از محدوديتها نارحت هستم، اما دلسرد نمىشوم / گپى با بهرام آقاخان نوازنده برجسته گيتار فلامنكو
۱۳۸۵ مهر ۳, دوشنبهآلبوم پرشياناس دربرگيرنده مجموعا ۸ قطعه است كه ۶ قطعه ساخته خود بهرام است و ۲ قطعه هم از ديگر آهنگسازان فلامنكو كه البته او آها را از نو تدوين و تنظيم كرده و قسمتهايى از آنها نيز بداهه نوازيست. در گذشته نيز آلبومى از بهرام آقاخان با همكارى كاوه ناصحى تحت عنوان «آواز ماتادورها» منتشر شده بود كه مجموعه اى بود از آثار چهره هاى برجسته موسيقى فلامنكو، از جمله پاكو د لوسيا، ويسنته آميگو، خراردو نونز و توماتيتو.
(براى شنيدن گپ «عصر شنبه» با بهرام آقاخان، فايل صوتى پايان صفحه را كليك كنيد!)
شهرام احدى
**********
دويچهوله: در اکثر موارد اين بچهها و يا نوجوانها هستند که به سازى علاقمند مىشوند و دوست دارند آن را ياد بگيرند. اما شايد خيلى از پدر و مادرها هستند که سعى مىکنند به دلايل مختلف آنها را متقاعد کنند که موسيقى در هرحال آيندهاى ندارد و بهتر است که آنها بروند سراغ کارهاى ديگر. در مورد شما ظاهرا درست برعکس بوده و اين مادرتان بود که سعى داشت شما را به آموزش گيتار ترغيب و تشويق کند، اما شما در اوايل تمايل چندانى نداشتيد. چه اتفاق خاصى افتاد که شما را دگرگون کرد و به سمت گيتار سوق داد؟
بهرام آقاخان: مشوق اصلىام، بله، در کودکى مادرم و پدرم بود. البته آنموقع هم خيلى اصرار داشتند که من درسم را هم بخوانم. ما کلا توى خانوادهمان هميشه با موسيقى سروکار داشتيم، هم پدرم و هم مادرم که چون خودشان هم بالاخره به سازى علاقمند بودند من را هم تشويق کردند. من اوايل زياد علاقهاى نداشتم. چون سنم کم بود. اما بعد که دوازده سيزده سالم شد يواش يواش احساس کردم که مخصوصا صداى گيتار، جاذبه خاصى برايم دارد. آنوقتها شايد اصلا گيتار کلاسيک و اينها مد نظرم نبود، بلكه بيشتر صداى گيتارى كه از موسيقى پاپ مىشنيدم. ولى کم کم شروع کردم به يادگيرى گيتار کلاسيک پيش آقاى ميرهادى و بعدهم گيتار فلامنكو را فقط بخاطر علاقهى شخصىام پيگيرى کردم و هيچ استادى نداشتم.
دويچهوله: شروع فعاليت شما به چندسال پيش برمىگردد؟
بهرام آقاخان: حدودا ۱۷ سال پيش، وقتى مثلا ۱۳سالم بود. حدود ۱۲ سال گيتار کلاسيک زدم. همانموقع که مثلا شروع کرده بودم، ۲ سال که گذشته بود از گيتار کلاسيک، به فلامنكو هم خيلى علاقمند شدم. دوسهتا فيلم ديدم از پاکو د لوسيا. سواى درس، اصلا موزيکش بسيار من را جذب کرد.
