1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

از شعر و ترانه • پای صحبت «منیر بزم آرا»

الهه خوشنام۱۳۹۲ تیر ۱۸, سه‌شنبه

منیر طاها، شاعر و ترانه‌سرا، کم‌گوی و گزیده‌گوی است. نخستین ترانه‌ی او بر روی نخستین آهنگ علی تجویدیِ نوجوان با عنوان شب مهتابی سروده شد. «عاشقی شیدا» و «شیرین شیرین» طعم عشق را به مذاق شنوندگان شیرین‌تر کرد.

https://p.dw.com/p/194AB
منیر طاهاعکس: Privat

دو ترانه‌ی یادشده که با صدای بنان و مرضیه اجرا شد، شهرتی جاودانه در ترانه‌سرایی امروز ایران نیز برای منیر طاها باقی گذاشت. "در کوچه‌ها و بازارها"، "پاییز در پرچین باغ" و "سینه‌ریز" از جمله دفترهای شعری اوست که تا کنون منتشر شده است.

منیر طاها، از نادر ترانه‌سرایانی است که علاوه بر آشنایی با نواختن ساز و خوانندگی، بر ادبیات فارسی نیز تسلط کامل دارد و فارغ‌التحصیل این رشته از دانشگاه تهران است. با منیر طاها به دنیای ترانه از دیروز تا امروز می رویم تا با نگاه کارشناسانه‌ی او در مورد ترانه آشنا شویم.

تفاوت میان شعر و ترانه سال‌های درازی است که مورد بحث و جدل میان شاعران و ترانه‌سرایان بوده است. در گذشته‌های دورتر شاعران، با نگاه تحقیر آمیز به تصنیف‌سازان می نگریستند. کار این بحث و جدل گاه تا آن‌جا بالا می‌گرفت که ایرج میرزا در قصیده بلند عارفنامه‌اش به عارف می‌گوید که تو شاعر نیستی تصنیف سازی!

سیمین بهبهانی شاعر و غزلسرای برجسته اما تفاوتی میان شعر و ترانه نمی‌بیند. منیر طاها بدون آن‌که ارزش‌گذاری خاصی بر روی شعر و ترانه داشته باشد، بین این دو تفاوت‌هایی می‌بیند: « شعر به صورت وزن کلاسیک خودش، یا شعر نو، آزاد و غیره، با ترانه فرق دارد. برای اینکه ترانه روی تکه تکه‌های آهنگی که آهنگ‌ساز می‌سازد، مطابق وزن و نُت و گام موسیقی تنظیم می‌شود. ولی شعر این طور نیست. شعر ظرف مخصوص خودش را دارد. آهنگ‌ساز روی شعر می‌تواند مطابق آن وزن کار خودش را انجام ‌دهد. به طور کلی به نظر من به آن نمی‌شود گفت ترانه. آن یک کاری‌ست مثل این تصنیف‌های ضربی که روی غزل‌ها می‌خوانند. ترانه یا تصنیف به آن چیزی می‌گویند که آهنگش ساخته شده باشد و آن ترانه‌سرا بتواند روی آن کلمه بگذارد و ارائه دهد.»

ترانه به جای تصنیف

واژه‌ی تصنیف سال‌هاست که دیگر به کار گرفته نمی‌شود و همه از ترانه صحبت می‌کنند. منیر طاها از نخستین کسی می‌گوید که این واژه را به کار برد و آن را در میان مردم مصطلح کرد: « آقای علی تجویدی که خالق آهنگ‌های جاودانی است و آهنگ‌ساز ترانه‌های من هم بوده‌اند، واژه‌ی تصنیف را ترجیح می‌داد. ایشان می‌گفتند که این اصطلاح را وحید دستگردی که روی آهنگ‌های موسی‌خان معروفی و علی‌اکبر شهنازی شعر می‌نوشت، به جای تصنیف به‌کار برد، بعد از آن هم دکتر نیر سینا که سرپرست شورای موسیقی در رادیو بود. رهی معیری، "کلام موزون" را به کار می‌برد. اما به نظر من کلام موزون به شعرهای غزل‌گونه هم می‌توان گفت. این واژه‌ی ترکیبی هم بیانگر تصنیف و ترانه نمی‌شود و حرف رهی در این جا کلیت ندارد.»

