انتشار سومين آلبوم پروژه موفق «رنگين»
۱۳۸۵ مرداد ۶, جمعه«رنگين» در طول اين سالها به سبكى دست يافته كه منتقدان موسيقى از آن به عنوان موسيقى تلفيقى مديترانهاى ياد مىكنند.
براى شنيدن گپ «عصر شنبه» با اميد بهادرى و همچنين شنيدن ترانههايى از آلبوم جديد گروه «رنگين» فايل صوتى پايان صفحه را كليك كنيد!
بايد گفت كه «رنگين» واقعا هم نامى مناسب براى اين پروژه است، چرا كه اميد و ميشائل با دو گيتار خود و به همراه نوازندگانى چيرهدست شنوندهها را به سفرى بين دنياى رنگارنگ و پرتنوع شرق و غرب مىبرند. «رنگين» پس از چند سال وقفه كه بيشتر به حضور در جشنوارههاى مختلف، برگزارى كنسرتهاى و طبيعتا ساختن و تهيه قطعات جديد گذشت، بهتازگى سومين آلبومش را با نام Toma Guarana روانه بازار كرده كه نسبت به دو آلبوم قبلى از پختگى بيشترى برخوردار است.
اميد در سن دوازه سالگى به آلمان آمد، موسيقى و نواختن گيتار را بيش از همه به طور خودآموز ياد گرفت و در اولين دوره فعاليتش ، حدود چهار سال عضو يك گروه ايرانى بوده كه كارهاى پاپ ايرانى را اجرا مىكرد. بعد از اين دوره اميد به گروهى آلمانى ملحق شد به نام Lichtenberg & Barbarosa يا به اختصار L&B كه در چارچوب آن، اميد در سال ۱۹۹۸ با ميشائل ماير، نيمه ديگر رنگين آشنا شد و بعد از فروپاشى L&B، گروه يا به عبارتى پروژه «رنگين» شكل گرفت. در اين پروژه، اميد و ميشائل دو ستون ثابت «رنگين» هستند كه همواره از نوازندگان مهمان استفاده میكنند.
«رنگين» از آغاز فعاليتش تا به حال برنامههاى متعددى داشته، از جمله در چارچوب نمايشگاه جهانى هانوفر، يعنى Expo 2000. علاوه بر آن ساختههاى اين گروه از شبكههاى مختلف راديوئى در آلمان پخش مىشود. دو آلبوم پيشين «رنگين» به ترتيب در سالهاى ۱۹۹۹ و ۲۰۰۳ انتشار يافتند: آلبوم اول كه Beyond acoustic expressions نام دارد و آلبوم دوم تحت عنوان Jingle Jungle.
شهرام احدى
*****************
دويچهوله: اميد جان، از تشکيل گروه «رنگين» حدود هشت سال مىگذرد و حاصل همکارى تو و ميشائل ماير در قالب ۳ آلبوم منتشر شده. آلبوم آخرتان به اسم Toma Guarana بتازگى انتشار پيدا کرده. چارچوب کار رنگين، يعنى کارهاى تو و ميشائل در عرصه آهنگسازى و تنظيم از يکطرف و استفاده از نوازندههاى ميهمان، در اصل تغييرى نکرده. اما رنگ و بوى آلبوم جديد با دوتا آلبوم قبلى متفاوت است و يا شايد حتا بشود گفت پختهتر. خودت فکر مىکنى حال و هوا و سبک قطعات رنگين تا چه اندازه عوض شده؟
اميد بهادرى: کارهاى ما، همانطور كه گفتى در کل پختهتر شده، چون سه چهار سالى از انتشار آلبوم قبليمان مىگذرد و اين دفعه مىخواستيم قطعاتمان طورى باشد كه شنونده ها مجموعا راحت بتوانند با آنها رابطه برقرار كنند، راحتتر بشنوند و همچنين شبكههاى راديويى بيشترى کارهاى ما را پخش کنند. دفعه قبل اينجورى بود که فقط راديوهاى مشخصى از آلمان مثل شبكه NDR، کارهاى ما را پخش مىکرد. اين دفعه مىخواهيم اين جريان را يک کم بزرگتر کنيم. کارهاى قبلیمان توى بعضى جاهايش خيلى وسيع بود و بيشتر اهل فن را جذب مىكرد و براى آنها جالب بود. بعضيها هم با توجه به پيچيدگى قطعات، سخت مىتوانستند با آنها رابطه برقرار كنند. به خاطر اين بود كه قطعهها را يک کم سادهتر کرديم، از نظر ريتم، تنظيم و ....