دويچهوله: شما گيتار کلاسيک را با معلم، پيش آقاى کيوان ميرهادى ياد گرفتيد و بعد هم فلامنکو را همانطور که گفتيد، بطور خودآموز. خودآموزى تا اندازهاى به معنى نبود مشوق و منتقد است، يعنى کسى که اشتباهات شما را تصحيح کند، هدايتتان کند و راهگشاى شما باشد. چطور توانستيد اين خلأ را پرکنيد؟
بهرام آقاخان: آقاى ميرهادى، آنوقتها که کم سن و سال بودم، مىگفت: «تو چشمهات تکنيکها را مىدزه.» وقتى فيلمى مىديدم، كاملا دقت مىکردم که اين استايل دست راست و چپ و اينها چه جورى هست. مخصوصا دست راست فلامنكو اصلا هيچ شباهتى به کلاسيک ندارد. بيشتر از راه بصرى، چشمى دنبال کردم و خيلى هم خوب شد. چون اگر پيش يک استادى مىرفتم... متاسفانه اشکالى که بعضىها اينجا دارند اين هست که استايلهاى غلط را ياد مىدهند و شايد اگر آنموقع من پيش کسى مىرفتم، استايل درستى ياد نمىگرفتم. ولى وقتى خود اورژينال، خود پاکو د لوسيا، خوان مارتين و ...، وقتى دستهاى اينها را مىديدم، بيشتر سعى مىکردم دقيقا همان روش را دنبال کنم. تا اينکه متدهاى ديگرى آمد ايران. قبلا، خودتان مىدانيد، اصلا امکاناتى نبود. يک نت که مىخواستيم پيدا کنيم، مىبايد کل شهر را مىگشتيم. ولى الان با يک اشاره هر نت و هر فيلمى در دسترس هست. بعد اين متد «توماتيتو» آمد که ديگر من خيلى جدى دنبال کردم و بعد هم با يکسرى ريتمهايى که مال دستگاههاى مختلف فلامنكو هست، کار کردم که بقول معروف فلامنكو فقط حالت يک گيتار خالى نباشد. چون واقعا هم نيست! گيتار فلامنكو يک بخشى از فرهنگ فلامنكو هست.
دويچهوله: شما صحبت از فرهنگ فلامنكو کرديد. موسيقى رابطه نزديکى با فرهنگ يک جامعه دارد و از اين لحاظ فکر مىکنم بىشباهت به زبان نيست. اگر فلامنكو را به زبانى بيگانه تشبيه کنيم، يادگيرى اين زبان در يک محيط و بسترى که موسيقى فلامنكو برخاسته از آن نيست تا چه اندازه دشوار است؟
بهرام آقاخان: به نظر من يادگيرى سازش کاملا امکانپذير است، کما اينکه من هم امتحان کردم، هم اينجا نوازندههاى اسپانيايى آمدند بنام کارلوس پينيانا و ميگوئل ريورا که هم من و هم بچهها برايشان زديم و آنها هم بسيار متعجب شدند، چون با يک استايل و تکنيک خوب برايشان اجرا کرديم. ولى مشکلى که ما اينجا داريم همراهى با خواننده است، بخاطر اينکه اکثر بچهها اين زبان را نمىدانند و خود منهم با زبان اسپانيايى زياد آشنايى ندارم. و بعد اينکه خوانندهاش نيست که ما اينجا کار کنيم. من اتفاقا خيلى پيشنهاد دادم به آقاى دکتر آيوازيان که اگر مىتوانند مثلا از طريق سفارت پيگيرى کنند و يک مستر کلاسى بگذارند و يکىدوتا از خوانندههايشان بيايند اينجا و با بچهها کار کنند. تنها کارى که اينجا نمىشود کرد، کار کردن با خواننده است. اين يک مشکل است. ولى از لحاظ اينکه بخواهيم گيتار ياد بگيريم، هيچ کمبودى من نمىبينيم.
دويچهوله: شما خودتان تا بحال به اسپانيا سفر کرديد؟
بهرام آقاخان: من خودم متاسفانه نه!
دويچهوله: واژه آموزش هم يادگيرى و هم ياددادن را دربرمىگيرد. تا آنجا که مىدانم تدريس هم بخشى از فعاليتهاى شماست. اين دوبعدى بودن آموزش تا چه اندازه در مورد شما صادق است؟ تا چه اندازه موقع تدريس خودتان ياد مىگيريد و چيزهاى تازهاى را کشف مىکنيد؟
بهرام آقاخان: خيلى، بعضى وقتها خودم بطور اتفاقى مىبينيم که اگر روشهاى تدريس را تغيير بدهم هنرجو بهتر متوجه مىشود، يا اينکه يک سيستم جديدى را آدم در حين تدريس... يعنى من از سال... فکر مىکنم سال ۱۳۷۸ بود که تدريس را شروع کردم. البته دقيقا يادم نيست. در هرحال، آنموقع که شروع کردم خيلى فرق داشت، اما ضمن کار يواش يواش آدم به فکر مى افتد که چيکار بکند، معلومات به هنرجو بهتر منتقل بشود و اينکه چه سيستمى را پياده کند که هنرجو بهتر ياد بگيرد. براى خود من خيلى خوب بوده. خوب، هر نوازندهاى وقتى مىخواهد برنامهاى اجرا بکند، يکسرى قطعات خاصى را در حافظهاش دارد. اما اگر بخواهيد يکسرى قطعه را تدريس کنيد، مجبوريد که خودتان هم حداقل روى آن قطعات تسلط داشته باشيد. فقط اين نباشد که آنطرف بزند، شما هم بايد يکجايى براى او اجرا کنيد تا بگوييد غلط و درستش چى هست. بنابراين مجبور مىشويد روى يکسرى قطعه، حالا نه با همان کيفيتى که براى کنسرت اجرا مىکنيد، ولى تا حدى کار کنيد که بتوانيد ياد بدهيد. و اين خيلى خوب است.
