ارتش آلمان بعد از جنگ جهانى دوم
۱۳۸۵ آذر ۱, چهارشنبهمخالفت با اطاعت كوركورانه
روز دوم ژانويهی سال ۱۹۵۶، ۶۷ مرد جوان در پادگان شهر آندرناخ جمع شده بودند تا اولين داوطلبان استخدام در ارتش جديد در بخش غربى آلمان ِ تقسيم شده به حساب آيند. خبرنگار راديوى سراسرى آلمان به همراه ديگر نمايندگان رسانههاى اين كشور در اين مراسم حضور داشت و گزارشى از اين روز سرد زمستانى تهيه كرد: ”در پادگان شهر آندرناخ، اولين گروه از داوطلبان ارتش آلمان جمع شدهاند. قرار است فرمانده پادگان به آنها خوشامد بگويد.”
پس از پايان جنگ جهانى دوم سياستمداران آلمانى سعى بر آن داشتند تا شيوههاى خشك دستورات نظامى در ارگانهاى ِ هنوز نظامى باقى ماندهی كشور، همچون پليس كشور، برچيده شود و جوى صميمانه و برابرحقوق در اين بخشها برقرار گردد. مخالفت با هرگونه نظامىگرى به شدت در جريان بود و مردم زيانهاى نظامىگرى را كه به ويرانى كشور، شكست، اشغال كشور و فلاكت مالى مردم، منجر شده بود، به چشم خود مىديدند. بر طبق قانون، فقط پليس كشور و ماموران مرزى حق حمل سلاح را داشتند.
جنگ كره و خطر برخورد اتمى – موافقان و مخالفان
در سال ۱۹۵۰ جنگ كره اروپا را شوكه كرد. اين اولين بار بعد از پايان جنگ بود كه مرزهاى تعيين شدهی اروپا و آسيا در سال ۱۹۴۵ از طرف يك كشور و آن هم كشورى كمونيستى نقض میشد. مقامات آلمانى با اين سوال روبرو شده بودند كه كه در صورت حملهی ارتش سرخ ِ اتحاد شوروى به جمهورى فدرال آلمان چه كنند. اين در حالى بود كه قواى آمريكا، فرانسه و انگليس كه اشغالگران اصلى بخش غربى آلمان بودند، امكان دفاع از اين كشور را در صورت حملهی اتحاد شوروى در خود نمیديدند و به همين جهت از سياستمداران اين كشور میخواستند تا با تاسيس ارتشى ملی، دفاع از كشور را در مقابل حملهی احتمالى كمونيستها به دوش بگيرند و مقاومت از كشور را خود عهده دار شوند. كنراد آدناور، صدراعظم وقت آلمان، كه عضو حزب دمكرات مسيحى اين كشور بود، با ديدگاه كشورهاى آمريكا، فرانسه و انگليس موافق بود، اما حزب سوسيال دمكرات آلمان به شدت با هر گونه نظامىگرى مجدد در كشور مخالفت میكرد و ايجاد دوبارهی ارتش در كشور را نمیپذيرفت. گوستاوهاينهمان، كه ابتدا عضو حزب دمكرات مسيحى و وزير كشور كابينهی آدناور بود و بعدها به خاطر سياست نظامى گرايانهی اين حزب از آن كناره گرفت و به حزب سوسيال دمكرات آلمان ملحق شد، در آن زمان در كليساى پاول در فرانكفورت، در مخالفت با طرح صدراعظم آدناور سخنرانى كرد و به شدت به ديدگاه او در زمينهی نظامى تاخت: ”نظامىكردن آلمان روشى صحيح براى اتحاد مجدد دو بخش جداشدهی اين كشور و سامان دادن به اوضاع درهم ريختهی اروپا نيست. البته كسى كه به فكر نظامى كردن جامعه است میتواند در مورد اتحاد دو آلمان و صلح نيز داد سخن دهد، اما اين شخص در عمل آب به آسياب بحران و جنگ میريزد و با اتحاد دو بخش آلمان به ضديت برمىخيزد.”