دويچهوله: پشت جلد آلبوم جديد رنگين، تو و ميشائل به اين اشاره مىکنيد که در طول اين سالها هميشه براى بيان موسيقیتان دنبال شکل و زبان مىگشتيد. طبيعتا، خوب، کنسرتهاى متعددى داشتيد و با نوازندههاى مختلفى از کشورهاى مختلف همکارى داشتيد. خودت فکر مىکنى در اين سفر، اگر اسمش را سفر بگذاريم، چه چيزهاى تازهاى کشف کردى؟
اميد بهادرى: خيلى وقت بود که ما مىخواستيم با يک خواننده کار کنيم که اين دفعه براى اولين بار با يک خوانندهاى از سنگال بنام Khalif N’Dione شروع به کار کرديم. اين براى ما تجربهى جديدى بود و خيلى هم جالب بود. به ما هم در اين جريان باز نشان داده شد که برقرار كردن رابطه و درك موسيقى با كلام خواندن براى مردم سادهتر است تا موسيقى بدون كلام.
دويچهوله: با وجود اينکه کلام را نمیفهمند، بازهم سادهتر است؟
اميد بهادرى: در کل آره! همهى موسيقیها يکجورايى با کلام راحتتر پذيرفته مىشوند. بخاطر همين مىخواستيم يکبار اين کار را بکنيم و ببينيم چه نتيجهاى از کار مىگيريم و راديوها هم چه جورى پخش مىکنند. و الان مىبينيم که موسيقیاى که با کلام داشتيم خوب پذيرفته شده.
دويچهوله: اگر اشتباه نکنم اين تنها قطعه با كلام در آلبومتان است، پشيمان نيستيد که آهنگهاى با كلام بيشترى را در آلبوم جديد نگنجاندهايد؟
اميد بهادرى: نه، راستش براى شروع كار، همين يك قطعه كافى بود. در اين آلبوم فقط استفاده از كلام تازگى نداشت، ما از سازهاى جديدى هم استفاده كرديم. مثلا من خودم با ساز بوزوکى سه قطعه كار كردم. بوزوکى يک گيتار يونانیست با هشتتا سيم که اين، رنگ خيلى جديديست در كارهاى ما و در كنسرتهايمان هم از اين ساز استفاده مىكنيم. و با يک ساز ديگر هم کار کردم که اسمش هست کاليمبا که يک ساز آفريقايیست که اينهم باز يک رنگ جديدى بود. سعى کرديم هم با کلام و هم با سازهاى جديد، به قطعاتمان رنگ و بوى تازه اى ببخشيم.
دويچهوله: در آلبومهاى قبلى بعضى از قطعات کار مشترک تو و ميشائل بود، چند قطعه هم ساخته ميشائل و چند تا قطعه هم از تو. اما قطعات آلبوم جديد رنگين همگى محصول مشترک شما دو نفر است. همکارى تو و ميشائل تا چه اندازه فرق کرده؟
اميد بهادرى: همکارى من با ميشائل خيلى بهتر شده. يعنى اينقدر خوب شده که مثلا وقتى من يک ايدهاى براى خودم دارم، ديگر بيشتر وقتها نمينشينم تا آخرش ببينم چه جورى مىخواهم تمامش کنم، چه جورى ملودياش را مىخواهم درست کنم و ... من و ميشائل با همديگر مىنشينيم و اين قطعه را تمام مىکنيم. و دوست هم داريم که اينجورى باشد، چون وقتى آدم خودش روى يک قطعهاى کار مىکند، با يک احساس ديگرى آن قطعه را مىزند، تا اينکه يکى ديگر بگويد، ببين توى اين قطعه اينجا اين ملودى را بزن. بخاطر همين براى پختهشدن موسيقى هم به نظر من اين خيلى مهم است.