دويچهوله: پيش از اينکه به صحبتمان دربارهى موسيقى فلامنكو در ايران و طبيعتا آلبوم جديدتان ادامه بدهيم، شايد بد نباشد نگاهى کوتاه به خود موسيقى فلامنكو بيندازيم براى درک بهترش و همينطور براى کسانى مثل من که شايد با علاقه به اين موسيقى گوش مىدهند، ولى اطلاع زيادى ندارند که اين موسيقى چطور عمل مىکند. موسيقى فلامنكو در دستگاههاى مختلف اجرا مىشود. اين دستگاهها تا چه اندازه قابل مقايسه هست، مثلا، با دستگاه موسيقى سنتى ايران؟
بهرام آقاخان: من روى دستگاه موسيقى سنتى ايران شناختى ندارم. ولى موسيقى فلامنكو درهرحال ريشههايى که داشته يکسرى ريشههاى شرقى بوده، يعنى از هند و کمى هم از يهودىها و کولىها و از اعراب که بخاطر اين ريشههايى که داشته شما يکسرى جملههاى آشنايى را مىشنويد. ممکن است از فاصلههايى با موسيقى شرقى همخوانى داشته باشد، ولى هرکدام از دستگاههاشان مشخصات خودشان را دارد. مثلا خيلى از دستگاههاشان در مود فريژين هستند، مود مينور دارند و يا ماژور كه همان «آلگريا» است. يکسرى دستگاه دارند که از دستگاههاى فرعىاند و از آمريکاى جنوبى آمده، مثلا از کوبا مثل «گوآخياس» ... مثلا «رومبا» هم مال خودشان نبوده. به اين صورت هست. دستگاههاى فلامنكو را مىشود از روى ريتمشان و از روى فضايى که دارد، يعنى اينکه مينور هست، ماژور و يا فريژين است، تشخيص داد.
دويچهوله: گيتار عنصر محورى موسيقى فلامنكو است، اما چه سازهايى ديگرى در اين موسيقى نقش بازى مىکنند؟
بهرام آقاخان: نه! محور اصلى را خودشان درموسيقى فلامنكو آواز مىدانند. اول گيتار يک ساز جنبى بوده که فقط خواننده را همراهى کند. الان خيلى نقشاش پررنگ شده.
دويچهوله: اين، براى نمونه يكى از نكاتى است كه نمىدانستم.
بهرام آقاخان: بله، موسيقى فلامنكو از آواز آمده و خواننده حرف اول را مىزند. منتها از وقتى که گيتار فلامنكو حالت ساز سولو را پيدا کرد، مثل گيتار کلاسيک که اجرا مىکنند، يعنى با پيدايش نوازندههايى مثل سابيکاس و نينيو ريکاردو که خيلى تکنيکهاى گيتار را پيشرفته کردند و از لحاظ ترتيب نتها خيلى پيچيدهترش کردند، چنانچه از يک سازى که فقط خواننده را همراهى بکند و آکورد بگيرد و اينها، اين گيتار يواش يواش نقشاش پررنگتر شد در موسيقى فلامنكو. بعدش هم که پادکو لوسيا با مدرن کردن اين موسيقى، چون مدام با گيتاريستهاى Jazz مىزد، اين آکوردهاى ۴صدايى و ۵صدايى، يعنى به همهى آکورهاى ساده تنوع بخشيد و تبديل شدند به آکوردهايى که در موزيک جاز استفاده مىشوند. ديگر خيلى نقش گيتار پررنگ شد، به نحويى که ما مىبينيم الان مثلا يکى از بزرگترين نوازندههاى فلامنكو بنام خراردو نونز اصلا توى آلبومش خواننده نيست ديگر.