اكثريت قاطع مردم آلمان اين سخنان هاينهمان را، كه بعدها رئيس جمهور آلمان نيز شد، تاييد میكردند. بر مبناى آمارهاى موجود، در اوايل دههی پنجاه ِ ميلادی، حدود سهچهارم ِ مردم آلمان فدرال به خاطر تجربهی دردناك جنگ جهانى دوم، با هر گونه نظامىگرى و تشكيل ارتشى ديگر در كشور جداشدهشان مخالف بودند. اين در حالى بود كه كنراد آدناور در پنجم ماه مه سال ۱۹۵۵ در سخنرانى خود خطاب به مردم كشورش، با شادى فراوان، خبر ِ پايان ِ دوران اشغال ِ كشور را اعلام كرد: ”امروز، حدود ده سال پس از فروپاشى ناسيونال سوسياليسم در آلمان، اشغال آلمان فدرال پايان میيابد. دولت آلمان با خوشحالى اعلام میدارد كه ديگر كشورى اشغال شده و وابسته نيست و مستقل گشته است.”
خطر شوروى – مجهز كردن ارتش آلمان به موشكهاى حامل كلاهك اتمى
با پايان رسمى اشغال آلمان ِ فدرال و عضويت اين كشور در پيمان آتلانتيك شمالى، ناتو، سرانجام تصميم قطعى بر آن شد كه بخش غربى آلمان، ارتش خود را ايجاد كند. چنان كه گفتيم اين تصميم موافق نظر كنراد آدناور بود، اما او هنوز موفق به جلب پشتيبانى مردم كشورش از اين طرح نشده بود. مردم تجربهى خونين جنگ جهانى دوم را از نظامىگرى افسار گسيخته در كشورشان هنوز فراموش نكرده بودند.
سرانجام ارتش آلمان تاسيس شد، اما تاسيس ارتش براى آدناور كافى نبود. او نگران ِ قدرت اتمى اتحاد شوروى بود و در فكر چارهای براى مقابله با حملهی احتمالى اتحاد شوروى به آلمان فدرال: ”قدرت تخريبى سلاحهاى اتحاد شوروى بيش از هر كشورى در جهان است. اگرچه ما به طور دقيق از مشخصات سلاحهاى آنها بىخبريم، اما اين امر مشخص است و ما كاملا مطمئنيم كه روسيهی كمونيستى سلاحهاى اتمى وسيعى در اختيار دارد.”
گرچه بريتانيا و فرانسه مطمئن بودند كه میتوانند در مقابل حملهی هستهای روسيه در اروپا از خود دفاع كنند، آلمان فدرال خود را در مقابل چنين حملهای كاملا بىدفاع میپنداشت. به همين جهت كنراد آدناور، صدراعظم وقت اين كشور، و وزير دفاع كابينهاش، فراننتس يوزف اشتراوس، بر اين نظر بودند كه آلمان بايد به هر وسيلهای كه شده امكان دفاع هستهای از خود را داشته باشد. آنها در سر طرح مجهز كردن كشور را به سيستمهاى پرتاب موشك با كلاهك هستهاى میپروراندند.
مخالفتهاى مردمى
مردم آلمان و بسيارى از افسران اين كشور با امر نظامى گردانى مخالف بودند. حتى دانشمندان برجستهی آلمانى چون اتوهان، برنده جايزه نوبل شيمى در سال ۱۹۴۴ و يا ورنرهايزنبرگ، برنده جايزهی نوبل فيزيك در سال ۱۹۳۲ نيز مخالفت خود را با مسلح شدن آلمان به موشكهاى پرتاب كلاهك اتمى اعلام كردند. مخالفان اتمى شدن آلمان با جمع شدن گرد ِ اين دو دانشمند بزرگ، در ابتداى سال ۱۹۵۷ از دولت اين كشور خواستار صرفنظر از طرحهاى اتمى خود شدند. برنامههاى راديو تلويزيون آلمان نيز اين بحثها را منعكس میساخت: ”نگرانى مشترك از پيشرفت برنامههاى اتمى در آلمان سبب شده كه صدراعظم و بسيارى از محققان برنامههاى اتمی، كنفرانسى را به اين امر اختصاص دهند. اين امر كه ۱۸ دانشمند برجستهی آلمانى خواستار خلع سلاح اتمى در سراسر جهان و بخصوص در كشور خود شدهاند، اين روزها موضوع بحث محافل مختلف در سراسر جهان گشته است.”