دويچهوله: اتفاقا اين هم مسئلهى جالبى هست براى من. چون بهرحال يک قطعه در آخر کار مىتواند کار مشترک شما باشد، اما آيا شروع قضيه هم مىتواند مشترک باشد؟ چون معمولا ايده اوليه به ذهن يکى از شما دوتا بايد برسد!
اميد بهادرى: درست است، اينجورى هم هست. مثلا چندتا قطعه بوده که ايده اولش مال ميشائل يا مال من بوده، ولى اين براى ما راستش ديگر مهم نيست، اينکه بگوييم مثلا کار فقط مال من يا مال او بوده.
دويچهوله: يعنى شايد پيش بيايد که واقعا شروع كار از تو باشد و پايان کار از او.
اميد بهادرى: اينجورى هم بوده، زياد بوده. ولى خوب براى ما حرفى نيست. مىگوييم، دوتاييمان همه قطعهها را درست کرديم. برايم مهم نيست.
دويچهوله: همکارى شما به اين ترتيب است که مىآييد ملودى را مىسازيد و بعد فکر مىکنيد که آن را به چه شكل تنظيم كنيد؟
اميد بهادرى: دقيقا! ما اول با دوتا گيتار کل قطعه را تمام مىکنيم، بعد نوازندگان مهمان را دعوت مىکنيم، نوازندگان ويلون يا بيس يا ترمپت يا ساکسيفون و بعد به آنها مىگوييم که اينجا ملودى است و اينجا را مثلا صداى دوم اينکار را بکنند يا صداى اول، بعد اينجا يک قطعه هست که مىتوانند توى آن قسمتى را هم سولو بزنند.
دويچهوله: يعنى در عين حال که يکمقدار هم به آنها خط مىدهيد، آزادى عمل هم دارند.
اميد بهادرى: آره، آره. آزادى دارند.
دويچهوله: هيچوقت هم نشده که مثلا بگوييد، آن سولويى که زديد خوب نبود، اين را تغيير بدهيد؟
اميد بهادرى: چرا! جاهايى هستند که مثلا براى احساس ما يک کم شايد زيادى طولانى باشد يا مثلا قطعه از لحاظ سبك چيز ديگرى باشد، آنوقت مىگوييم كه مثلا بيشتر روى گام شرقى کار کند و يا مثلا به سبك Jazz توجه بيشترى داشته باشند. طبيعيست كه با آنها صحبت مىکنيم، ولى کار اصلى را خودشان انجام مىدهند.
دويچهوله: اين دفعه تعداد کسانى که شما با آنها همکارى کرديد خيلى بيشتر بود. انتخاب نوازندهها به چه صورتى بود؟ افراد خاصى توى ذهنتان بودند يا اينکه مثلا با کسانى هم اتفاقى آشنا شديد؟
اميد بهادرى: راستش مىشود گفت بيشترشان موزيسينها و نوازندگانى هستند که سالهاى سال است با آنها کار مىکنيم و درآلبومهاى قبلىمان هم با ما کار کردند. اين دفعه مسئله تازه، خوانندهاى بود که از او دعوت کرديم. يعنى مىشود گفت بيشتر نوازندگان آدمهايى هستند که در فستيوالهاى مختلف با آنها آشنا مىشويم و اين دفعه، مىشود گفت، براى اولين بار ترومبو، ساکسيفون و ترومپت را با هم ديگر دعوت کرديم. يعنى مجموعه سازهاى بادى داريم.
دويچهوله: واقعا توى آلبوم قبلى به اينصورت نبوده؟ يعنى بعضى از قطعات يا بعضى جاها هست توى قطعات که اين سه تا ساز حضور خيلى برجستهاى دارند و آدم زياد آنها را مىشنود.