دويچهوله: يک نگاهى بيندازيم حالا به آلبومتان. شايد بخش اعظم، اگر نه همه، وقت نوازندههاى فلامنكو در ايران به اجراى کار بزرگان اين موسيقى بگذرد. اولين آلبومى هم که شما بهمراه کاوه ناصحى تحت عنوان «آواز ماتادورها» منتشر کرديد، در واقع مجموعهاىست از کارهاى چهرههاى برجسته موسيقى فلامنكو مثل پاکود لوسيا، ويسنته آميگو يا خراردو نونز. اما دومين آلبومتان که مدتى پيش تحت عنوان «پريشياناس» به انتشار رسيده، دربرگيرنده کارهايىست که خودتان ساختهايد. کى حس کرديد که خودتان هم در عرصه فلامنكو حرفى براى گفتن داريد و اين کشش را در خودتان ديد که در واقع از مرز نوازندگى فراتر برويد و پا در عرصه آهنگسازى بگذاريد؟
بهرام آقاخان: سالها پيش بچهها به من مىگفتند چرا تو خودت آهنگ نمىسازى. اين بد است که تو از کار اين و آن را مىزنى. گفتم، من اگر الان کارى نمىسازم براى اين است که خودم را در حدى نمىبينم و الان وقتاش نيست، البته اين قضيهاى را که دارم تعريف مىکنم مربوط به ۷ـ۶ سال پيش است. من الان اگر بخواهم يک دستگاه سولارس بسازم بايد ۲۰ تا سولارس از اين نوازندههاى بزرگ بزنم تا اين کوچهپسکوچههايش را ياد بگيرم و جغرافياى اين که اينها روى گيتار چکار مى کنند و مودولاسيونها و اينها را هم ياد بگيرم. ولى بعد از اينکه ۱۷ سال مىزدم، ديگر به خودم اجازه دادم که اينکار را بکنم. حالا مىشود گفت يکنوع آزمون و خطا بود. يعنى شايد چيز بدى از آب درنيامد. اينجا واکنش مثبتى داشت و من حتا براى نوازنده اسپانيايى هم فرستادم و خوششان آمد. بهرحال آخرين گيتار فلامنكو اين است که يک گيتاريست سرانجام بايد خودش بتواند قطعه بسازد و من بعد از ۱۷ سال گفتم، ديگر فکر مىکنم بد نيست يک امتحانى بکنم يا آزمايش بکنم که هم واکنش آنهايى که مىشنوند ببينم چى هست و همين که اصلا ببينم چه جورى هست و خودم را يک محکى بزنم. در اين آلبوم هشت قطعه است كه شش قطعه فلامنكو هست که من ساختم و دو قطعه Jazz است که من فقط تدوين و اديتش را کردم. مثلا بداههنوازيهاى قطعات Jazz ديگر مال خود نوازنده است. يعنى الان اگر آنجا من چيزى زدم، يک تکه بداهه نوازى كردم و يا دوستم ماهان ميرعرب. اين، مال خودمان هست. تنظيم قطعه هم مال خودمان هست. چون مثلا قطعه «چيکوريا» اصلا با پيانو هست، ولى مثلا ما اينجا با درامز، گيتار بيس و ... تنظيماش کرديم.
دويچهوله: تهيه اين آلبوم اصلا چقدر طول کشيد؟
بهرام آقاخان: ضبطش سهماه طول کشيد، زياد نبود. چون من آماده بودم و خيلى سريع ضبط کردم. خيلىها هستند که ضبط كارشان دوسال طول مىکشد. من سهماهه ضبط کردم. يكى دو تا از قطعات را همان نزديک ضبط کردن درآوردم، چند قطعه هم مثلا توى اين دو سه سال اخير ... يکسرى تکههايى ساخته بودم که وقتى تصميم گرفتم ضبط کنم ديگر اينها را اديت کردم و خيلى جدى سعى کردم تميز کنم و بعد بروم براى ضبط. ولى درمجموع حدود سهماه طول کشيد.
