اسپرانتو چيست؟
۱۳۸۵ مهر ۷, جمعهدانشمندان و سياستمداران از ديرباز در پی دستيابی يا تعيين زبانی بودهاند كه همگان بخواهند و بتوانند يا مجبور باشند آن را بياموزند و در كنار زبان مادريشان آن را بفهمند. يكی از اين دانشمندان كاشف زبان اسپرانتو است.
از آنجا كه يكی از سازههای اصلی نفوذ و قدرت خلقها و سياستگذاران آنها زبان است، تعيين يا كشف و اختراع يك زبان واحد برای سراسر جهان، هنوز هم انجام آسان و خوشی پيدا نكرده است. برای نمونه در نشستهای رسمی اتحاديهی اروپا بخشهای رسمی گفته و نوشته شده بايد به ۲۰ زبان ترجمه شوند، در حالی كه همهی اعضای اين مجمع بر روی چهار زبان رسمی، توافق كردهاند. يك زبان واحد جهانی میتوانست نه تنها در كار صرفهجويی اقتصادی سودمند باشد بلكه از دستآوردهای بزرگ فرهنگی نوع بشر به شمار میآمد.
لودويگ لازاروس زامنهوف Zamenhof چشمپزشك و زبانشناس لهستانی تمام عمر خود را وقف چنين هدفی كرد. زامنهوف يهودیتبار بود و با همتبارانش كه مثل هميشه از كشورها و خلقهای گوناگونی بودند، پيوسته در فكر ايجاد زبانی يگانه، برای همگان تلاش میكرد. پدرش زبانآموز زبانهای فرانسوی و آلمانی بود و كتابهايی هم در اين زمينه منتشر میكرد. زامنهوف جدايی و دشمنی ملتها و خلقها را در سوء تفاهمهای زبانی میديد و میپنداشت كه با ايجاد يك زبان واحد میتوان اين بدیها را از ميان برد. بدين ترتيب او در كنار درمان بيماران خود به فكر ايجاد زبانی افتاد كه هركس بتواند با كمترين تقلا و در سريعترين مدت آن را بياموزد.
زبانی كه كمترين استثناهای دستوری را داشته باشد و واژههای آن از زبانهای موجود گرفته شده باشند. زبانی كه از چنان امكان و توانی برخوردار باشد كه كاربران آن خود بتوانند برای آن واژههای نو بسازند و همگان از روی قاعدههای آن، واژههای نو را بفهمند و به كار ببرند. بدين ترتيب زامنهوف در سال ۱۸۸۷ كتابچهی معرفی و آموزش زبان تازه را با نام مستعار دكتر اسپرانتو يعنی اميد، منتشر كرد. زبانی كه تنها ۱۶ قاعدهی دستوری دارد و تا كنون با ۸ هزار واژهی ريشهای حدود ۸۰ هزار كلمه را دربر میگيرد.
بعدها همان نام مستعار به زبان زامنهوف اطلاق شد. هنگامی كه او در سال ۱۹۱۷ در ۵۷ سالگی درگذشت، دخترش ليديا زامنهوف در آموزش و گسترش زبان اسپرانتو بسيار فعال شده بود و میشود گفت ارث پدر را كاریتر از خود او در سراسر اروپا و آسيا معرفی میكرد. دو فرزند ديگر زامنهوف نيز در گسترش اسپرانتو بسيار فعال بودند. با ظهور فاشيسم بيشتر افراد خانوادهی زامنهوف كه نمونهی رشد تفاهم خلقها و ملتها بودند، كشته شدند. پس از سقوط فاشيسم بسياری باز به ايدههای بشردوستانهی زامنهوف توجه كردند و اسپرانتو را تا ردهی زبانهای معتبر جهان ارتقا و اعتلا دادند. از سال ۱۹۰۸ انجمن جهانی اسپرانتو تشكيل شده كه در ۱۰۰ كشور نماينده و فعال دارد و مركز آن در روتردام هلند است. آمارگران اسپرانتودانان را از تا ۱۰ ميليون نفر برآورد میكنند.