بيش از يك ميليون نفر از مخالفان طرحهاى اتمى در آلمان براى نشان دادن مخالفت خود با برنامههاى اتمى در آلمان به خيابانها رفتند. آنها درهامبورگ و كلن شعار سر میدادند كه مخالف مرگ خود در اثر جنگى اتمى هستند. اما همهی اين اعتراضات راه به جايى نبرد. در ماه مارس ۱۹۵۸ بوندستاگ، مجلس نمايندگان آلمان، لايحهی مجهز كردن ارتش آلمان را به موشكهاى حامل كلاهك اتمى تصويب كرد و از آن زمان خلبانان آلمانى تمرين براى بمباران احتمالى مناطق مختلف را با بمبهاى اتمى آغاز كردند.
سياستمداران آلمان سعى میكردند تا از ترس مردم نسبت به ارتش بكاهند و با تكيه بر اصول ۱ تا ۱۹ قانون اساسى جديد آلمان و بخصوص اصل اول اين قانون كه بر خدشه ناپذيرى كرامت انسانى تاكيد میورزد، نظاميان ارتش آلمان را بر حقوق و وظايف خويش آشنا سازند و به آنها بياموزند كه آنان نيز همچون تمام شهروندان كشور، داراى حقوق و وظايفى برابر هستند، و عضويت در ارتش نشانگر اطاعت كوركورانه نيست. هر دستورى در ارتش بايد با دليل و منطق همراه باشد و هر نظامى در صورت برخورد با دستورات خشن و غيرمنطقى حق ِ شكايت از مافوق خود را دارد. اما اين اصول جديد موافق ديدگاه بسيارى از افسران نبود، زيرا بسيارى از آنان در ارتش هيتلرى خدمت كرده بودند و قوانين ِ بىچون و چراى نظامى در آنها نهادينه گشته بود. هنوز نقش ارتش در ذهن آنها زور و خشونت را تداعى میكرد و آنها موافق تشكيل ارگانى نظامى اما دمكراتيك در كشور نبودند.
ارتش آلمان در كنار سيل زدگان
فاجعهای طبيعى در سال ۱۹۶۲ به زدوده شدن بسيارى از تاثيرات منفى از ارتش آلمان يارى رساند. در هفدهم فوريهی سال ۱۹۶۲ طوفانى ويرانگر شمال آلمان فدرال را فراگرفت و سيل بسيارى از بخشهاى شهرهامبورگ را به زير آب برد. رسانهها خبر اين فاجعه را به مردم میرساندند: ”منطقهی قديمى شهرهامبورگ به زير آب رفته و گمانهزنىها شمار بىخانمانان اين حادثه را حدود سى هزار نفر اعلام میكنند.”
در اثر اين طوفان مهيب، صدها نفر كشته شدند، صدها هزار نفر نيز در زمان سيل هيچ ارتباطى با خارج از محل زندگىشان نداشتند. در اين شرايط ِ بغرنج تنها ارتش آلمان قادر به كمك فراگير به مردم مستاصل بود. فرانتس يوزف اشتراوس، وزير دفاع ِ وقت آلمان، كه مخالفانش به خاطر پشتيبانى او از طرحهاى اتمی، به او لقب وزير اتمى داده بودند، در نطقى از كمك سربازان ارتش آلمان به سيل زدگان گفت: ”ما با ۲۲ هزار سرباز در محل سيل حضور داريم. سه لشكرارتش آلمان به منطقه اعزام شدهاند. برمبناى آمارهاى به دست آمده تا كنون ۱۰۳۱ نفر توسط نظاميان ارتش آلمان از خطر مرگ نجات يافتهاند و به محلى امن منتقل شدهاند. تا كنون ۶۷۸ عمليات كمك رسانى در اين منطقه انجام شده، كه ۵۰۰ مورد آن از طريق هوا بوده. آمادگى براى كمك و مساعدت به سيل زدگان در بالاترين حد ممكن قرار دارد و هر كس كارى از دستاش بر آيد براى كمك به سيل زدگان دريغ نمیكند. متشكرم از اين همه همدردى و اين همه نوع دوستی.”