اميد بهادرى: بله دقيقا. اين دفعه فرق مىکند. درست است!
دويچهوله: يكى از نكات جالب در آلبوم جديدتان تغيير ناگهانى ريتم و سرعت است. مثلا در قطعه Arabix که شايد يكى جذابترين و شنيدنىترين قطعات آلبوم جديد باشد. آيا اين چيزى بود كه از همان اول مىخواستيد يا از وسط کار به اين نتيجه مىرسيد که اگر مثلا ريتم کار را عوض کنيم يا سرعتاش را کم کنيم جالب مىشود؟
اميد بهادرى: راستش اين يک چيزى است که از اول کارهايمان داشتيم. هميشه قطعاتمان اينجورى هست که وسطش يک صورت جديدى مىگيرد. در قطعات آلبومهاى قبلى هم چنين چيزى داشتيم و برايمان اين نکته خيلى جالب و جذاب است كه شنونده را غافلگير كنيم يعنى يکدفعه ريتم يا سبك يا سرعت را عوض كنيم. مثلا از ريتم ۴/۴ بپريم به ريتم ۸/۶.
دويچهوله: يكى از ديگر قطعات جالب El Camino است كه ريتميک هم شروع مىشود و خيلى حال و هواى افريقايى دارد و يکهو مىرود به فلامنکو. و اين تغيير فضا هم شنونده را جذب مىكند.
اميد بهادرى: درست است،... راستش اين چيزهايى است كه اصلا در فکرش هم نبوديم که حتما اينکار را بکنيم. نشستيم داريم موسيقى مىزنيم و يکدفعه چنين چيزى پيش مىآيد و مىبينيم که رنگش خوب است. چون چيزهاى اينجورى زياد هست. مثلا اينکه آدم با يک احساس آفريقايى شروع کند و همانجورى هم ادامه بدهد. خوب از اين چيزها زياد هست، اما براى ما اين تغيير فضا و غافلگير كردن شنونده جالب است.
دويچهوله: نگاهى هم بياندازيم به تنها قطعه باكلام آلبوم جديد. خودتان هم از آوردن كلام و آواز راضى بوديد؟
اميد بهادرى: براى ما اين تجربه خيلى جالب بود. راستش ما در زمينه ساختن و تنظيم قطعهاى با كلام آنقدر تجربه نداريم، يعنى تجربه سرودن ترانه را نداريم و براى همين با کسانى مىتوانيم کار کنيم که خودشان شاعر و ترانه سرا باشند.
دويچهوله: ولى همکارى شما در مورد اين قطعه مشخص به چه صورت بود؟ يعنى خوانده اين شعر را بدون آهنگ برايتان مىخواند و شما براساس آن حرکت مىکنيد؟
اميد بهادرى: نه! راستش برعکس هست. ما ايدههاى خودمان را داشتيم، بعد قرار گذاشتيم با خواننده و به او گفتيم، اين و اين و اين را داريم، فکر مىکنى روى کدام آهنگ مىتوانى بخوانى که خودش سريع گفت، براى اين آهنگ احساس خوبى دارم و مىتوانم فکر کنم... يعنى اصلا يک شعر داشت که خيلى خوب بود، مىخورد بهش، که يک کم تغييرش داديم و بعد آن را كامل كرديم.
دويچهوله: يعنى قطعه Yakar که در واقع با كلام است، اين قطعه بصورت بى كلام آماده بود و صدا آمد روى آن.
اميد بهادرى: درست است، کاملا درست است!
