ادبيات مدرن غرب و شعر مذهبى
۱۳۸۳ بهمن ۱۴, چهارشنبهاين مسئله در مورد بسيارى از شاعران و نويسندگان معاصر ما نيز صدق مىكند. به همين اعتبار، ادبيات مدرن جهان غرب، بدون در نظر گرفتن اين جدال غيرقابل تصور است. و شايد همين جدال بوده كه زبان شعر شاعران تمدن غرب را همواره، ميان زبانى مقدس و كفرآلود در نوسان نگه داشته و رابطه مسيحيت و شعر را در طول تاريخ، به رابطهاى شبيه به رابطه دولت و اپوزيسيون تبديل كرده است.
شعر لف دروسكين كه در سال ۱۹۲۱ در پترزبورگ متولد شده و در سال ۱۹۸۵ در آلمان درگذشته، در همين سنت غنى ريشه دارد، بويژه كه او از زادگاه كسانى چون سالاويف و برديايف، فيلسوفان دين، داستايفسكى ارتودوكس و الكساندر بلوك عارف شاعر هم برخاسته است. پس طبيعىست كه اين يهودى روس كه از كودكى محكوم به نشستن بر صندلى چرخدار بوده، و بيمارستان، جنگ دوم جهانى، حكومت وحشت استالينى، سكوت مرگبار دوران برژنف، تحقير يهوديان در كشورش و نيز تبعيد را تجربه كرده است، موضوع شعرش گفتگوى با خدا و يا گفتگوى با خود درباره خدا و «پيام» خداى مسيحى باشد.
هنگامى كه عيسى بر صليب از خداى خود شكوه مىكند كه «چرا مرا به حال خود واگذاشتى» اين اجازه از پيش به اين يهودى بىايمان از مسيحيتگذشته داده شده كه با خدايى كه بدان ايمانى ندارد به جدال برخيزد و در نهايت، در دريايى از شك كفرآلود بگويد: «بىايمانى من اندوه من است».
دو شعر از چرخه بلند شعرى «بر بىايمانى خويش خواهم گريست» تامل دروسكين را در باورهاى دينى مسيحى تاحدودى روشن مىكند:
+++
چه فريبنده است سى سكهى سيمين!
تو دست دراز مىكنى برايشان و پس مىكشى.
يهودا را اما هفتبار لعنت مىفرستي
زيرا كه او دست دراز كرد و پس نكشيد.
+++
فريبم ندهيد عيسى مصلوب دست من نبود.
صليبش را من نساختم،
ميخش را هم من نكوفتم
و نخنديدم هنگام كه مىگذشتم از كنارش،
من حتا از پنجره نيز به بيرون ننگريستم...
من شنيدم فقط، چگونه هو مىكشيد خلق
سردم بود حتا در كنار آتش
و عجبا كه انگشتانم به هم چسبيده بودند.
شعر لف دروسكين بخاطر وضوح زبان و فقدان پيچيدگى و نه الزاما بهترين نمونهى شعر مذهبى غرب ما را به فهم درگيريهاى ذهنى انسان مسيحى نزديك مىكند. اين درگيريها در دنياى شعر او، با استفاده از زبان اشاره، از خداستيزى آغاز مىشود، دالان شك كشنده و طنز سياه را طى مىكند، و سرانجام نااميدانه به استغاثه از درگاه خدا مىانجامد، خدايى كه شاعر بدان ايمانى ندارد. به همين سبب است كه دروسكين مىگويد: «بر بىايمانى خويش خواهم گريست».
بهنام باوندپور