ارتش آلمان به يك باره تصويرى نوين از خود به نمايش گذارد كه نشانگر يارى به هموطنان در زمان سختى و بروز مشكلات بود. اين تجربهی تاريخى از آن زمان تا كنون در ۱۳۰ اقدام مشابه، در سطح ملى و بينالمللى سبب شده است تا مردم جهان نيز نگرشى جديد و مثبت نسبت به اين ارتش بيابند، نسبت به ارتشى كه روزى متجاوز بود و به كشورهاى ديگر لشكركشى میكرد و در ناحق شدن حقوق مردم كشورها سهيم بود. فاجعههاى طبيعى شديدى از جمله در الجزاير، اتيوپی، ايران و ايتاليا ، نمونههايى بودند كه در آنها ارتش آلمان به كمك مردم ديگر كشورها شتافت.
اروپا و استقرار موشكهاى ميان برد – مخالفتهاى ميليونی
اگر كمكهاى امدادگرايانهى ارتش جديد آلمان در شرايط بحرانى اعتبارى اخلاقى در سراسر جهان براى اين ارگان نظامى فراهم ساخت، اما تا سال ۱۹۹۰ ميلادى اين ارتش در ساختار عمومى خود در دوران جنگ سرد به سر میبرد و با تحولات جهان، مثل كشيده شدن ديوار برلين و يا بحران كوبا، جهت گيرىهاى خاص خود را به نمايش میگذارد. تا اين كه در سالهاى ميانى دههى هفتاد اتحاد شوروى با استقرار موشكهاى ميان برد ِ SS20 در شرق اروپا، وحشت كشورهاى غربى و بخصوص آلمان را به شدت برانگيخت. پاسخ پيمان آتلانتيك شمالى، ناتو، به اين اقدام اتحاد شوروى تمركز هر چه بيشتر سلاحهاى اتمى در اروپا بود و اين اقدام سبب تظاهرات وسيع در كشورهاى غربى شد.
ميليونها نفر در اروپا به خيابانها رفتند و براى برچيدن موشكهاى ميان برد از اروپا تظاهرات كردند. ويلى برانت، رئيس حزب سوسيال دمكرات آلمان در يكى از اين تظاهرات در شهر بن، مخالفت خود را با مسلح سازى اروپا و آلمان اعلام داشت: ”بيش از ۷۰ درصد مردم آلمان، هيچ علاقهای به مسلح سازى هر چه بيشتر كشورشان، با سلاحهاى شيطانى اتمى ندارند.”
مارتين كوتس، جامعه شناس و كارشناس ِ امور آلمان در مورد رابطهی فرماندهان ارتش اين كشور در آن دوران با استقرار موشكهاى هستهای میگويد: ”در رابطه با مسئلهی اتمى ديدگاههاى مختلفى در ميان نظاميان ارتش آلمان وجود داشت. بيش از نيمى از افسران ارتش آلمان موافق مسلح سازى هستهای در آلمان نبودند. اگرچه اين عده در انتها نظر مخالفى ابراز نكردند، اما كاملا مشخص بود كه مقابلهی ديدگاهها در ارتش آلمان بسيار بيشتر از زمان كنونى بود.”
در بيست و دوم نوامبر سال ۱۹۸۳ بوندستاگ، مجلس نمايندگان آلمان، پس از بحثهاى فراوان، سرانجام موافقت خود را با استقرار موشكهاى اتمى در خاك آلمان اعلام كرد. اعتراضات مردمى به اوج خود رسيد و حتا گونترگراس، نويسندهی بزرگ ِ آلمانى، كه بعدها برنده جايزه نوبل نيز شد، با اعتراض به اين اقدام گفت: بعد از تصويب اين قانون ديگر عضويت در ارتش آلمان، عملى ضد قانون اساسى به حساب میآيد. اما گونتر گراس هم نمیدانست كه اين اقدام، آخرين بخش از صلح مسلحى ست كه در پائيز ۱۹۸۹ با فروپاشى اتحاد شوروى به پايان میرسد. بسيارى از مقامات سياسى و نظامى بر اين نظر بودند كه همين ايستادگى در مقابل شرق بود كه سبب فروپاشى اتحاد شوروى گشت. ولفگانگ آلتن بورگ، كه در آن زمان ژنرال ارتش آلمان بود در اين مورد میگويد: ”روسها فهميدند كه واكنش ما نسبت به اقدامات اونها چگونهست. مطمئنا اين ايستادگى ما در جلوگيرى از جنگى كه میتونست شروع بشه، موثر بود.”