منیر طاها آنگونه که خود می‌گوید از سن یازده سالگی شعر می‌سروده است. سرودنی که چندان هم تصادفی نبوده است. او از همان کودکی با برجستگان موسیقی ایران آشنا می‌شود.

آشنایی‌ها و فضای هنرمندانه خانه، او را هم مانند پدر و دیگر اعضای خانواده ناخود آگاه به این راه می‌کشاند: «در خانواده‌ی ما اصلاً خواندن و نواختن و شعر گفتن ارثی ‌است. در همان سنین کودکی وقتی انجمن موسیقی ملی کنسرت می‌داد، پدرم من را با خودشان می‌بردند آنجا و من در همانجا در آن سن خالقی و بنان و رهی را شناختم و کودکانه به همه‌ی این انسان‌های برجسته دل بستم و این زمینه‌ی رشد ذوق و شوق فراگرفتن موسیقی و شعرگویی برای من شد.»

شب مهتابی با "قوامی"

گفت‌وگو با «منیر بزم آرا» درباره شعر و ترانه

نخستین آهنگ علی تجویدی، در نتیجه‌ی همین رفت و آمدها با صدا و کلام منیر طاها در رادیو به اجرا در می‌آید.

منیر طاها درباره آن دوران می‌گوید: «آن موقع‌ها که آقای تجویدی خانه‌ی ما می‌آمد، تقریباً یک جوان ۲۵ـ ۲۴ ساله بود. او آهنگی ساخت به اسم "شب مهتابی" که من کلام روی آن گذاشتم. خیلی دلم می‌خواست که اصلاً آواز بخوانم، ولیکن نمی‌شد و آقای تجویدی خیلی دل نمی‌داد به این کار. ولی بالاخره با اصرار من و موافقت خانواده‌ام تصمیم گرفت که من را ببرد رادیو. بدون اینکه من با این ارکستر قبلاً خوانده یا تمرین کرده باشم. همین طوری پا شدم رفتم. وقتی که می‌خواستیم در استودیو را باز کنیم و برویم تو، با خانم طوسی حائری‌گوینده اخبار روبرو شدیم. ایشان معلم زبان انگلیسی من بودند، تا من را دید گفت: تو اینجا چه کار می‌کنی؟ و علی تجویدی گفت که ایشان امشب آواز می‌خواند. گفت به به. من صدای خیلی بلندی داشتم، به‌خصوص تصنیف‌های ترکی را که می‌خواندم، عمه‌ام می‌گفت صدایت به هفت‌ تا همسایه می‌رود، کمی پایین بیآور. ولی رفته رفته در نتیجه‌ی دلبستگی به نرمش صدای بنان، من صدای خودم را هی کوتاه و کوتاه‌تر کردم و درعین حالی که صدای بنان را خیلی دوست داشتم، از صدای قوامی یا فاخته‌ای‌ هم خیلی خوشم می‌آمد. همیشه دوست داشتم ایشان را یک روزی ببینم و آشنا شوم».

طاها می‌افزاید: «خیلی دلم شور می‌زد و اصلاً هیجان فوق‌العاده داشتم، ولی خجالت هم می‌کشیدم که بگویم نه برگردیم، من نمی‌خواهم بخوانم. گویا همین هیجان را آقای تجویدی هم داشتند. برای اینکه تمام راه ما به سکوت گذشت. بالاخره در باز شد و یک سرگرد جوان سیه‌چرده‌ی بلندبالایی وارد شد. گفتند این آقای قوامی است. وقتی گفتند که امشب اینجا آواز می‌خواند، دلم شروع کرد به تاپ تاپ کردن و واقعاً دست‌هایم می‌لرزید. به خودم می‌گفتم آخر این یک استاد است و تو در کنار استاد می‌خواهی چه کار کنی. مثل اینکه تجویدی هم متوجه این اضطراب من شده بود، ولی خُب نمی‌توانست کاری بکند. آن موقع مرسوم بود که نوازنده‌ها تکه‌هایی از ترانه یا تصنیف را با همدیگر تکرار می‌کردند. وقتی که من می‌خواندم "دیده من پرآب در مهتاب"، این‌ها باهم ردیف مهتابش را تکرار می‌کردند و همین تکرار آن‌ها سبب می‌شد که من این وسط توانایی و نیروی بیش‌تری پیدا کنم... باران می‌آمد نم نمک آن شب و غزلی که قوامی خواند "بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران" بود. البته من را به اسم "شهرزاد" معرفی کردند و خیلی خوب برنامه اجرا شد.»

