افسانه صادقى / پرواز صدا بر آسمان جهانى بدون مرز
۱۳۸۳ بهمن ۱۵, پنجشنبهدر ميان هنرمندانى كه شكوفايى آوايشان را در خارج از ايران، بر صحنه موسيقى كلاسيك و موسيقى ملل تجربه كردهاند، خانم افسانه صادقى جايگاه ويژهاى را دارد. صداى افسانهاى او، از مرزهاى سرزمينها و فرهنگها عبور كرده، تا به غناى امروزين خود رسيده است.
او آموزش موسيقى كلاسيك را از شهر زادگاهش تهران در ۲۵ سال پيش آغاز كرد، كارى كه آن را تا همين امروز نيز ادامه داده است. افسانه صادقى از آغاز كار خود چنين سخن مىگويد:
” در آغاز با گروه كر «نوا» در ايران آشنا شدم. معلم اين گروه شهلا ميلانى خوانندهى سوپران بود كه از صداى من خيلى خوشش آمد و خواست مرا به استادش معرفى كند تا من آموزش آواز را نزد او ادامه دهم. ايشان زندهياد حسين سرشار بودند كه با تشويقهايش من با جهانى تازه آشنا شدم و در رابطه با اين نوع كار و تكنيك، از همان آغاز كار احساس مىكردم كه اگر كسى بر آن مسلط باشد مىتواند خيلى راحت هر نوع سبك و تكنيك ديگرى را هم اجرا كند“.
در اين جهان تازه، افسانه صادقى شاهد رشد سريع كار آواز خود بود. او پس از گذر از سرزمينهاى مختلف، سرانجام آلمان را براى سكونت برگزيد. افسانه صادقى در مدرسهى عالى موسيقى شهر دورتموند آلمان به تحصيل آكادميك در رشتهى خود پرداخت و در ادامهى فعاليت هنرىاش به نوع جديدى از كار آوازى رسيد، آنچه كه به موسيقى ملل معروف شده است. اين روند را از زبان خود افسانه صادقى مىشنويم:
” آنزمان صدايم را «سوپران كلوراتور» كه بالاترين صداى يك زن در كار كلاسيك است تشخيص داده بودند و بعدها استادان ديگرى «سوپران دراماتيك»، اما براى من تصور اينكه فقط به عنوان خوانندهى اپرا كار كنم، بسيار دشوار بود. اين مرا راضى نمىكرد، قانع نبودم كه فقط قطعههايى را اجرا كنم و كارهايى را بخوانم كه در اين محدودهى صدايى مىگنجد. و شايد با بازى با اين فكرها بود كه به جستجوى زبان و يا نوعى از موسيقى بودم كه بتوانم با توجه به توانايىهاى صدايىام، از همهى رنگها استفاده كنم. در آغاز، با كارهاى مختلفى كه از موسيقى ملل مىشنيدم، با وصف اينكه با زبان آنها بيگانه بودم، ولى اين نوع از موسيقى حسى را در من بهوجود مىآورد كه به وجد مىآمدم و تا اعماق وجودم نشست مىكرد: احساس كردم كه اين همان حسىست كه به دنبال آن هستم تا بتوانم آن را با صداى خود به ديگران منتقل كنم“.
روزنامه «وستفليشه روندشاو» چاپ آلمان در مورد يكي از آخرين كنسرتهاى وى مىنويسد: ” زنى همچون افسانه، صدايى همچون افسانه، خوانندهى ميهمان افسانه صادقى از تهران، با صدايش شنوندگان را به جهان اشتياقها، روياها، اميدها و عشق رهنمون كرده است، چه زمانى كه «خفاش» اشترواس را مىخواند و چه بههنگام خواندن ترانههاى فارسى“.
براستى هم درآميزى صداى آموزش ديدهى كلاسيك و لطافت شرقى كلام را در آثار او مىتوان بهخوبى يافت. افسانه صادقى خود را در موسيقى سنتى ايرانى نمىيابد، فضاى اين موسيقى براى صداى اين هنرمند ايرانى تنگ است. خودش مىگويد:
” وقتى اين نوع از موسيقى را مىشنيدم اندوه و غم عجيبى را در من ايجاد مىكرد، اندوه و غمى كه در آن حركتى نبود. و عنصر «حركت» براى من خيلى مهم بوده و هست. البته ما از فرهنگى برمىخيزيم، در شرايطى زندگى كرده و مىكنيم كه دردها و زخمهايى را به دنبال خود داريم، فرهنگ ما و جامعهى ما اين دردها و زخمها را به دنبال خود دارد و طبيعىست كه اين، در موسيقى و آثار هنرى هم اثر خود را مىگذارد. يك هنرمند نمىتواند بدون تاثير پذيرفتن از چنين احساساتى كار خود را خلق كند. ولى به نظر من در بيان اين غمها، دردها و رنجهايى كه وجود دارند، هميشه بايد پاسخى باشد كه انسان را به حركت و شور و ادامهى راه رهنمون كند و نه به رخوت و خموشى و فرورفتن. اثرى كه موسيقى سنتى بر من گذاشته، بيشتر غمى همراه با رخوت و فرورفتن بوده است. و شايد هم من خود را براى اجراى اين موسيقى، از نظر صدايى محدود مىديدهام“.