دويچهوله: کار شما با نوازندهها چطور بود. يعنى نوازندهها مىآمدند قسمتهايى را مىبايست اجرا كنند، از شما مىگرفتند و در استوديو ضبط مىکردند يا اينکه واقعا همه با هم زديد، يک حالت گروهى، يک ديدار گروهى هم داشتيد؟
اميد بهادرى: راستش ما با نوازندهها که کار مىکنيم، با سه نفر از آنها كنسرت هم اجرا مىكنيم و آنها در برنامه هاى زنده ما را همراهى مىكنند. با باس، با پركشان يا درامز و ويلون. با اين سهتا باهاشان زياد برنامه زنده داريم توى فستيوالهاى مختلف. يعنى همه به استوديو مىرويم و با همديگر ضبط مىکنيم. يعنى زمينه آهنگ را اينجورى ضبط مىکنيم و بعضى موقعها هم هست که زمينه آهنگ را فقط دونفرى با دوتا گيتار ضبط مىکنيم. بعد موزيسينهاى ديگر را مىآوريم به استوديو و بعد آنها هم قسمت خودشان را اجرا مىكنند.
دويچهوله: اين آلبوم ده قطعه را دربرميگيرد؟ کداميک از اين قطعهها بيشتر از همه وقت شما را گرفتند، و يكجورهايى بيشتر از همه شما را اذيت کردند؟
اميد بهادرى: قطعههايى که اول خيال مىکرديم خيلى سادهاند.
دويچهوله: مثلا؟
اميد بهادرى: مثلا قطعه «انيس» که دوتايى با گيتار زديم و يا قطعه Arabix كه با ملودى و حال و هواى شرقى شروع مىشود و يكهو مىپرد به سبك فانك. آنجاست که بايد تمپو عوض بشود، احساس آهنگ هم عوض مىشود. اين چيزيست که نميشه سريع اينکار را انجام داد، آدم بايد زياد اين آهنگها را بطور زنده اجرا كرده باشد، چون در آن فقط احساس است، منطق نيست. فقط احساس است. بخاطر همين بايد کار شده باشد. و اين چيزها بود که يک کم وقتمان را در استوديو گرفت.
دويچهوله: چطور شد اصلا رفتى سراغ ساز بوزوکی؟
اميد بهادرى: راستش خيلى وقت بود که دوست داشتم يک کار ديگرى جلوه بدهم. وقتى بوزوکى را شنيديم، ديدم سازیست که از آن هم مىشود صداى شرقى دربياوريم و هم مىشود کارهاى آمريکاى جنوبى را با آن جلوه داد.
دويچهوله: يک صدايیست در واقع بين تار و سنتور و گيتار. يعنى يک کمى زنگ سنتور را دارد، ولى در عينحال يکخرده حالت بم هم دارد.
اميد بهادرى: درست است. مثلا يک قطعه ضبط کرديم به اسم La Perla که با ساز بوزوكى شروع مىشود. به نظر من، خوب، آن چيزى هم که رويش مىزنم يک کم سبک موسيقى خودمان را دارد و يك كم هم به ستار شبيه است. بخاطر همين تا اين ساز را ديدم، اصلا عاشقش شدم و تصميم گرفتم آن را به كار ببرم و الان سهسال است که با آن کار مىکنم.
دويچهوله: آيا روى ساز بوزوکى هم مىشود ربع پرده پرده پياده كرد؟
اميد بهادرى: نه، فقط نيمپرده، يعنى پردهها همه مشخص است.
دويچهوله: شما از سازهاى خيلى مختلفى استفاده کرديد. ولى چطور شد اصلا سراغ سازهاى ايرانى نرفتيد؟
اميد بهادرى: راستش ساز ايرانى، مثلا من الان خودم ۵ـ۴ سالى هست که تنبک کار مىکنم. ولى برايمان مهمتر اين است که آهنگ خوب باشد، تا اينکه حتما بخواهيم يک سازى را جلوه بدهيم که بلديم.
دويچهوله: يعنى نمىخواهيد به زور ساز ايرانى وارد کنيد؟
اميد بهادرى: دقيقا همينطور است! قطعهاى نبود که بگويم اينجا حتما رنگ تنبک بهش مىخورد. يعنى دف هم من کار مىکنم. اصلا يکجورايى قسمت نبود. بخاطر همين اين برايمان مهمتر است که آهنگ خوب باشد، تا اينکه حتما بخواهيم كارى بكنيم كه نشان بدهيم، خوب! اين را هم بلديم يا اينکه من ايرانيام و حتما بايد توى آهنگهايم تنبک باشد.