دويچهوله: شما خودتان تا چه اندازه سعى داشتيد که در آلبوم پرشيناس حال و هواى سرزمينتان را نشان بدهيد؟ يا اگر از ديد شنونده غربى، مثلا اسپانيايى، به قطعات آلبوم نگاه کنيم، چه چيزهايى ممکن است به گوش او، البته به معناى مثبت کلمه بيگانه بيايد؟
بهرام آقاخان: راستش من هيچ فکرى روى اين قضيه نکردم، يعنى اصلا سعى نکردم حال و هوايش ايرانى باشد. به نظر من واقعا نمىشود گفت چون مليتمان ايرانى هست، ما حتما بايد موسيقى خودمان را ببريم توى فلامنکو. چرا! مثلا مىتوانيم يکجايى از دف و يکسرى سازهاى ايرانى استفاده كنيم، البته به شرط اينکه موسيقى را خراب نکند، چون بالاخره فلامنكو هم موسيقى سنتىشان هست و يک حرمتى دارد. من هيچ سعى نکردم که حتما از ايرانىبودنم تاثير بگذارم. من فکر کردم که استاندارد فلامنكو را بگذارم، کما اينکه مثلا يک اسپانيايى و يا يك آرژانتينى قطعات فلامنكو مىسازد و مىنوازد.
دويچهوله: شما در يکى از صحبتهايتان گيتار را به «اسبى چموش» تشبيه کرديد که بهمحض آنکه به ترس و دلهرهى سوارکار پىببرد، او را از اسب مىاندازد. شايد همهى نوازندهها در طول فعاليتشان با اين مسئله برخورد کنند. تلخترين موردى که مهار اسب از دست شما در رفت، يادتان هست؟
بهرام آقاخان: مورد پيش آمده، اما هيچوقت نشده توى کنسرتهايى که من اينجا برگزار کردم، طورى بشود که من آهنگ را قطع کنم يا مثلا بلند شوم بروم. نه! ولى مثلا جايى بوده که در قطعهاى انگشتم خوب روى نت ننشسته، ولى ردش کردم و حتا به روى خودم نياوردم و هيچکس هم نبايد اينکار را بکند. شما کنسرتهايى، حتا، از بزرگترين نوازندههاى فلامنكو مىبينيد که يکى دو نت ممکن است عقب و جلو بزنند يا اشتباه. بالاخره کنسرت زنده مثل تئاتر است که طرف ممکن است در اداى متناش خطا بکند. در کنسرت هم ممکن است نوازنده يکجايى اشتباه بکند، ولى چيزى نيست و آدم رد مىکند. اما اينکه مرا به زمين بزند، نه. ممکن است يکى دوجا يکخرده اذيت شدم، ولى نه! چون كلا من قطعهاى را که آماده نيستم، بهيچوجه نمىروم بزنم و حتما بايد آن قطعهاى که مىخواهم بزنم از لحاظ تکنيکى رويش سوار باشم. يعنى اگر توى خانه مثلا ۴بار بزنمش، بايد اشتباهى در آن نباشد يا بسيار ناچيز باشد. چون بالاخره آدم موقع اجرا ممکن است، چون جمعيت بهش زل زدند و دارند نگاهش مىکنند، ۱۵ يا ۲۰درصد يک افتى بکند. اما بايد اينقدر از لحاظ نوازندگى سوار باشد که حتا آن ۱۵درصد افتى هم که مىکند باز آن استاندارد را داشته باشد.