افسانه صادقى در تلاش براى رسيدن به راهى براى آميزش فرهنگهاى مختلف در موسيقى است. با نغمهى ايتاليايى از حسرتها، از رز سپيد زمستانى سخن مى گويد و از ملودىهاى تركى كمك مى گيرد تا سال هاى سخت و عشقهاى بىحرمت شده را ثبت كند، و از كلاغ سپيد سرنوشت با آهنگى يونانى حرف مى زند.
تنوع صدايى از برجستهترين خصوصيات يگانهى آواى اوست. در مورد اين ويژگى از خود او مىپرسيم:
” از زمانى كه برايم مشخص شد كه توانايى صدايم از زيرترين تا بمترين وسعت آن چگونه است، به اين فكر افتادم كه حتا در يك قطعه، يك دوئت اجرا كنم، كارى كه مىتواند با دو صدا اجرا شود، و يا اينكه صدا را به عنوان ساز بهكار بگيرم و يا كارى كه كاملا بم و با فضايى متفاوت اجرا شده را با نوعى شفافيت و زلالى در قطعهاى ديگر، كاملا زير اجرا كنم“.
او قطعات مختلفى در زبانهاى گوناگون از اپرا گرفته تا شانسان، از موزيكال تا موسيقى ملل، و نيز ترانههاى خاطره انگيز را خوانده است. افسانه صادقى برنامههاى زيادى را در پيش دارد. از او مىخواهيم در مورد تازهترين برنامهاى كه در دست دارد توضيح بدهد:
” كار تازهى ديگرى كه الآن مشغول آن هستم، يك كوارتت است كه عنوانOriental Tango «اورينتال تانگو» را بر خود دارد، كارى كه «ولفگانگ وايگل» Wolfgang Weigel آهنگساز و نوازنده چيرهدست گيتار قطعات آن را تنظيم كرده است. در اين بخش از كار ويولون، آكاردئون، گيتار و صدا يكديگر را همراهى مىكنند، و مجموعهى اين كارها، قطعات تانگو از «پياسولا» Piazzolla و كارهاى ايرانى و كلاسيك هستند كه با تنظيمى كاملا متفاوت و تازه اجرا مىشوند“.
سىدى «رز سپيد» اولين مجموعهى آوازى اوست كه به زبان فارسى و با اشعار بسيار دلنشين بهنام باوندپور منتشر شده است. او خود به اين شعرها چگونه مىنگرد؟ افسانه صادقى پاسخ مىدهد:
” بهنام باوندپور در اين شعرها، بازتاب روح و عمق نگرش خود به مجموعهى آن چيزهايى كه در پيرامون ما، در زندگى ما هست را نشان داده. براى من اين شعرها مجموعهى كارهايى بودند بازتابدهندهى تمامى آنچه كه در زندگى رخ مىدهد، بازتابى از دردها و شادىهاى بشرى و مجموعهاى از حسهايى كه شايد فقط بتوان آنها را در يك اثر هنرى ارائه كرد. شخصا احساس مىكنم كه اين كلام كلامىست كه براى من بازگوكنندهى حسى بوده كه مىخواستهام منتقل كنم“.
افسانه صادقى از عشق مى گويد و از بى حرمتى كردن به عشق:
” در فرهنگ ما هميشه عاشق بودن معنايش تسخير كردن، همه چيز را در اختيار داشتن و از آن سخت دلكندن و سخت گذشتن بوده است. در قطعهى «بىحرمت مباد عشق» نگاهى تازه به اين مسئله مىشود، نگاهى كه نشان مىدهد كه با وجود شعلهور شدن عشق و دوست داشتن، اگر زمانى عشق به بىحرمتى و ابتذال كشيده شد، به آنجايى كه ادامهى آن ديگر درست نيست، بايد گذشت“.
از جمله ترانههاى دلنشين «رز سپيد» مى توان از ترانه «ماما» نام برد. خودش در مورد اين ترانه مىگويد:
” من اين ترانه را به تمام زنان جهان، از جمله به مادران ديروز، امروز و فردا تقديم كردهام، و همينطور به مادر خودم“.
قطعهى پايانى سىدى «رز سپيد» عنوان «آزادى» را بر خود دارد، واژهاى كه افسانه صادقى آن را با نگاهى ديگرگونه مىبيند:
” «آزادى» براى من معنايى بسيار وسيعتر از آن واژهى دستمالىشدهاى را دارد كه شايد خيلى وقتها به آن به شكلى شعارگونه نگريسته مىشود. مفهوم آزادى براى من اينگونه است كه اگر هر انسانى از درون با آن ارتباط برقرار كند و بداند كجاست آن جايى كه او خود را در آنجا آزاد و رها حس مىكند، به نوعى با اين فكر دنيا به آزادى مىرسد“.
تلفيق عنصر كلاسيك و مدرن از مشخصههاى اصلى كار هنرى اوست. افسانه صادقى در پروژههاى جديدش نيز اين سنت بى مرزى را در آوايش دنبال مى كند. به اين معنا مىتوان او را شهروند جهان ناميد.
شيرين جزايرى