عاشق شیدا در کنار شمیم روح‌افزا

منیر طاها به خاطر علاقه‌ای که به صدای مرضیه داشته، اغلب سرود‌ه‌هایش را برای او می‌ساخته است. "عاشقی شیدا" ترانه معروف او نیز در آغاز برای مرضیه ساخته شده است. این ترانه اما با صدای بنان به شهرت رسید. گفت‌و گوی میان بنان و مرضیه ترانه را به نام بنان به ثبت می‌رساند: «من این ترانه را نوشتم و دادم به آقای تجویدی. برای اجرای این ترانه مدتی بین مرضیه و بنان گفت‌وگو بود. مرضیه می‌خواست این ترانه را بخواند. ولیکن بالاخره بنان گویا یک روزی، چیزی به مرضیه گفت، که دیگر او منصرف شد. مرضیه شیرین بر و شیرین لب و شیرین شکر را هم خوانده بود که خیلی در زمان خودش گل کرد. بنان به او گفته بود: مرضیه جان آخر من که نمی‌توانم بگویم شیرین بر، شیرین لب و شیرین شکرم. خُب این را تو خوانده‌ای. اما یادت باشد که این تصنیف آخرش تو کردی، تو کردی دارد.»

مرضیه
مرضیهعکس: iranold

خانم طاها اما پیش از اجرای ترانه برای معالجه پایش به وین می‌رود. بنان که می‌دانست او ترانه را نشینده است در سفری که او هم برای معالجه چشم به وین داشته، در بیمارستان به دیدار منیر طاها می‌رود: «یک موقع دیدم در باز شد، بنان وارد شد. یک شمع، یک شاخه گل و یک شیشه شراب آورده بود. بنان هم برای معالجه چشمش آمده بود آنجا. برای اولین بار من این ترانه را با صدای بنان در کنار بسترم در بیمارستان شنیدم.»

ترانه‌سرای حُسن فروش

منیر طاها در مورد ترانه "عاشقی شیدا" و دیگر ترانه‌های عاشقانه‌اش توضیحی دارد که احتمالا از زبان کم‌تر ترانه‌سرایی شنیده‌ایم: «یکی از خصوصیات ترانه‌ها و شعرهای من حُسن فروشی‌ست. این حسن‌فروشی نباید اشتباه شود با خودفروشی و خودبینی.. حُسن‌فروشی شناختن و شناساندن زیبایی‌ها و جلوه‌های جسم و جان ماست. وقتی که آدم عاشق می‌شود، در واقع عاشق چیزهایی در او می‌شود که خودش دوست دارد، که در اوباشد. یعنی عاشق خودش می‌شود و برای اینکه این خود عاشقی را از دید و گوش و نظر دیگران پنهان بدارد، خودش را در دیگری می‌نوازد، در دیگری می‌خواند، در دیگری نقاشی می‌کند. او را به صورت معشوق درمی‌آورد. ولی برای من این طور نبوده. من احتیاج و اشتیاق جلوه‌گری عشق را در خودم همیشه نواختم و خواندم. آن‌هایی که از موهبت دوست داشتن و دوست داشته شدن نصیب کمتری دارند، شاید این حرف‌های من را نوعی خودشیفتگی، و گزافه‌گویی تعبیر کنند. ولی آن کسی که غنایی سنگین از این موهبت دارد، این‌ها را می‌گوید تا بگوید که شعرها و ترانه‌هایش را مهربانان و دل‌ستانان و عاشقان نوشته‌اند و او روایتش کرده. شمیم روح‌افزایی، مشکی، عودی، منیربزم‌آرایی، چنگی، رودی که در ترانه‌ی "عاشقی شیدا" منعکس شده. یا وقتی "شیرین شیرین" را نوشتم، خودم را به همان نوع می‌دیدم.»