اتحاد دو آلمان، الحاق ارتش ملى خلق به بوندسوهر
فروريختن ديوار برلين در نهم نوامبر سال ۱۹۸۹ سبب شد تا تقابل شرق و غرب از ميان برود، جنگ سرد پايان پذيرد و دشمن شمارهى يك آلمان فدرال محو گردد و ارتش ملى خلق در بخش شرقى يك شبه به ارتش آلمان فدرال يا "بوندسوهر" ملحق شود. ژنرال يورگ شونبوهم Jörg Schönbohm فرمانده سابق بخش شرقى آلمان، موقعيت آن دوران ِ ارتش ملى خلق را هنوز به ياد دارد: ”روز دوم اكتبر سربازان با اونيفورمهاى ارتش ملى خلق، سربازخونهها رو ترك كردند و روز بعد، با اونيفورمهاى دشمنان طبقاتیشون به سربازخونهها برگشتند. پرچم آلمان دمكراتيك كنار گذارده شد و پرچم آلمان فدرال براى هر دو بخش ِ دوبارهمتحد شده، به رسميت شناخته شد. در اون روزها جوى نامشخص همراه با بیاعتمادى ميون سربازها حاكم بود. همه منتظر بودند ببينند سرانجام نتيجه چى میشه و كار به كجا میكشه.”
وظايف جديد در سراسر جهان
البته بسيارى از سربازان ارتش ملى خلق از كار بركنار شدند، اما در مجموع الحاق به ارتش آلمان ِ فدرال بدون مشكل انجام شد و از آن زمان بود كه ديگر ارتش آلمان مشكل حادى به نام دفاع از ميهن را فراموش كرد. تمام همسايگان آلمان از كشورهاى دوست تشكيل شده بودند و به همين علت نيز بايد وظايفى جديد به عهدهی ارتش آلمان گذارده میشد. قرار بر آن شد كه ارتش آلمان در طرحهاى سازمان ملل متحد و ناتو در مناطق ديگر جهان شركت كند. و به همين جهت بود كه قانون عدم اعزام سربازان آلمانى به مناطقى از جهان كه ارتش هيتلرى در جنگ جهانى دوم شركت داشت، لغو شد. ويلفريد فون بِِرِدو Wilfried von Bredow كارشناس امور سياسى آلمان در اين مورد میگويد: ” دولت آلمان با روند يادگيرى ِ چند جانبهاى روبرو شده بود. اين كشور از طرفى بايد خود را و از طرف ديگر بايد مردم را با شرايط جديد منطبق میساخت و در كنار اين دو وظيفه، بايد ارتش كشور را با موقعيت جديد تطبيق میداد. براى انجام چنين وظيفهای دولت آلمان گامهاى منظمى را، يكى پس از ديگرى آغاز كرد.”
البته اين اقدامات هنوز با مخالفتهاى متعدد مردمى روبرو بودند، اما همين كه در تابستان ۱۹۹۴ ديوان قانون اساسى آلمان با اعزام سربازان آلمانى به كشورهاى خارج از پيمان ناتو موافقت كرد، جهتگيرى جديد ارتش آلمان ديگر به طور دقيق روشن شد. شرط ديوان قانون اساسى براى اعزام سربازان آلمانى به خارج از كشور، بحث و تصويب هر اقدام، در بوندستاگ، مجلس نمايندگان آلمان، تعيين شد.
اولين نمونهی اعزام سربازان آلمانى به كشورهاى خارج از پيمان ناتو، در تابستان ۱۹۹۴ ميلادى انجام شد، زمانى كه قرار شد اين نظاميان در زير پرچم سازمان ملل متحد به سومالی، كه با جنگ داخلى روبرو بود، اعزام شوند. كلاوس راينهارد، فرمانده سابق ارتش آلمان از تجربهی خود در اين مورد میگويد: ”ما خبر تصويب اين قانون رو از يك راديوى ترانزيستورى در صحرا شنيديم. من فقط میتونم بگم كه همهى سربازا خيلى خوشحال شدند. اما شايد خوشحالى من از همه بيشتر بود، چون خيلى سخته كه فرمانده باشى و در مقابل سربازا بايستى و نتونى بگى كه همه چيز تحت كنترله.”