دويچهوله: شما مسئلهى آمادگى را مطرح کرديد. يک هنرمند موسيقى در واقع از دو چيز زنده هست، تهيه آلبوم و برگزارى کنسرت که هردوى اينها در ايران حقيقتا دشوار هست و مستلزم گذراندن مراحل مختلف که شايد حتا به نتيجه هم نرسد. شما دوتا آلبوم منتشر کردهايد و کنسرتهاى زيادى هم داشتهايد، ولى با وجود اين شکى نيست که با مشکلات مختلفى هم روبهرو شديد. اين محدوديتها به شما انگيزه مىدهد يا اينکه دلسردتان مىکند؟
بهرام آقاخان: دلسرد نمىشوم، ناراحت هستم. نه من و نه هيچ هنرمندى دوست ندارد مثلا دوماه يک کسى که در ارشاد نشسته و هيچ چيزى از موسيقى فلامنكو نمىداند هى معطلش بکند و مدام بگويد، حالا اينجاى آهنگت بد يا خوب است. چون... چرا! مثلا يک عدهاى هستند مثل دکتر آيوازيان که اينها بالاخره از لحاظ نوازندگى، چون خودشان هم گيتار زدهاند، مىدانند و مىبينند که طرف نوازنده هست يا نه، ولى واقعا بعضىوقتها آدم گير يکسرى مسئولينى مىافتد که مىبينى اصلا طرف هيچ شناختى از موسيقى ندارد، ولى ايراد دارد مىگيرد. اينها من را اذيت مىکند، ولى هيچوقت دلسرد نشدم. پدرم يک نصيحت خيلى خوبى به من کرد، البته اين بيشتر در درس و نمرهگرفتن و اينها بود، ولى اين حتا توى موسيقى خيلى مصداق پيدا مىکند. مىگفت که هميشه گرم آن کارى بشو که عاشقش هستى، کارت را انجام بده و هى فکر نکن که من برسم به هدف. آن هدف خودش مىآيد پيشات. يعنى شما وقتى علاقه دارى، غرق يک چيزى هستى، آن هدف خودش مىآيد سراغ شما و ديگر احتياجى نيست شما مدام شب و روز فکر کنى که واى کى من، مثلا، مشهور مىشوم يا کى فلان مىشوم و يا کى مىتوانم يک قطعه بسازم. شما بايد فقط فکرتان به اين باشد که کارتان را انجام بدهيد. موسيقى توى ايران هم خيلى حاشيه دارد، پشت سرهم حرف مىزنند يا مىخواهند طرف را بکشند پايين و طرف خودش مثلا نوازندهى خوبى نيست و نمىخواهد هم ياد بگيرد و بيايد بالا، بلکه مىخواهد بقيه را بياورد پايين. اينجا چيزها هست توى ايران. ولى اگر آدم فقط فکر کارش باشد و اگر فکر حاشيه و مشکلاتى که براى مجوز و اينها هست نباشد، بالاخره مىتواند در کارش پيشرفت کند. ما هم هزارتا مشکل داشتيم.
دويچهوله: از پايين کشيدن صحبت كرديد. تا چه اندازه مىشود از شنوندهها انتظار داشت که آنها هم بخودشان فشار بياورند، قدمى بهجلو بردارند و سعى کنند مثلا ذهنشان را به قطعات پيچيده هم مشغول کنند؟ يا اينکه فکر مىکنيد شنوندههاى ايرانى بد عادت شدهاند و به سختى مىشود اين مسئله را در بين آنها جا انداخت؟
بهرام آقاخان: من خودم در موسيقى فلامنكو از سال ۷۹ برنامه اجرا كرده ام ، الان خيلى از بچهها به من مىگويند که آن اوايل که شما يک چيزى را مىزديد ما متوجه نمىشديم. اما الان قشنگ مىدانند موضوع چى هست. نمىخواهم بگويم که تعداد کثيرى از جمعيت ايران اينجورى هست، نه! فعلا تعداد محدودى هستند که با اين موسيقى ارتباط برقرار مىکنند و مىفهمند و خود منهم هميشه عقيده داشتم که همهاش نبايد ما چيزى بزنيم که مردم خوششان بيايد. مردم يا يک تماشاچى مسئول است و او هم بايد به شعور و معلومات خودش اضافه کند، اگر واقعا به موسيقى علاقه دارد. و اگر علاقه دارد بايد خودش برود تحقيق کند، گوش کند و آشنا بشود. وقتى آدم نخواهد فکرش را براى موسيقى بهکار بيندازد بهتر است اصلا به کنسرت نيايد.