مارش "نو بهار"

منیر طاها از ترانه‌هایی می‌گوید که گاه باید تنها از زبان یک زن یا یک مرد خوانده می‌شد. اما ترانه‌سرایان و آهنگسازان بدون توجه به موضوع شعر، خواننده را انتخاب می‌کردند: «من همه این‌ها را بعداً که اینجا مهاجرت کردم و کمی غور کردم روی کار بعضی‌ها، با آقای تجویدی در میان گذاشتم. من فکر می‌کنم تشخیص نمی‌دادند. ترانه‌سرایی و خوانندگی یک کار بسیار ظریف و دقیقی‌ست که کاملاً باید رعایت شود که این ترانه، یا آهنگ را، برای چی ساخته. آیا آهنگ کلمات شادمانه است یا آهنگی‌ست که آدم باید غم و غصه‌ی خودش را در آن مطرح کند. من از قدیمی‌ها یک مثال برایتان بزنم تا بیآیم به این دوره و زمان. مثلاً شما ترانه‌ی "آمد نوبهار" را ببینید که ترانه‌ی بسیار قشنگی‌ست و خیلی هم راه خودش را در زمان خودش باز کرد. اگر شما به آهنگ این ترانه توجه کنید، یک موسیقی به فرم مارش و سرود است. مثل اینکه یک گروهی دارد راه می‌رود. توی این ترانه خواننده تحریر صدا نباید بدهد. یعنی صدای خودش را ظریف نکند که همین طوری هم خوانده شده. ولیکن دیدم بعضی از خواننده‌‌ها، که دوباره آن را اجرا می‌کنند، تحریر صدا دارند که این با آهنگ ترانه و با آن فرم جور درنمی‌آید.»

غلامحسین بنان
غلامحسین بنانعکس: DW

ماشین حساب یا موسیقی؟!

بسیاری از هنرمندان از نظم و انسجام ترانه در دوران پیش از انقلاب و شورای موسیقی صحبت می‌کنند. با این وجود اما هنوز اشکالات بسیار در ترانه‌ها وجود داشت.

منیر طاها در این مورد می گوید: «آگاهی نداشتند. به‌علاوه بعضی از این‌هایی که سرپرست این کارها بودند، خودشان شعر می‌گفتند، ولی اصلاً شعرهای‌شان آن چنان دلنشین نبود. هنرمندها دو دسته هستند. یک دسته آن‌هایی که این کار را با مغزشان انجام می‌دهند. یک دسته هم آن‌هایی که با قلب‌شان. این فرق می‌کند. اگر به کار بعضی از این موزیسین‌ها نگاه کنید، اصلاً هیچ چیزی شما از موزیک‌شان احساس نمی‌کنید. مثل ماشین حساب می‌ماند. یا بعضی از این نوازنده‌ها که تار می‌زنند. چرا جلیل شهناز جلیل شهناز می‌شود؟ برای اینکه با قلب‌اش ساز می‌زند. چرا آن یکی با وجود اینکه خودش را به شهرت می‌رساند، مطلوب نیست؟ برای اینکه با مغزش ساز می‌زند. می‌دانید، مثل ماشین حساب. کسی که با قلب‌اش ساز می‌زند، مثل محجوبی، خیلی ارجحیت دارد. یکی از سبب‌هایی که برنامه‌ی گلها، گل کرد، وجود خود داود پیرنیا بود. برای اینکه آدمی بود بسیار ظریف طبع و شعر را خوب می‌شناخت. اصولاً در را برای همگان باز نکرده بود. پس از پیرنیا بود که گلها تقریبا همگانی شد.»