ماموريتها
به تدريج شمار عمليات نظامى سربازان آلمانى در نقاط ديگر جهان افزايش يافت. بزرگترين اقدام از اين نوع در بهار ۱۹۹۹ بود، هنگامى كه سربازان آلمانى به منطقهی جنگى كوسوو در يوگسلاوى سابق اعزام شدند. براى اولين بار بعد از جنگ جهانى ِ دوم ، سربازان آلمانى به منطقهای جنگى اعزام و بايد به گونهای در درگيرىها نيز سهيم میشدند. سه سال بعد مجلس آلمان با اعزام سربازان اين كشور به افغانستان نيز موافقت كرد. در كابل حتا شمار سربازان ِ زن آلمانى كم نبودند، كه براى اولين بار به كشورى اعزام میشدند. گفتنى ست كه از سال ۲۰۰۱ ميلادى شركت زنان آلمانى در تمام بخشهاى ارتش اين كشور به تصويب رسيد و آنان میتوانند مانند مردان در همهی قسمتهاى موجود ارتش فعاليت كنند. بعد از رخداد تروريستى يازدهم سپتامبر ِ سال ۲۰۰۱ در امريكا، شمار كل سربازان آلمانى كه به مناطق بحرانى جهان اعزام شدند، تا ۱۰ هزار نفر هم رسيد. اين در حالى ست كه در كنار سربازان عادى ارتش آلمان، نظاميان ويژهى اين كشور نيز ديده میشوند كه مثلا در افغانستان در هماهنگى با نظاميان آمريكايى به مبارزه با نيروهاى طالبان مشغولند.
تغيير در ساختار ارتش و هدفهاى نهايى
ساختار ارتش آلمان بايد تغيير میيافت و از ارتشى منظم و مجهز به سلاحهاى سنگين ، تانك و نفرات فراوان، به ارتشى تحرك پذير تبديل میشد. سربازان آلمانى از اين پس بايد در سراسر جهان، با گروههاى مسلحى مبارزه میكردند كه توانايى تغيير مكان داشتند و تنها بعضى از آنها ساختارى نظامى براى خود تعيين كرده بودند. هدف از اين تغييرات اين بود كه ارتش آلمان بتواند به سرعت در عمليات نظامى در سراسر جهان حضور يابد. قرار بر آن شد كه تا سال ۲۰۱۰ ميلادى ۳۵ هزار سرباز زبدهى ارتش آلمان براى اقدامات تهاجمى و ۷۰ هزار سرباز نيز براى استقرار امنيت در مناطق بحرانى جهان تربيت شوند. اين در حالى ست كه ارتش آلمان خواستار آن است كه به تدريج تخصص خود را در بخشهاى مختلف نيز افزايش دهد. در اين مورد وزير پيشين دفاع آلمان پتر اشتروك چنين میگويد: ”ما شناختمان در مقابل سلاحهاى بيولوژيك و سلاحهاى شيميايى هنوز ضعيف است. نظاميان ما هنوز قدرت ِ شناسايى اين سلاحها و مبارزه با آنها را ندارند. بايد مراقب حملات تروريستى بيولوژيك و شيميايى در آينده بود. به همين جهت بايد ساختار ارتش با وظايفى اين چنين هماهنگ شود.”
شمار نفرات ارتش آلمان قرار است تا سال ۲۰۱۰ از ۵۰۰ هزار نفر در زمان جنگ سرد به ۲۵۰ هزار نفر كاهش يابد، اما احزاب آلمان هنوز با وجودى كه بسيارى از كشورهاى اروپايى از خدمت وظيفهی عمومى براى جوانان صرف نظر كردهاند، موافقتى با اين امر ندارند و بر اين نظرند كه جوانان آلمانى بايد خدمت وظيفهی خود را هر چند كوتاه، انجام دهند. و اين در حالى ست كه بر طبق قانون اساسى سربازانى كه دوران خدمت نظام را ميگذرانند، بايد فقط از مرزهاى كشور محافظت كنند.”