1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

انتشار «در خواب خلوت» اثر فتانه حاج سيد جوادی به زبان آلمانى

۱۳۸۳ بهمن ۲۸, چهارشنبه

بتازگی برگردان آلمانی مجموعه ی داستان «در خلوت خواب»، نوشته ی خانم فتانه حاج سيد جوادی، منتشر شده است که اکنون توجه منتقدين ادبی آلمان را تا اندازه ای به ادبيات معاصر ايران، بويژه ادبيات زنان اين کشور، جلب کرده است. پيش از اين نيز از همين نويسنده رمان «بامداد خمار» به آلمانی ترجمه شده بود که در ايران پرفروش ترين کتابها در چندسال گذشته بشمار می رود و هم اکنون چاپ بيستم را پشت سر گذاشته است.

https://p.dw.com/p/A6Hc
عکس: Bilderbox

«بامداد خمار»‌ داستان محبوبه، دختر ۱۵ ساله ای را بازگو می کند که برخلاف پند و اندرزهای بزرگتر خود به ندای دل پاسخ می دهد و با مردی ازدواج می کند که خود را پشت نقاب خشونتها و تهاجم و خودخواهی ها پنهان کرده است. سرانجام محبوبه کتک خورده و سرافکنده به خانه ی پدر باز می گردد و تن به ازدواج با مردی می دهد که دارای زن و فرزند است. او با آنها زير يک سقف زندگی می کند و احساس خوشبختی نيز دارد.

خانم حاج سيد جوادی، اما در مجموعه ی «در خلوت خواب» دريچه ی ديگر را به فضای واقعی جامعه ی زادگاهش گشوده است، و دردها و رنجها و تنگناهای روانی قهرمانان داستانهايش را در ميان يک انقلاب و يک جنگ ويرانگر بازگو می کند که چگونه اين قهرمانان در جامعه ی ويران شده يک نگاه به گذشته ی نه چندان دور دوخته و با نگاهی ديگر، انباشته از افسوس و دريغ و حسرت به آينده ی مبهم و سياه می نگرند. او از زنی می نويسد که در بستر در آغوش همسر دومش آرميده و همانجا به نخستين عشق خود می انديشد.

در برابر آن در داستان ديگر مجموعه از مرد آهنگسازی ياد می کند که در آفرينش هنری خود به عشق نخستينش می انديشد و آنگاه که با عشق نخستين خود روياروی می شود، به سوی همسر بردبار و خاموشش روی می آورد. و فاجعه درست همين جا آغاز می شود که همسر بردبار او اکنون انگيزه ای می يابد تا برای هميشه از او جدا شود.

فتانه حاج سيد جوادی، قهرمانان اسير در توهمات را از بند می رهاند تا بار ديگر دست به تجربه ای تازه زنند و دل به روزنه های اميد ديگری ببندند. نويسنده با بيانی تند و بی پروا، اما انباشته از احساس انگشت بر روی زخمهای جامعه ی امروز زادگاهش می گذارد و از آن زنان و مردانی می نويسد که چون خود او در سالهای ميانه ی زندگی بسر می برند و با کوله باری از ترسها و نيز اميدها به آينده ای گنگ و مبهم و ناپيدا در پيش روی می انديشند. کابوس زشت واقعيتها، دگرگونی های سريع و شتابناک جوامع شهرهای بزرگ، جنگ ويرانگر ايران و عراق و مهاجرتها در يک فضای دوزخی انباشته از درد و رنج و تلخی و دشنام و نيز اشتياق به داستانهای مجموعه ی «در خلوت خواب» ابعادی برجسته می دهد و چون رشته ريسمانی پررنگ پيوند هر داستان را با داستان ديگر انکارناپذير می کند.

فتانه حاج سيد جوادی با شعور و خودآگاهی کم مانندی قهرمانان داستانهايش را از ميان مردم جامعه ی خود دستچين و برگزيده است. و آنها را آنچنان پرورش داده که گويا خود ساليان دراز با آنها نشست و برخاست داشته است. او خود در گفتگويی برآنست که آنچه پيرامون انسانها می گذرد خواه ناخواه بر آنها تاثير می گذارد. او همچون يک روانکاو زوايای روح و روان قهرمانانش را می شکافد، آنها را می شناسد و با آنها پيوندی نزديک، حتا خويشاوندگونه دارد. اگرچه، اما خود تاکيد می کند که آزمونهای شخصی اش در اين داستانها نقش چندانی نداشته اند. می گويد: آدم در يک جزيره ی متروک تا فرارسيدن کمک نياز به يکنوع صاحب خوش ذوق، يک روانشناس پرتجربه دارد که با سخنان اميدبخش روح نگران را آرام کند، و او را به آينده، به رسيدن کمک، به يک زندگی شاد و خوش عاقبت اميدوار کند.

و از همين روست که شايد فتانه حاج سيد جوادی در نخستين رمان خود کوشیده است تا نقش يک آموزگار و نصحيت گر را به «محبوبه»، قهرمان داستانش بدهد. عشق شکست خورده ی محبوبه در «بامداد خمار» که نمی خواهد دختر عمويش نيز چون او در سياهچال احساسات جوانی فروغلتد، درس هشداردهنده ای می شود برای دختران جوانی که جرات می ورزند تا پا پيش بگذارند و خود بر سرنوشت زندگی آينده ی شان سوار شوند. در اينجا بايد پرسيد، که آيا اين چنين سرخوردگی ها و شکست در عشق بايد انگيزه ای باشد تا دختران دست از خودياری و پيشگامی بردارند و گوش به گفته ها و تجربه های بزرگترها بدهند؟

پرويز حمزوى