هم اكنون چند فرستندهی راديويی و يك كانال تلويزيونی به زبان اسپرانتو برنامه پخش میكنند. در ايالت سانمارينو در ايتاليا دانشگاهی هست كه از سراسر جهان برای تحصيل به زبان اسپرانتو دانشجو میپذيرد. مارايكه رووكامپ Mareike Roewekamp گزارشگر صدای آلمان چندی پيش با اوا فورماجيو EVa Formaggio گفتگويی كرد. فورماجيو يكی از هزار نفری است كه زبان مادريش اسپرانتو است. در آغاز اين گفتگوی جالب فورماجيو به زبان اسپرانتو میگويد: نام من اوا فورماجيو و اسپرانتو زبان مادری من است. مادر من مجاری است با من مجاری صحبت میكرد. پدرم ايتاليايی است و با من به اين زبان حرف میزد. پدر و مادرم زبان هم را نمیدانستند و باهم اسپرانتو صحبت میكردند. و اما كی و چگونه اسپرانتو به ايران آمد؟
همه چيز از اين حكايت دارد كه بهاييان اسپرانتو را به ايران آورده و در ترويج آن به عنوان زبان يگانهی جهانی بسيار كوشيدهاند. گفتنی است كه دختر زامنهوف ليدايا كه پيش از اين از او سخن رفت نيز به آيين بهاييت گرويد و به ايران توجه ويژهای داشت. در سال ۱۹۱۴ عبد البها فرزند بهاالله بنيانگذار آيين بهاييت به پاريس رفت و در آنجا از جمله به فرا گرفتن اسپرانتو پرداخت و از همانجا ترويج اين زبان را در ميان ايرانيان هم مسلكش تبليغ و تشويق كرد.
هرچند آموزش و گسترش زبان اسپرانتو با رشد مسلك بهاييت در ايران بیارتباط نبوده، اما به راستی به پيروان اين مسلك محدود نبوده و نمیشود. دو سال پيش در سال ۱۳۸۳ در فصلنامهی پيام سبزانديشان در ايران آقای عليرضا دولتشاهی به تاريخ اسپرانتو در ايران پرداخته كه آوردن مطالب سودمند او متأسفانه از حوصلهی وقت ما خارج است. همين اندازه بگوييم كه به نوشته ايشان، يوسف اعتصامالملك پدر پروين اعتصامی، زبان اسپرانتو را به ايرانيان شناسانده است.
تحقيق دولتشاهی از اين نظر هم اهميت دارد كه تاريخ اسپرانتو را خارج از شركت اقليتهای مذهبی و مسلكی بررسی میكند. او احمد كسروی، واغيناك سركيسييان و بهمن شيدانی را از نخستين اسپرانتيستهای ايران معرفی میكند. احمد كسروی كه هيچ گرايش به بهاييان نداشته و حتا نوشتهای عليه بهاييگری دارد، از اعضای برجستهی انجمن اسپرانتودانان ايرانی بود و در نشريهی پيمان در سالهای ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۲ خورشيدی به تبليغ و ترويج اين زبان میپرداخت. حدود چهل سال پيش بديعالله سميعی تنها واژه نامهی بزرگ اسپرانتو به فارسی را در تهران به چاپ رساند. در دانشگاه تهران هم به اين زبان آسان و سريعآموز توجه میشد و استادان دانشگاه حسن صاحب الزمانی و حسين وحيدی مرّتب كورسهای آموزش اسپرانتو برپا میكردند.
آمار اسپرانتودانان ايرانی همانند همزبانان ديگرشان در كشورهای ديگر، به هيچ رو مشخص نشده است اما میتوان گفت كه با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ در ايران، سياستمداران نوپا در آغاز كار، توجه ويژهای به اين زبان در برابر زبان انگليسی مبذول داشتند. دو سالی بيش از انقلاب نگذشته بود كه قدرتمداران تازه، اسپرانتو را صد درصد با بهاييت مربوط پنداشتند و از آن زمان تلاشگران اين زبان را همپای بهاييان به طور غير رسمی تحت پيگرد قرار دادند. گرچه هنوز انجمن اسپرانتودانان ايرانی در تهران برپاست، اما ادامهی كار اين انجمن به مانند بسياری نهادهای فرهنگی غير دولتی ديگر با فشار و ناامنی روبروست. علقه مندان به اين زبان، فصلنامهی سبز انديشان را هم در تهران منتشر میكنند كه مجله ايست به دو زبان فارسی و اسپرانتو.
اسكندر آبادى