از ۲۰۰۷ به ۲۰۰۸
۱۳۸۶ دی ۱۰, دوشنبهپاکستان، افغانستان، عراق
از آخرین داستان شروع کنیم: پاکستان. مشرف بر آن بود که در سال تازه داستان تازهای را بیاغازد. اما نشد. بحران پس از بحران، و او نتوانست همه چیز را طبق نقشه پیش برد. نتوانست خود را به عنوان تنها سپر مطمئن دربرابر هجوم نیروهای افراطی دینی معرفی کند ونتوانست با اپوزیسیون معتدل و نوگرای خود به سازشهایی برسد. پاکستان اینک بیثباتتر و ناامنتر از یک سال پیش است و گویا مجموعهی مسائلش را جمع کرده، تا آنها را به درون سال ۲۰۰۸ بریزد.
مسائل پاکستان با افغانستان گره خوردهاند. این دو کشور یا در یک راستا به امنیت و ثبات میرسند، یا این که هر دو همان گونه میمانند که اینک هستند. ۲۰۰۷ سال درجا زدن برای افغانستان بود. پیشرفت ویژهای حاصل نشد. طالبان بارها قدرتنمایی کردند. تولید تریاک بالا گرفت و چیزی بر حقوق اجتماعی و سیاسی مردم افزوده نشد. سازندگی کند پیش میرود. نیروهای خارجی فقط مانع از آن شدهاند که وضع از آنچه هست بدتر شود.
مسائل افغانستان به حادی و سنگینوزنی مسائل عراق نیستند، زیرا در آن دیار میزان درگیریهای قومی و مذهبی کمتراست، کشور منبع ثروتی چون نفت ندارد که بر سر آن دعوا شود و مسائل منطقهای در آن کمتر از عراق بازتاب مییابند. با وجود این، به نظر میرسد که عراق موقعیت بهتری دارد.
در ماههای آخر سال خبرهای کمتری در مورد ترور در این کشور به گوش رسید. در آمریکا گفته میشود که اخیرا جمهوری اسلامی در این زمینه نقش مثبتی ایفا کرده است. تهران نیروهای شیعه را از تندروی مسلحانه بازمیدارد و همین امر جو را آرامتر کرده است. ۲۰۰۷ اما چیزی به نام آشتی ملی به همراه نیاورد. مسائل مورد اختلاف، از جمله موضوع نفت کرکوک − اینکه دولت مرکزی بر آن کنترل داشته باشد، یا حکومت خودمختار کردی − به ۲۰۰۸ منتقل شدهاند.
ایران
در مقاطعی از سال ۲۰۰۷ به نظر میرسید که عملا میان ایالات متحدهی آمریکا و جمهوری اسلامی جنگ درگرفته است و صحنهی اولیهی جنگ عراق است. برخی ناظرین جنگ در عراق را جنگ اصلی میدانستند و کشمکش اتمی را نسبت به آن فرعی میپنداشتند. به هر حال واقعیت این است که سازش میان آمریکا و ایران در سال ۲۰۰۷ در عراق پایهریزی شد. سال ۲۰۰۸ بایستی تکلیف این سازش را روشن کند: یا چیزی موقتی و تاکتیکی بوده است، یا آنکه بایستی گسترش یابد و به مذاکرهی مستقیم میان دو کشور راه برد، مذاکرهای که تجدید رابطه را مؤثر کند.
سال ۲۰۰۷ موضوع غنیسازی اورانیوم در ایران یک خبر ثابت در رسانههای جهانی بود. جمهوری اسلامی تهدیدهای بیرونی را جدی گرفت و در حالی که در درون همچنان شعارهای تند میداد، در بیرون به سازش اندیشید و سخت کوشید تا اعتماد آژانس بینالمللی انرژی اتمی را جلب کند. دست آژانس برای پیجویی برنامههای اتمی در تهران باز گذاشته شد و این امر باعث شد که تهران بتواند زمان بخرد و قطعنامهی سوم را دست کم به تعویق بیندازد. نخست انتظار میرفت که قطعنامهی سوم در شورای امنیت با مضمون اعمال مجازاتهای تازه علیه ایران در اواخر سال تصویب شود. اما طرح موضوع در شورای امنیت مدام به تعویق افتاد. در این مورد هم چین و روسیه نقش داشتند، هم اتحادیهی اروپا و دراروپا در درجهی اول آلمان. طرفداران تعویق خواهان تداوم مذاکره با ایران بودند. بر این قرار پروندهی اتمی بلاتکلیف ماند و به سال ۲۰۰۸ منتقل شد. در این سال ممکن است، فضا برای ایران گشودهتر باشد. جهان دیگر احمدینژاد را چندان ترسناک تصور نمیکند. عادت شده است که مردان جمهوری اسلامی را با شعارهایی که در داخل میدهند، ارزیابی نکنند.
خاورمیانه
چون ۲۰۰۷ نتوانست گشایشی در راه حل مسئلهی اسرائیل و فلسطین بیابد، جز کنفرانسها و دیدارهایی تازه، پس موضوع به ۲۰۰۸ منتقل شد. در ۲۰۰۸ فلسطینیها دو مسئله دارند، مسئلهی قدیمشان با اسرائیل و مسئلهی اختلاف در میان خودشان که در ۲۰۰۷ به صورت جنگ الفتح و حماس بروز کرد و باعث شکاف میان نوار غزه و کرانهی غربی رود اردن شد.
