایشنامه مرز بین تمدن و وحشیگری را مخدوش میسازد.
"خدای کشت و کشتار“، نمایشی ساده است که چهار بازیگر بیشتر ندارد: دو مرد و دو زن، یک صحنهی بسیار ساده و هزاران نکتهی تیزبینانه و طنز آلود. در این جنگ واژهها و دیدگاهها که بیرحمانه به مسخره گرفته میشوند، تنها هنرپیشگان ماهر آن هستند که پیروز از صحنه خارج میشوند: یعنی آنیا لایز، (Anja Laïs)، مارکوس یان، (Markus John)، ماریا شرادر، (Maria Schrader) و میشائیل ویتنبورن، (Michael Wittenborn). و از همه پیروزتر، کارگردان و مدیر جدید هنری خانهی نمایش شهر کلن، کارین بایر، (Karin Beier) است. بقیهی چیزها با خشم و نفرت به کثافت و آب صفرا آلوده میشوند.