دويچهوله: آيا در ترتيب قطعات هم سعى كرديد كه روشى را دنبال و رعايت كنيد كه مثلا بعد از يک آهنگ تند يک آهنگ آرامتر بيايد؟
اميد بهادرى: اين نکته خيلى مهمى هست. يکى اينکه ترتيب آهنگها از نظر سبك، از نظر سرعت، از نظر هارمونيک و ... مثلا چندتا آهنگ پشت سرهم نباشند که همه توى يک مايه و سبك باشند. نكته ديگر طول كل آلبوم است. براى ما مثلا مهم است که طول مجموع قطعات آلبوم زير يك ساعت باشد. چون بيشتر وقتها هست، يعنى يکى از موسيقى خوشش بيايد مىتواند دوبار گوش کند، ولى ما دوست داريم اينجورى نباشد که شنونده بعد از آهنگ دهم ديگر خسته بشود. دوست داريم اين هيجان در شنونده حفظ شود. بخاطر همين يکجورى برنامهريزى کرديم که موسيقى زير يکساعت بماند و از نظر سبك هم قطعات متنوع باشند. خوب ما آهنگهاى بيشترى داشتيم که مىخواستيم ضبط کنيم، يعنى ۱۰ قطعه ضبط کرديم، ولى دوروبر ۱۵قطعه داشتيم كه فکر کرديم کدامها را از نظر سبك برداريم كه هم غربى و هم شرقى باشد و همين اينکه، خوب، بالاخره هرچه باشد ما دوتا گيتاريست هستيم و آهنگهايى هم بايد باشد که بيش از همه گيتار را جلوه بدهد. چون مىشود گفت، ۸۰ درصد از کنسرتها را داريم دونفرى کار مىکنيم. بخاطر همين هم بايد آهنگهايى در آلبوم باشد که آدمهايى هم که تا به حال در كنسرتهاى رنگين بوده اند و وقتى سى دى را مىخرند و مىبرند خانه، شوکه نشوند و بگويند، چرا همهاش با موزيسينهاى ديگر هست. بخاطر همين هم در آلبوم کارهايى هست که فقط با گيتار کار مىکنيم.
دويچهوله: شما سايت اينترنتى هم داريد www.rangin.de ، از ايران هم برايتان ايميل مىآيد، يا آلبومهايتان در ايران هم شناختهشده هست؟
اميد بهادرى: من امسال بعد از ۲۰ سال رفتم ايران. در فکرش نبودم که موسيقیام را آنجا به کسى نشان بدهم. دو سه تا سى دى برده بودم براى دوستان و آشنايان که ديدم علاقمند به اين موسيقى زياد است. با يكى دو نفر هم صحبت كرديم و قرار است كه اگر شد، آلبومها را در ايران پخش كنيم. راستش الان كارهاى اوليهاش را كردهايم.
دويچهوله: قطعه مورد علاقهى خودت از آلبوم جديدتان؟
اميد بهادرى: «مسافر» که ارتباط دارد به سفر خودم از ايران به خارج تا الان.
دويچهوله: چه چيزى در اين قطعه هست، چه چيزى هست که واقعا حس مىکنى زندگى تو را بيان مىکند؟ رنگش است، سازهايیست که استفاده کردى، ملودیاش است يا ...
اميد بهادرى: اولا قطعهاى است كه كمى حال و هواى ملانکوليك دارد. خوب سختيهاى سفر به خارج را تا حدودى در خودش دارد، اما آخرش خيلى خوب تمام مىشود، مىشود گفت، الان من را نشان مىدهد که اين واقعا راه من بوده، اين راه سخت و سنگينى که داشتم تا الان به اينجا برسم که بيشتر زندگيام از موسيقى تشکيل شده باشد و اين چيزيست که فکر مىکنم اگر در ايران مىماندم، اينجورى نمىبود.