محیط زیست
۲۰۰۷ سال گسترش آگاهی در مورد خطراتی بود که محیط زیست را تهدید میکند. خبر مهم اول توافق سران اتحادیهی اروپا بر سر هدفهایی مشخص برای محافظت از اقلیم بود. موضوع در اجلاس سران هشت کشور صنعتی نیز مطرح شد. اوج بحث و فحصها ولی کنفرانس بالی بود. این کنفرانس هم موفق بود، هم ناموفق. موفق بود، چون بازتاب وسیعی در جهان یافت و اذهان را بیشتر از پیش متوجه خطراتی کرد که آب و هوا را تهدید میکنند. ناموفق بود چون ایالات متحدهی آمریکا به خواستهی کنفرانس تن نداد. کشورهای درآستانهی صنعتی شدن نیز تا توانستند، از زیر بار مسئولیت گریختند.
به هر حال ۲۰۰۷ یک موضوع را تثبیت کرد: انسان است که طبیعت را به خطر افکنده است، طبیعت خود به صورتی طبیعی بیمار و تبکرده نشده است. حال چه باید کرد؟ پاسخهای مشخصتر را باید در ۲۰۰۸ انتظار کشید.
اهداف هزاره و وضعیت آفریقا
در سال ۲۰۰۷ نیمهی اول اجرای طرح "اهداف هزاره"ی سازمان ملل بررسی شد. نتیجهی کارهای انجام شده در سه محور مقرر ضعیف ارزیابی شد. محورها از این قرارند:
۱. از شمار کسانی که درآمد آنها روزانه کمتر از یک دلار آمریکاست، باید کاسته شود.
۲. میزان مرگ کودکان به دو سوم کاهش یابد.
۳. امکان آموزش ابتدایی برای تمام کودکان فراهم باشد.
در اصل قرار است که جهان تا سال ۲۰۱۵ به این اهدف دست یابد. نگرانکننده در این میان وضع آفریقاست. در شرق و جنوب شرقی آسیا وضعیت امیدوارکنندهتر است.
اتحادیهی اروپا
در سال ۲۰۰۷، چه در هنگام بحث در مورد اهداف هزاره و چه در هنگام بحث روی وضعیت اقلیمی زمین، مدام به این موضوع اشاره شد که اهداف توسعه را دیگر بایستی در پیوند تنگاتنگ با اهداف زیستمحیطی دید. پیشرو آگاهی در این مورد همچنان اروپاست. اقتصاد اروپا نسبت به دیگر نقاط جهان جهتگیری روشنتری به سمت ترکیب با اهداف حفظ محیط زیست و سازگاری با طبیعت دارد.
اروپا در سال ۲۰۰۷ بر برخی شکافهای خود فایق آمد. موضوع روی دست ماندهی قانون اساسی به نوعی حل شد: به جای آن حقوق پایهی شهروندی و برخی اصلاحات در ساختار اروپا نشست.
چین، روسیه، آمریکا
در سال ۲۰۰۷ چین و روسیه توانستند جایگاه خود را در نظام جهانی تقویت کنند. روسیه به تدریج دارد اعتماد به نفس خود را باز مییابد و باز به آن گرایش مییابد که به مثابه ابرقدرت عمل کند. اقتصاد چین همچنان در حال قدرتگیری است. این اقتصاد به بیرون از خود نیز چشم دوخته است، چنان که ۲۰۰۷ سال تثبیت تصویر چینی شدن آفریقا بود.
۲۰۰۷ برای آمریکا سال پرمسئلهای بود: عراق، افغانستان، ایران، خاورمیانه و نیز آمریکای لاتین که دیگر حیاط خلوت برادر بزرگ نیست. آمریکا همهی مشکلات ۲۰۰۷ را به ۲۰۰۸ منتقل کرده است، آن هم در درجهی اول به این خاطر که ۲۰۰۸ سال انتخاب رئیس جمهور ی است. رئیس جمهور تازه میراثدار انبوهی از مسائل میشود.
دگرگونیهای ساختاری
یوشکا فیشر، وزیر امور خارجهی آلمان، در مقالهای که برای هفتهنامهی "دی تسایت" نوشته و در آن از وقایع سال یک جمعبند عرضه کرده، این نظر را مطرح میکند که ۲۰۰۷ سال نمود دگرگونیهای ساختاری در عرصهی سیاست بینالملل بوده است. به نظر فیشر این سال نشان داد که نمیتوان گفت که روند جهانی شدن فقط به نفع غرب است. فیشر جهان را با مراکزی کثیر میبیند، معتقد است جهان کثرتگراتر شده و در این جهان آمریکا دیگر نمیتواند نقش سرکرده را ایفا کند. به نظر فیشر سیاست بایسته برای جهان کثرتگرا، همبستگی است.
سال ۲۰۰۷ را نمیتوان سال همبستگی خواند. امید که ۲۰۰۸ چنین باشد.
م.ر.