دويچهوله: اما آيا اين فرهنگسازى بدون همکارى رسانهها و مخصوصا معرفى، نقد و بررسى کارهاى موسيقى اصلا ممکن هست؟
بهرام آقاخان: بهرحال الان ما رسانههاى خودمان را نداريم و از رسانههاى ديگر استفاده مىشود. اما، چرا! مىشود، ما مىتوانيم آرشيو خيلى خوبى از موسيقى داشته باشيم. اما از لحاظ تصويرى هم درست است. تلويزيون ما چيزى نشان نمىدهد. اما بهرحال آنجورها هم نيست که وقتى تلويزيون خودمان چيزى نشان ندهد، ما هم ديگر نتوانيم چيزى ببينيم. به نظر من کسى نمىتواند اين بهانه را بياورد که ما امکانات نداشتيم، براى همين هيچى ياد نگرفتيم. خود من حدود شش هفت سال پيش با بچهها يک کنسرتى گذاشتيم براى معلولين که پولى جمع کنيم تا بهشان کمک بشود. همانجا يک دخترى آمد که ناقص بود. يعنى دستهاى بسيار کوتاهى داشت، شايد ۳۰ـ۲۰ سانت و انگشتهايش هم خيلى کوتاه بود به اندازه يک بند انگشت. او آنجا نشسته بود و... خيلى جالب، نمىگويم حرفهاى، اما داشت پيانو مىزد، با همان وضعيت بدى که از لحاظ فيزيکى داشت. آنجا من بخودم گفتم وقتى اين آدم با اين نقض بدنى دارد ياد مىگيرد، ما که سالم هستيم هيچ عذر و بهانهاى نداريم که مثلا امکانات نيست و فلان نيست. من هيچ اعتقادى به آوردن اين بهانهها ندارم، اينکه بگويم چون امکانات نداريم ياد نگرفتيم و يا تلويزيونمان نشان نداده. بالاخره آدم اگر بخواهد و به يک چيزى علاقه داشته باشد، مىتواند از زير سنگ هم که شده فيلماش را بدست بياورد يا موزيک و تراکهايش را گوش کند. من چنين عقيدهاى ندارم. درست است، بالاخره محدوديتهايى برايمان هست. البته براى ما کمتر، اما راک و متال و نمىدانم، موسيقى Jazz، بله! آنها تحت فشارند. بهشان سالن نمىدهند، به آلبومشان مجوز نمىدهند. وقتى هم که تلويزيون رسانه ملى کشور موسيقى خوب پخش نکند و حمايت نکند، نتيجهاش اين مىشود که مردم مىروند به سمت موسيقىهايى که بقول يکى از بچهها، بجاى اينکه آدم با مغزش اينها را گوش کند، بايد با قر کمر با آن برخورد کند.
دويچهوله: شما خودتان در کنار موسيقى در رشته مهندسى عمران تحصيل کردهايد. موسيقى بر اين کارتان هم تاثير گذاشته، مثلا باعث شده با ديد ديگر به قضاياى تخصصىتان در اين عرصه نگاه کنيد؟
بهرام آقاخان: چيزى که هست، موسيقى خيلى با علم رياضى ارتباط مستقيم دارد. بسيار زياد. به من از آنموقع که بچه بودم آقاى ميرهادى (استادم) مىگفتند که من هميشه با دانشجوهاى رياضى ميانهام خوب است، چون خيلى سريع موسيقى را مىگيرند، اما با آنهايى که رشتهشان پزشکى يا چيز ديگرى هست کمى مشکل دارم از لحاظ اينکه ريتم را دنبال کنند. اما بهرحال آدم يک شاخهاى، مخصوصا من که رشته مهندسىام خيلى بهدردم خورده، از لحاظ ديد منطقى، آناليز کردن و اينها خيلي...
دويچهوله: برعکس چطور، موسيقى بر مهندسي؟
بهرام آقاخان: برعکس شايد يک کمى تاثير منفى برايم داشته. چون موسيقى احساسات آدم را تلطيف مىکند و بعد سنسورهاى آدم حساسترند. رشته راه و ساختمان آنهم وقتى توى خود محل داريد کار مىکنيد با کارگر بيسواد و اينها، خيلى خشن است و بيشتر لطمه مىخوريد. يعنى اگر موسيقى ندانيد و يک آدمى باشيد که فقط کار فنى کرده باشد، راحتتر است و پوستتان هم توى محل کار کلفتتر است. اما آن ديد مهندسى خيلى بهدرد موسيقى مىخورد. و چيزهاى ديگرى هستند که شايد خيلىها فکرش را هم نکنند، من يک مدتى خيلى کتاب حافظ را مىخواندم با تفسير و معنى شعرهايش. اين کتاب آنقدر از لحاظ ديدى که مىداد، از لحاظ ديد جهانى و ... در موسيقى خيلى به دردم خورد. يعنى موسيقى اين نيست که آدم فقط تمرين کند و تکنيکهاى درس را ياد بگيرد، خيلى چيزهاى ديگر هم هستند که غيرمستقيم بسيار تاثير مىگذراند.