ایرانیهای مهاجر در جستجوی خوشبختی در لندن
۱۳۸۷ آذر ۱۰, یکشنبهکن لاچ، کارگردان مشهور ۷۲ سالهی بریتانیایی، باز هم فیلمی به جهان سینما عرضه کرده که تحسین همگان را برانگیخته است: "جهان آزاد"، „It's A Free World“. آخرین جایزهای که این فیلم، از آن کارگردان متعهدش کرد، "جایزه برای بهترین فیلمنامه" در جشنوارهی بینالمللی فیلم ونیز بود.
کن لاچ در تازهترین فیلم سینمایی خود، داستان زنی به نام انجی (Angie) را به تصویر میکشد که پس از اخراج از یک مرکز کاریابی بزرگ، دفتر کوچکی میگشاید و میکوشد برای مهاجران قانونی و غیرقانونی به عنوان نیروی کار ارزان، کار روزانه دست و پا کند. انجی در شغل "دلالی کار" استاد است. او در آن مرکز کاریابی بزرگ، کار دیگری انجام نمیداد. از آنجا که محیط کار پیشین انجی با رئوسای حریص و "سوءاستفادههای جنسی" آنها، برای او تحمل ناپذیر میشود، دست به اعتراض میزند و بلافاصله اخراج میشود. اولین واکنش انجی که نقش آن را کیرستون ویرینگ (Kierston Wareing) با درخششی بیمانند ایفا میکند، این است: «بعد از این دیگر دستور بی دستور، مگر این که از جانب من صادر بشه»!
چه باید کرد؟
تنها کاری که در بحبوحهی روند جهانی شدن و نرخ بالای بیکاری در بازار کار همهی کشورها از عهدهی این زن پرحرارت و سرسخت بر میآید، تأسیس یک مرکز کاریابی است. او حالا به عنوان دلال کار، برای مهاجران ایرانی و لهستانیای کار پیدا میکند که نسبت به دیگر مهاجران در شرایط دشوارتری بهسر میبرند و در نتیجه از حقوق کمتری برخوردارند: در یک کلام؛ بهتر کار میکنند و کمتر توقع دریافت دستمزد بیشتر را دارند.
انجی، ولی زن بیرحمی نیست. برخلاف کارفرمایان پیشین خود، تنها به "سود" نمیاندیشد. او هم خود، ناگهان با شرایط پیچیدهای روبرو شده است: بیکار شده و باید پسر یازده سالهی خود را به تنهایی بزرگ کند. دراین راه از یک سو خود را با قانون و "پلیسهای کار" درگیر میسازد و از سوی دیگر با شرکتهای بزرگی چون شرکت کارفرمای پیشین خود به رقابت برمیخیزد. جبههی سومی که آنجی باید در آن خود را به ثبوت برساند، برخورد با مهاجران جویای کار و سروکله زدن با آنان است؛ در میان آنان افرادی هم هستند که هر چند نمیتوانند حق خود را از راههای قانونی کسب کنند، ولی اصولاً معتقدند که راهکار "انتقام شخصی گرفتن" بیشتر موثر واقع میشود. کن لاچ، با درهم بافتن این سه رشته کشمکش، داستان هیجانانگیز و پرکشش انجی را تصویر میکند؛ داستانی که با جنبههایی از واقعیت مهاجرت و خرید و فروش انسان و نیرویکار در روندی که نئولیبرالیسم به جهان دیکته و تحمیل کرده، پیوندی تنگاتنگ دارد.
خانوادهی مهاجر ایرانی
یکی از مهاجرانی که بهطور غیرقانونی در لندن زندگی میکند، مردی ایرانی به نام محمود است که داود راستگو نقش او را بازی میکند. انجی ابتدا از دادن کار به او سرباز میزند. محمود، ولی، پس از پافشاری بسیار، سرانجام انجی را راضی میکند، کاری برای او فراهم سازد. خانوادهی محمود، در این رابطه نقش مهمی بازی میکند: همسرش، (مهین امینیا) داستان تلخ و پرماجرای گریز خانواده را از دست مأموران رژیم جمهوری اسلامی بهخاطر مخالفت با "سیاستهای غیرانسانی آخوندها" شرح میدهد. در این نما دو دختر محمود، (شادا و شرا کاوسیان) نیز در صحنه حضور دارند. آنها در سالن سرد و نیمه تاریک کارخانهای نیمه ویران، مشغول انجام تکالیف مدرسهی خود هستند. حضور شرمآگین این دو دختر بیپناه در صحنهای که با نوری سرد و پسزمینهی آبی کمرنگ روشن میشود، خاطرات تلخی را در ذهن انجی زنده میکند و او را تحت تأثیر قرار میدهد. کن لاچ از داستان زندگی این خانوادهی ایرانی سود میجوید و ُبعد انسانی و شورانگیز شخصیت انجی را به نمایش میگذارد.
موضوعی عادی با اجرایی تازه
موضوع فیلم "جهان آزاد"، موضوعی تازه نیست: در چارچوب اصلیاش، "ننه دلاور" برشت را به یاد میآورد، هر چند که آن "ننه"ی تاریخی در اثر جنگی سی ساله "دلاور" شده بود. ولی کل نمایشنامه را میتوان به عنوان نمادی از سنگدلی تکاندهندهی "واقعیت سرمایهداری" ارزیابی کرد. انتقاد کن لاچ از روند بیرحمانهی جهانی شدن نیز از همین چشمه آب میخورد. هرچند برداشت و پرداخت هنری برشت و کن لاچ، در دو مسیر جداگانه حرکت میکنند: آنجا که برشت معلموار و خشک واقعیتهای تلخ را به نمایش میگذارد، کن لاچ، همچنان به برخورد سینمایی رمانتیک و سرشار از احساس خود وفادار میماند. شاید به همین خاطر است که داستان "عادی و تکراری فیلم جهان آزاد"، طیف گستردهای از علاقمندان فیلم را درسراسر جهان به سینماها کشانده است: بهخاطر اجرایی تازه و مؤثر و تصاویر نو و مبتکرانه.